13 اسلاید صحیح/غلط توسط: BTS🥰ARMY انتشار: 4 سال پیش 133 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خوب اینم پارت ۴ 😚😚😚😚😚😚😚
بعد این که به هانا پیام دادم رفتم تا برای ناهار خرید کنم 🥘تو راه برگشت دیدم جمین داره زنگ میزه که گفت ما امروز برای نا هار میایم منم گفتم با شه قت کردم 🤗رفتم خونه ساعت ۱۱ نیم بود رفتم ناهار رو اماده کنم 🥘🍲🍱🍙🍜حسابی سنگ تموم گذاشتم و رفتم اماده شم 👚یه بلوز مشگی که عکس BT21داشت پوشیدم بایه جین مشگی🤭زنگ زدم به هانا که بگم زود تر بیاد
نظر بده
هانا بعد یک ربع اومد . خیلی خوشگل شده بود یه پیراهن صورتی با کتونی های مشگی و موهاشم باز بود و فر کر ده بود 🥰🥰اومد تو بهش گفتم :خوش به حال جین حسودیم شد 🤣🤣🤣هانا:اااا مسخره نکن 😒ا/ت:باشه بابا 😂هانا اومد و نشست داستیم حرف میزدیم که در زنگ خورد و دیدم جیمینه در رو باز کردم نامجون اول از همه اومد تو بهشون خوش آمد گفتم و نشستیم بعد ۵دقیقه جیمین اومد گفت:ا..ا/ت این برای تو هستش (نکته:یادم رفت بگم جیمین برات یه کر دن بند خوشگلی که خیلی باز بود برایت گرفته بود به نشانهی قدردانی)ا/ت:ممنون ولی این کارا لازم نیست ☺جیمین:نه ناقابله😇😇🥰ا/ت: ممنون حتما خوشم میاد .... .......وای جیمین این عالیه خیلی قشنگه 😙😙😙😙بعد میپری بقل جیمین😊همه پشماشون ریخته از جمله خود جیمین 🤣
کامنت یادت نره 🥰🥰🥰
تا به خودم اومدم دیدم ۵ دیقیقست بقل جیمینم سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم کی گشنشه همه گفتن من من 🤣🤣🤣من گقتم باشه بعد میز رو انداختم و همه نشستیم غذاخوردیم میز رو جمع کردم داستم ظرف هارو میشستم و میزاشتم سر جاشون که یه ظرف از دشتم افتاد شکست و پام بد جور زخم شد پام داشت خون میومد جیمین دید اومد من رو بقل کرد و برد تو حال نشوند رو مبل من به هانا گفتم جبهه کمک های اولیه رو بیاره تا پام رو باند پیچی کنم 🤕بعد جیمین برایم پام رو باندپیچی کرد
کامنت
پام رو باند پیچی کردم و بلند شدم و از عضا معذرت خواهی کردم عضا هم گفتن ایبی نداره بعد یونگی گفت فیلم ترس ناک ببینین من هم قبول کردم رفتم یه فیلم ترس تاک گذاشتم و دیدم فقتیش جیمین جاهشت ورفتم پیش جمین نشستم هاناهم پیش جین بود 💑💑یادم افتاد که باید برم خوراکی بیارم به هانا گفتم بیاد کمکم تا خوراکی بیاریم 🍭🥡🍦🧁دوباره نشستم پیش جیمین داشتیم فیلم رو میدیدیم که من از ترس کلمه کردم پشت جیمین 🤗از زبان جیمین داشتیم خیلی میدیدیم که ا/ت از ترس کلشو کرد پست من منم دیدم کسی هواسش نیست و ا/ت آروم نوازش کردم و
کامنت
کم کم بقلش کردم دیدم داری آروم میشه و سرش آورد بالا و اومد بقلم انگار اصلا هواسش نبود منم خودمه زدم به کوچه علی چپ و دستم رو انداختم دور گردنش و فیلم رو دیدم 😊😊از زبان ا/ت:سرم رو از پشت جیمین اوردم بیرو و فیلم رو دیدم خیلی محوطه فیلم شده بودم که فیلم تموم شد
