10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ara انتشار: 4 سال پیش 177 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شما یه دختر قوی هستید که در زمان میتوانید سفر کنید ولی به تور اتفاقی ......
خوب سلام بانی ها بزنید بریم بایه داستان دیگه
آ/ا:الا گیرم میندازم اگر بفهمن من اون کسیم که سیستم شرکت دست کاری کرده کارم تمومه باید یه جهش کنم (جهش همون سفر در زمانه )آروم باش تو میتونی فقد روی جای که میخوای بری تمرکز کن ...یک....دو....سه
وقتی چشام باز کردم یا خدا توی یه کنسرت بودم که یه عالمه عادم داشتن بهم نگا میکردن رفتم ستم پشت صحنه نمی دونم چرا ولی انگار یه دیوار دور اونجارو فرا گرفته بود هر کار میکردم که رد بشم نمی شد پس گفتم یه جهش دیگه میکنم ولی نمیشد هر کار کردم انگار نه انگار شروع کردم به مشت زدن به دیوار اینقدر مشت زدم که دستام زخم شدن یک دفعه پلیس ها از راه رسیدن من اصلا نمی دونستم کجام و چرا اونجام پلیس ها اومدن منو دست گیر کردن ولی اون هام نمی تونستن منو از اون دیوار کوفتی رد کنن که یه پسر نمیدونم کی بود (شما بی تی اس رو نمیش ناسید چون از یه زمان دیگی هستید .توی اون زمان هم بودید ولی اشنایی با پسرا ندارید ) دستم گرفت: گفت چرا دست گیرش می کنین پلیس:اقای جون کوک اون میخواست به شما اسیب برسونه کوک:اون فعلا به خودش اسیب زده تا ما پس اگر میشه تنهاش بزارید و برید .
پلیس ها دستام باز کردن ولی تا اومد فرار کنم باز اون دیوار کوفتی مانع شد اومدم که دوباره موشت بزنم اون پسر دستم گرفت گفت نکن داری به خودت اسیب میزنی بعد بلندم کرد و............
از زبان کوک :)))
ما داشتیم اجرا میکردیم و همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا این که یه دختر رو صحنه پیدا شد نمیدونم از کجا اومده بود ولی وقتی مارو دید تعجب کرد و اومد فرار کنه نمی دونم چرا ولی انگار نمی تونست از یه چیزی رد بشه بعد شروع کرد به موشت زدن به هوا ولی انگار دستش به یه چیزی بر خورد میکرد نمی دونم چرا ولی دستاش زخمی شدن از دستش داشت خون میومد که پلیس ها رسیدن و اون رو دستگیر کردن من جلوشون گرفتم و دخترو بلند کردم و به پشت صحنه رفتیم .....
اون پسره منو بلند کرد ومنو میخواست به پشت صحنه ببره ولی اونم نتونست از اون دیواره لعنتی رد بشه خیلی تعجب کرده بود بعد خندیدم آ/ا:من که مسافر زمانم نمی تونم رد بشم تو میتونی پسر جون حالا منو بزار پاین کوک : ببخشید ....مسافر زمان ؟؟؟؟ آ/ا: اره مگه تعجب داره کوک:خوب چرا نمیتونی از اینجا رد بشی آ/ا: شما برو اهنگت بخون سرتم به کار خودت باش پسر جونن کوک: خانم کچولو منو نمیش ناسی آ/ا: علاقی ندارم که بدونم الا فقد میخوام از این جا برم کوک :خوب موفق باشی
از زبان جیمین
یعنی چی شده کوک اون دختره خیلی وقته که دارن حرف میزنن یعنی چی شده جیمین : بچه ها به نظرتون این دختره کیه یونگی :یه طرفدار کوک :نه اون مارو نمیشناسه جی هوپ: پس به نظر تون کیه ؟؟؟ جین : یه خلاف کار روانی خخخخ ار ام: بیاید ببریمش خونه و ازش حرف بکشیم ته ته: ار ام پلیس میشود کوک : بچه ها ما الا وسط یه کنسرت هستیم ها بیاید انهگ بخونیم این خانم کچولو فعلا جای نمی تونه در بره یونگی : چراااااا؟؟؟ کوک : نمی دونم چرا ولی وقتی اومدم ببرمش پشت صحنه انگار یه مانعی بود نمی شد رد بشی جیمین : واااااا یعنی چی هالا ولش بیاین بخونیم این جا هزاران نفر هستن که الا دوست دان صدای مارو بشنون
اق چرا نمی تونم از این کوفتی رد بشم اخه چرا یعنی ممکنه که نه نه امکان نداره ولی اینا درست مثل همون چیزی هست که تو کتاب پدرم بود بهش میگن دیوار زمان وقتی که توی زمان سفر میکنی به احتمال 20 درصد امکان دارن به یک یا چن نفر متصل بشی یعنی امکانش هست که من به این پسرا متصل شده باشم پدرم به مادرم متصل شده بود ولی اخه چرا باید به اینا متصل بشم وای خدا واقعا مرسی که انقدر بامن بدی (از خداتم باشه به بی تی اس متصل شدی والا) حالا باید همین جا بشینم و اینا رو نگا کنم تا کار شون تموم بشه وای خدااااااااا جین : فک کنم این با خودش مشکل داره از اون موقعه داره با خودش حرف میزنه یونگی حالا میرین خونه می فهمیم...........
