
سلام دوستان خوشگلم.امیدوارم که حالتون خوب باشه❤ دوستان.ممنون بابت حمایتی که کردید توی پارت ۸متشکم.
گفتم هو.هو.هو.من که شرور نیستم.......... از زبان آدرین💚:بعد از اینکه کاملیا رفت نشستم روی تخت و به این فکر میکردم که ببینم چه طوری میتونم از زیر زبونش بکشم بیرون که این پسره مزخرف کیه که لیدی رو عاشق خودش کرده و وقتی من به پسره چیز گفتم کاملیا ازش طرفداری کرد.... بلند شدم و شروع کردم به راه رفتن.از این طرف.....به اون طرف....از این طرف.....به اون طرف...................... از زبان پلک🧀:آدرین مدام جلوی من هی چپ و راست میرفت➡......⬅.....➡......⬅.....➡(بچه ها این یعنی که از ➡طرفی.میره⬅طرفی.)خیلی روی مخم راه میرفت.دیگه صبرم تموم شد. به صدای یکم بلند تر گفتم:آدریننننننننننننننننننننننننننننن._😮چیه؟_بابا روانیم کردی.سرگیجه گرفتم._چیکار کنم پلک.نمیتونم بشینم و دست رو دست بذارم.بعد یه بی مصرف....._صبر کن صبر کن.منظورت از بی مصرف کیه؟یا چیه؟_همین پسره که لیدی من عاشقش شده.😝_از سر جام بلند شدم و گفتم:هی درست صحبت کن.من اونو میشناسمش.خوب راستش........اممممم.....اون یه پسر خوشگل😍خوشتیپ😇🕶و خیلی باحاله😍😘❤(😮از پلک توقع نداشتم) 😮😡اَاَاَاَه.یعنی چی.چرا همه دوستش دارید😠😬 🧀:مطمئنم اگه تو هم بشناسیش دوستدارش میشی😉 💚:حتی فکرشم نکن......بوممممممممم.😮چی شد؟ای وای نه شرور.آخه الان.....اَه😬😣پلک پنجه ها بیرون.(چقدر بی اعصاب)رفتمروی یه پشت بوم که لیدی هم اومد.داشتیم به هم سلام میکردیم که یه نفر گفت:زود باشید فرار کرد.الان کل پاریس رو آب برمیداره.من لیدی با هم برگشتیم و گفتیم:پس تمومش کن.گفت: هو.هو.هو.من که شرور نیستم. از زبان لیدی باگ🐞:هه فکر کردی ما باور میکنیم.ببین دختر خوب.ما میدونیم تو آدم خوبی هستی_💜:اوه.خیلی ممنون_پس خودت هم قبول داری که دختر خوبی هستی.من هم دلم نمیخواد با هات بجنگم و به زور از آکوما رو بگیرم.خودت بگو آکومات کجاست و ماجرا رو تموم کن.باشه.🤗
💜:هیچ کدوم از حرف های لیدی باگ رو متوجه نمیشدم😐......وایسا ببینم یعنی فکر کرده من شرورم.آه.خدای من.عالی شد. بهش گفتم ببینم لیدی باگ من شرور نیستم.من میخوام کمکتون کنم._باید به حاکماث غلبه کنی.زود باش بگو آکوما کجاست؟_بابا من شرور نیستم باور کنید._من نمیخوام باهات بجنگم آکوما کجاست؟_اَاَاَاَاَاَاَه.میگم من شرور نیستم.شرور یکی دیگست.اصلا اون پسره.تورو خدا بجنبید.دوتا استخر دیگه بشکنه پاریس از دست میره._خودت نخواستی._لیدی باگ گفتم خودت نخواستی و یویوش رو به طرفم پرت کرد که بگیر من رو.ولی من با یخ یویوش رو پس زدم و گفتم دیگه صبرم تموم شد.خستم کردین. از زبان کت نوار🐾:مدام لیدی و اون دختره باهم بحث میکردند.لیدی میگفت تو شروری آکومات کجاستدختره میگفت شرور یکی دیگست.من شرور نیستم. منم فقط نگاهشون میکردم که یهو دختره گفت:دیگه صبرم تموم شد و دورمون یه قفس از یخ درست کرد.لیدی گفت:دیدی گفتم شروری اگه ابر قهرمان بودی ما رو زندانی نمیکردی.بعد به منگفت نابودش کن.منم پنجه برندم رو فعال کردم و زدم به قفس.