کامنت
بعد فیلم ساعت ۴ بود عضا داشتن میرفتن که کوک کفت بیاین یه بار با هم بریم دریا حال کنیم همه هم گفتن باشه ولی تاریخش مشخص نشد 😊هانا بعد عضارفت ممم یکم درس خوندم و خونه رو مرتب کردم و نشستم با گوشیم ور رفتم انقدر با گوشی ور رفتم که ساعت ۱۰ شد خوابیدم چون فردا کلاس داشتم
کامنت
از زبان جیمین:شب رفتم خونه و باهوشی ور رفتم تا ساعت ۱۰ شد رفتم و خوابیدم 🥰🥰😴😴😴😴صبحباصدای آلارم گوشی بیدار شدم دیدم ا/ت بیام داده که :سلام جیمین خوبی امروز زنگ اول بر گزار نمیشه من ساعت ۹منتزرم با عضا بریم بیرون تا کلاس بعدی 🥰🥰🥰🥰منم گفتم :باشه 🥰🥰ا/ت هم سریع جواب داد:باشه ممنون 🥰😍ساعت۷بود رفتم عضارو بیدار کردم و بهشون گفتم که قراره بیریم پیش ا/ت جون کلاس بر گذار نمیشه
کامنت
از زبان ا/ت : جیمین گفت میایم منم صبحانه خوردم به هانا پیام دادم بیاد پیشم هانا هم اومد نشستیم ایکسباکس بازی کردیم بعدم هرکدوم سرمون رو کردیم نو گوشی خودمون ساعت ۸نیم بود و رفتم اماده شم یه شلوار جین زاپ دار پوشیدم بایه لباس اسلش کرمی با کتونی های کرمی اومیدم بیستم توحال تا جیمین بیاد ساعت ۹ ربع بود و جیمین بالاخره اومد 😪با هانا رفتم دم در و در رو باز کردم تا در رو باز کردم همه گفتم خیلی خوشگل شدی منم گفتم ممنون ولی جیمین همون جوری مونده بود راه اوفتادیم دیدیم جیمین هنوز دم در خوشکش زده یونگی هم رفت مهکم زد دم کلش و گفت بیا جیمین به خودش اومد گفت هوی چته چرا میزنی یونگی هم گفت چون یک ساعته همین جوا وایسادی منم رفتم پیشون و گفتم جیمین خوبی اونم گفت اره خوبم راستی خیلی خوشگل شدی منم سرخ شدم گفتم ممنون ☺رفتیم تو راه کلی حرف زدیم نامجون برای همه خوراکی گرفت و خیلی هم خوش مزه بود
کامنت
با ساعت نگاه کردم ساعت ۱۱ بود نیم ساعت دیگه کلاسمون شروع می شد زدم تو سرن و همه گفتن چیشده منم گفتم نیم ساعت دیگه کلاس داریم نامجون گفت مشکلی نیست اینجا نزدیکه به دانشگاه منم گفتم باشه راه افتادیم من داشتم بایکی از دوستام چت میکردم و اروم اره میرفتم عضا هم جولو جلو میرفتن که یکی دستشو انداخت دور گردنم بر گشتم دیدم یه منحرف بیشعوره بهش گفتم برو کنار ولم کن ولی اون هی ازیتم میکرد خودم رو کشیدم ولی نشد داد زدم :جیمین شیییییییی جیمین کمکم کن😭جیمین برگشت تا منو دید سریع اومد سمتم و منم هی داد میزدم کمک جیمین اومد با یا رو در گیر شد منم همون جا نشستم زدم زیر گریه 😭نامجون و هانا اومدن منو دل داری بدن سرم رو بالا اوردم دیدم جیمین هنوز داره یارو رو میزنه باز کردن کوک و نامجون جداشون کردن جیمین هم از دور داد زد به یارو گفت دیگه نبینم به این دوختر نزدیک میشی🤬 و اومد دست منو کشید بورد☹
کامنت
