6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sama انتشار: 3 سال پیش 141 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امروز جمعه ساعت ده و نیم شب ۲۱ آبانه😘
خب برو که رفتیم😉
خب بازم برو😉
خب بازم برو😉
لم دادم به صندلی و به بابام که سرش رو تو برگه ایرادات کاملیا جانسون کرده بود،نگاه کردم. دیدم یکی در زد. گفتم:بفرمایید! در رو باز کرد و گفت:سلام خانم اگراست!سلام اقای اگراست ! من و بابام سلامی کردیم🙃 سینی رو به طرف دراز کرد توش دو تا فنجون بود.
از زبان مرینت:............
سینی رو به طرفم دراز کرد.توش دوتا فنجون بود☕️.همینطور دو تا کروسان توی بشقاب🥐. یکی از بشقاب ها رو برداشتم و یه فنجون هم برداشتم.دیدم نمیره
با اخم نگاهش کردم دیدم بهم زل زده🙂.یه پسر مو آبی بود با لباس مشکی.(همون لوکای خودمون که داداش جولیکا هست فقط اسمش اریکه تو داستان من)
گفتم:اهممم😠 یهو به خودش اومد و گفت:ببخشید😔و رفت سمت بابا😑
وقتی رفت پشت سرش کلی شکلک در آوردم و بابا هم می خندید بهم😅.
گفتم:بابا جون چی شد؟ گفت:به نظرم اصلا خوب نیست! چرا من انتخابش کردم😕 گفتم:غصه نخور بابا جونم من یه عالیشو کشیدم😌 گفت:عه؟خب ببینم!
گفتم: ایناهاش و برگه ای که تو دستم بود رو بهش دادم📃و فنجون چای رو برداشتم و یکمی ازش خوردم. بابا با یکم دقت بیشتر مشغول بررسی طرح من و مقایسه اون با کار کاملیا بود🧐.از کروسانم خوردم😋🥐.بابا با قیافه حیرت زده گفت:این عالیه مرینت!🤯 از این به بعد تو طراح اختصاصی و رده اول منی!😍
فقط طرح هات رو تا زمانی که رسمی به نام شرکت ما رو نمایی شده توی فضای مجازی پخش نکن! از طرح هات کپی میکنن! برای من هم نفرست چون ممکنه هکمون کنن تا بتونن به طرح هات دسترسی پیدا کنن🤫. گفتم: یعنی از طراحی هام کپی کنن و به نام خودشون بزنن؟😠بابا گفت: دقیقا! این کار ها رو خیلی انجام میدن!حتی از طراحی های کاملیا جانسون کپی کردن! ولی من نمیخام طرح های تو که خیلی ارزشمند هستند رو از دست بدم😉. گفتم: مرسی بابا جونممممم
گفت:طرح هات هم تو شرکت نذار بمونه! یا بذار تو گاو صندوق مخفیت! گفتم:من گاو صندوق مخفی دارم؟😳بابا:بله دخترم! شاید شنود واسمون بذارن پس برات تو خونه میگم😊😉 گفتم:وای چه ترسناک! بابا: نترس دخترم برات بادیگارد میذارم تا کسی نتونه نزدیک تو شه! فقط هرجا بری باید اون هم بیاد!☺️😉
گفتم: میشه تو اتاقم راحت باشم؟یعنی نیاد تو اتاقم! بابا گفت:البته!یه زنگ هشدار هم برات میذارم که همه چی داره بازم تو خونه برات توضیح میدم☺️❤️گفتم:باشه بابا جون. و طراحی و وسایل رو برداشتم و رفتم سمت در و با احتیاط کامل رفتم بیرون😢 همش هواسم به اطراف بود. طراحیم رو به خودم چسبوندم و به این که شاید تعداد زیادی از این کارکنا مامور مخفی یه شرکت دیگه باشن😰 فکر می کردم. سعی کردم آروم باشم😓 یهو خوردم به یه کسی و افتادم روی زمین😧
طراحیم پخش زمین شد. سریع برداشت و گفتم: مگه کوری؟نمیبینی من جلوتم؟ بی توجه بهش خودم رو تکوندم دستش رو به طرف دراز کرد و منم با پر رویی گرفتمش و بلند شدم. دیدم یه دختره است و اومده منو ببینه.گفت:خیلی ببخشید خانم اگراست سرم تو گوشی بود متوجه اومدن شما نشدم😔 دختره خیلی خوشگل بود. گفتم:شما هم منو ببخشید منم هواسم نبود.ببخشید شما با کی کار دارید؟☺️ یکی از کاغذا رو که افتاده بود برداشت و گفت:بفرمایید!من آلیا سزار هستم اومدم باهاتون صحبت کنم. من یه وبلاگ دارم و شرکت شما رو پوشش میدم. در مورد دختره از بابا شنیده بودم...پدرش با بابا دوست بود🤝
تصمیم گرفتم باهاش آشنا بشم 🤗من که دوستی نداشتم😔 چه خوب که باهاش دوست باشم😃 گفتم: بفرمایید! در اتاقم رو باز کردم و منتظر ماندم بره تو☺️ لبخند دلنشینی زد و رفت تو و منتظر موند منم وارد شم🙂 وقتی در رو بستم رو به دختر گفتم:بنشینید خانم سزار☺️ نشست رو مبل نزدیک به میزم. گفتم:بفرمایید🙂کارتون چی بود؟ یکم درمورد وبلاگش بهم توضیح داد و یکم در مورد خودش..فهمیدم دختر مهربون و خوبیه. موهاش قهوه ای روشن بود و چشمای عسلی رنگ داشت🍯. یه هودی مشکی و لش پوشیده بود با شلوار جین دخترانه👖و کتونی های مشکی👟.تیپش رو دوست داشتم💛. بعد گفت:خواستم یه مصاحبه با شما داشته باشم و اون رو توی وبلاگ قرار بدم اگه ممکنه😅 گفتم: البته! گفت:صبر کنید دوربین رو آماده کنم😊📹منم خودم رو تو اینه نگاه کردم و سر و وضعم رو درست کردم و آماده شدم👌🏻 شروع کرد و یه مصاحبه کوتاه مدت باهام کرد و فیلم برداری گفتم:چیزی میل داری؟ گفت:یه قهوه فقط!
منم زنگ به اون پسره ی پررو و گفتم:دو تا قهوه و یه جعبه ماکارون🥞 بیار . گرم صحبت با دختره شدم.... اونم انگار یخش وا رفته بود. خیلی ازش خوشم اومد😊
بهش گفتم:تو اولین دختری هستی که من باهاش احساس راحت بودن میکنم. ازت خوشم اومده😘 منو به عنوان رفیقت میپذیری؟ دختره که هم کپ کرده بود هم ذوق گفت:البته خانم اگراست! گفتم: مرینت یا مری صدام کن و باهام راحت باش😉من که بدون دعوت راحتم😅😂 گفتم: مری صدات میکنم😉تو هم آلیا یا هر چی دوست داری صدام کن😉 گفتم:حتما آلیا. و با هم زدیم زیر خنده گفتم:اه پس این قهوه ی ما چی شد!؟
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
ادرین کجاس
هنوز وارد نشده😅
عالی بود
مرسییی😘😘😘