قفس نابود شد.دختره گفت شرمنده رفقا ولی مجبورم و دوباره دورمون قفس درست کرد.من دیگه پنجه برنده نداشتم که نابودش کنم.لیدی اعصابش ریخته بود بهم و با عصبانیت گفت:گردونه خوش شانسی.بهش یه تاج👑بهش داد.رفتم سمتشون دستم رو گذاشتم روی قفس و گفتم واقعا ببخشید.مجبورم.بهم اعتماد نکردین و فکر میکنید من شرور هستم و ممکنه پاریس به زیر آب بره.بازم معذرت.واز روی پشت بوم بلند شدم.خودم رو آماده کردم.دیدم(واتر من💧)="مرد آبی" میخواد موج های بزرگی🌊 رو روی ساختمون ها خراب کنه که من سریع یخ به سمتش پرت کردم❄ و افتاد زمین و یه لحظه حواسش پرت شد.منم آروم آروم اومدم پایین و یکی از پاهام رو خیلی آروم گذاشتم روی آب.،دیدم یخ بسته شد دور پاهام.یهو یه فکری به سرم زد.چند تا بمب یخی درست کردم.که دیدم مرد یخی داره میاد سمتم.خیلی سریع بمب های یخی رو با فاصله های خیلی دور انداختم روی آب.به محض اینکه با آب برخورد میکردن منفجر میشدند و تا۵کیلومتر اطراف خودشون رو تبدبل به یخ می کردند. که یهو....
مرد آبی داد زد:چیکار کردیییییییییی.به سمتم حمله کرد. لیدی باگ🐞:شرور داد زد چیکار کردی و به سمت دختره حمله کرد.وقتی که به کار هاش و مقاومتش نگاه کردم مطمعن شدم که ابر قهرمان.چون واقعا با جون و دل میجنگید.بلاخره موفق شد و تونست آکوما رو آزاد کنه.اما یه لحظه ترسیدم که نکنه آکوما رو آزاد بذاره که اونوقت بدبخت میشم که دیدم دور آکوما رو قالب یخ بست اون رو داخل یه محفظه انداخت.شرور هم یه پسره نوجوون هم سن و سال خودم بود.دختره کمک کرد که از پشت بوم بیاد پایین و بره خونشون.بعد از اون اومد طرف ما و.... 💜:بعد از اینکه پسرَ رو گذاشتم روی زمین به سمت لیدی و کت رفتم.آروم روی پشت بوم فرود اومدم.دستم رو روی قفس گذاشتم و قفس رو از بین بردم.آروم آروم رفتم عقب و گفتم بچه ها ببینید من....._🐞:ممنون_💜:چی_🐞:گفتم ممنون که شرور رو شکست دادی
ههههه.خواهش میکنم.صبر کن ببینم.تو الان به من اعتماد کردی و باور کردی که من مثل شما هستم؟_🐞دقیقا_وایییییی خدا.ممنو.ممنون.ممنون.🐞:دختره خیلی خوشحال بود که باور کردم اون هم یه ابر قهرمان هستش.گفتش ممنون.ممنون.ممنون.منم گفتم خواهش میکنم یه لبخند کوچیکی زدم.یهو یه چیزی به ذهنم رسید.مگه من نگهبان معجزه گر ها نیستم.مگه من نباید به دیگران معجزه گر بدم.من هم که خیلی وقته به کسی بعد از جولیکا معجزه گر ندادم.چی.وای نه صبر کن.نکنه که من دوباره مثل دفعه ی قبل یه معجزه گر گم کردم.😫😰😱(بچه ها اگه یادتون باشه توی قسمت ملکه مد مرینت معجزه گر زنبور رو گم میکنه و کلویی برش میداره) ...🐾:لیدی باگ...لیدی...مای لیدی...باگبو...۰🐞:ها چی بله؟_بانوی من....چیزه.یه لحظه صبر کن ببینم.اسم شما چیه؟💜:اُوه.ببخشید من خودم رو معرفی نکردم.کت نوار باید من رو بشناسند.....من ملکه کوامی ها هستم.که یهو کت نوار بهم احترام نمایشی گذاشت و گفت:من رو ببخشید سرورم.شما نشناختم.بهش گفتم:هی هی هی.لطفا دیگه به هیچ وجه به نه احترام میزارید نه بهم میگید سرورم.🐾:پس شما رو چی صدا کنیم.💜:اِلا....من رو اِلا صدا کنید.