رفتیم پیش بقیه جیمین دستشو انداخته بود دور گردم من داشتم گریه میکردم بهم گفت خوبی 😢😢سدمه دیدی منم گفتم نه خوبم ولی تو زخمی شدی از بینیت هم داره خون میاد 😭😢😢😢گفت اشکال نداره من خوبم 😁بعد جیمین به عضا گفت ما امروز نمیایم دانشگاه و منو برد خونه 🏡منم جیمین رو کشوندم تو و زخم هاشو بتادین زدم و گفتم بخواب تا هاست بهتر شه منم رفتم لباسم رو عوض کردم و اومدم ایکسباکس بازی کردم دیدم جیمین نخوابیده تا دید دارم نگاهش میکنم گفت منم بیام منم گفتم بیا اومد پیشم با هم بازی کردیم همش من بردم خیلی خوش گذشت تقریبا همچیو یادم رفته بود کا جیمین دسترو گذاشت زمین گفت :ببین ا/ت بابت امروز معذرت مخوام ا/ت:نه اشکال نداره من خوبم ممنون که نجاتم دادی 🥰🥰بعد جیمین شروع کرد یه داستان از بچگیش کفت منم یهو خابم برد 😴😴از زبان جیمین:داشتم برای ا/ت یکی از داستان های بچه گیم رو می کفتم که دیدم خوابیدن سرش رو گذاشتم رو شونم و خودم هم خوابیدم 🥰از زبان هانا:بعد دانشگاه رفتیم خونه ا/ت 🏡🏡ا/ت یه کلید داده بود به من رفتیم خونه در رو باز کر دیم دیدیم جیمین و ا/ت تو بقل هم خوابشون برده من یه پتو انداختم روشون و ازشون عکس گرفتم داشتیم خونه ا/ت رو مرتب میکردیم هر دوشون باهم بیدار شدن منم رفتم بهشون کفتم:به به کبوتر های عاشق بالاخره بیدار شدین🤣ا/ت:مسخره 😑منم عکسشون رو بهشون نشون دادم جیمین یه خندا بزرگ زد و سرخ شد ا/ت هم اصبانی و کل خودرو دنبالم کرد همه داشتن میخندیدن تا ا/ت من رو گرفت همه داشتن میگفتن ا/ت نکن بیچارو کشتی 🤣از زبان ا/ت: جین هانا رو گفرت جیمین هم من رو ولی این هیچ تهسیری نداشت مت دوباره ره رفتم دنبال هانا و هانا گفت :باشه بابا بخشید ول کت بیا بریم پیش عضا 😅منم بشنوند گرفتم و رفتم نشستم
کامنت
خوب ایم از این کامنت یادت نره 🥰🥰🥰🥰🥰
کامنت
بچه ها داستان بعدی از کوک هست تش و بعدین از نامجون
کامنت
دوستان دبعد داستان نامجون همین جوری به ترتیب بقیه عضا هستن و بعد دوباره با یه داستان جدید از جیمین شروع میکنم 😇😇🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰دوستون دارم 🖤🤎💜💚💛🤍
کامنت یادت نره😇😇
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررررررررررر
خیلی قشنگ بووووودددددددددددد
خیلی آخرش خنده دار بود😂
عشقم زود تر بزار پارت بعدی رو عاااالی بود❤😍من جیمین لاورم و عاشق داستانت شدم خودم رو جای ا/ت تسور میکنم😁😍از دست ما آرمی هاااا😁😁😁
منم جیمین لاورم🤣🤣🤣من داستان هارو زود زود میزارم ولی دیر میاد
عالی بود خیلی خوب نوشته بودی حرفی برا گفتن ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم آخ جون پس منتظر تمام داستاناتم هستم عالی مینویسی
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
ممنونم عزیزم من داستان کوک رو نوشتم گذاشتم نمیدونم کی میاد 🤣🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