:اون دختره که خودش میگفت ملکه ی کوامی هاست داشت با کت حرف میزد که گفتم:ببخشید.ولی منظورت از اینکه تو ملکه ی کوامی ها هستی چیه؟واینکه کت تو رو باید بشناسه؟دختره یا بهتره بگم الا گفت:آ...خب راستش......(و تمام چیز هایی که کاملیا به آدرین گفته بود رو به لیدی میگه)🐞:که این طور.به هر حال از آشنایی با تو خوشبختم الا.من لیدی باگ هستم.نگهبان معجزه گرها.وایشون هم یکی از همکار های بنده.در واقع بهترین همکار بنده کت نوار.🐾:وقتی لیدی گفت بهترین همکار بنده کیلو کیلو قند تو دلم آب میکردن.واییییییی خدا(😂).💜:بله هر دوتون رو میشناسم.حتی بقیهی ابر قهرمان ها و......هویت...همتون....رو....میدونم.😅واز همه ی ماجرا هایی که برای شما توی این سه سال ابر قهرمانیتون چه توی حالت عادی چه توی حالت ابر قهرمانی میدونم.مخصوصا شما دوتا.و اومدم بهتون کمک کنم تا دشمنانتون رو شکست بدید.🐞🐾:دشمنهامون رو.چرا جمع بستی._بعدا خودتون میفهمید😉.فقط یه چیزی نمیخواید این آب ها رو جمع کنید.یخ هایی هم که من درست کردم خیلی تحمل نداره._او.البته.چرا که نه.فقط یه چیزی.قدرت من تا۵۰ کیلومتر اطراف خودش رو میتونه درست بکنه بقیش رو میحوایم چیکار کنیم؟😰_من میدونم باید چیکار کنیم.
گردونهی خوش شانسیت رو بده به من......ممنون.خب حالا کت تو با دست راستت.لیدی باگ تو با دست چپت تاج رو بگیرید.کنارهی دستتوت به همدیگه به چسبه._🐞:هی یعنی چی...._💜:کاری که بهت گفتم رو بکن._🐞:خیلی خوب.باشه.چرا عصبی میشی._آفرین.خوبه._🐾:من لیدی دستامون رو به همدیگه چسبوندیم و تاج رو گرفتیم. اِلا انگشت کوچیکهی من کفشدوزک رو گرفت و گفت:کفشدوزک غر نزنیا.لازمه.باید انجام داد.بعد انگشت کوچیکهی من رو گذاشت روی انگشت کوچیکهی لیدی و برد زیر تاج.(بچه ها خودتون انجام بدید میفهمید.کنارهی دستاتون کنار هم بذارید انگشت کوچیکاتون رو روی هم قفل کنید).بعد از اینکه انگشت های ما رو توی هم قفل کرد.رفت عقب و یکم نگاه دست ما و تاج کرد و گفت:عالی شد.💜:خیلی خوب شده بود.بهشون گفتم بچه ها هر موقع گفتم ۳ با همدیگه تاح رو میندازید بالا و میگید....🐞🐾:کفشدوزک معجزه آسا._آره.خیلی خوب.۱.....۲.....۳. 🐞🐾:کفشدوزک معجزه آسا......
:همین که تاج رو پرت کردن بالا من هم یه تپه مانند از تاج تا زمین درست کردم تا.......بیاند پایین.خیلی دلم براشون تنگ شده بود.مخصوصا برای......و.......اعظم❤ یهو تاج منفجر شد و یه صدای مهیبی داد و.......
شرمنده بچه ها.میدونم اسلاید های آخری خیلی کم بود.ولی خیلی دستام درد گرفت.الان ساعت۱:۴۱ و من دارم این داستان رو میذارم. سعی میکنم پارت بعدی رو بیشتر بنویسم.💜💛💚💙💞❤ ممنون دوستای خوشگلم.بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها فقط یک نفر جواب چالش داده.
لطفا هرکی داستان رو خونده.جواب چالش رو بده تا پارت جدید رو بزارم😘
عالیییی ج چ: واسه بعضیا یاهنشون از فالورا زنگول فعال کتی وقتی تست ساختن اعلان بیا
عالی بود اجی خوشکلم عااااااالی😍
مرسی عسیسم
عالی بود ❤
میسی😘
ناظرت من بودم 😅😂
متشکر😘
مرسی که تایید کردی💞