وای خدا خیلی خستم همیشه بعد از یه جهش میرفتم میخوابیدم چون انرژی زیادی از دست میدادم بعضی وقتاهم مریض میشدم بعد از دوساعت بالاخره کارشون تموم شد حالا اومدن بالا سر من کوک : حالا فهمیدی جه جوری از این مانع ردبشی مسافر زمان ار ام: مسافر زمان دیونه شدید این ممکن نیست آ/ا: خیلی هم ممکنه اگر ممکن نبود من الا این جا نبودم هوپ: شوخی که نمی کنی آ/ا: میخوای نشونت بدم یونگی :چیو آ/ا : ایندرو .جین : اگر میتونی نشون بده آ/ا: دست منو بگیر و به هرچی دوست داری فک کن جین: باشه
از زبان جین :من میخواستم ببینم که قرار چه جایزی رو ببریم ولی اصلا با ورم نمی شد که دارم اینرو می بینم حتی کوچیک ترین چیز هارو وقتی دستش ول کردم اصلا باورم نمی شد زبونم بند اومد آ/ا : ا.مید وارم نرفته باشی زمان مرگ خودتو ببینی ار ام : چییییییییی یعنی تو میتونی زمان مرگ یه کسو بفهمی آ/ا: من میگم مسافر زمانم از حال اینده شما خبر دارم کوک : حالا بگو جه جوری میتونی از اینجا رد بشی آ/ا :(اشاره میکنه به پسرا )شما ها باید منو رد کنین این دیوار زمانه از بین مسافر های زمان فقدبین 20 درصد این اتفاق میوفته و از بد شانسی من به شما هفت نفر وصل شدم جیمین : به هر هفت هامون نمی دونم شاید به دو نفرتون الا میفهمم هر کدومتون به تر تبتیب برید اون ور بعد من امتحان میکنم ببینم به کدوم یکی از شما متصل شدم جین : بچه ها امسال ما برندیم هوپی : چی داری میگی آ/ا: رفته اینده و دیده که شما توی مسابقه برنده میشین خدارشکر فکر کردم رفتی زمان مرگش رو دیدی 😑جی هوپ اول من میرم آ/ا: باشه بفر ما . رفت ولی انگار به اون وصل نیستم یونگی :من میرم آ/ا: بفرما . اینم نبود جین : من آ/ا : ( با دست اشاره میکنه و میگه بفر ما )ار ام : من آ/ا: اینم نبود .جیمین : من آ/ا: نوچ ته ته : من آ/ا: نه خیر توهم نیستی کوک: حالا من میرم من دیگه اخریم آ/ا: بفرما پسر جون . آ/ا:و بله رد شدم ولی به خاطر این که همه شما اون طرف بودین اگر این پسر جون تنها وایساده بود من رد نمیشدم ته ته : یعنی به همه ما متصل شدی ؟!😕آ/ا: انگاری اره 😣😶خوب ولی من میشینم تحقیق میکنم که ببینم جه جوری از این خلاص بشم و برم به کار هام برسم یونگی :خوب تا چه اندازه میتونی از ما فاصله بگیری آ/ا: کاش زیاد بود ولی تبق چیز های که من میدونم به تعداد بستگی داره شما ها هفت نفر هستین درسته پس هفت متر یا شایدم کم تر باید برم خونم و وصایلم از زمان ایده رو بر دارم تا بتونم بفهمم این چه کوفتیه جی هوپ : وصایل اینده تو این زمان کار میکنن آ/ا: بله اگر کار نمی کردن من الا از کجا باید می دونستم الا این دیوار چی هست جین: این ویصله که بهت کمک کرد بفمی این دیوار چی هست کجاس آ/ا: ( به چشمش اشاره میکنه )جیمین : تو رباتی آ/ا: (میزنه روپیشونیش ) نه خیرم لنزم مال شما لنز رنگیه مال من یع لنز پیشرفته که میتونه همه چیز رو تر جمه کنه و تمام مسیر های این جارو برام بیاره و منو از خطر های اینده باخبر کنه و تمام اینا جلوی چشام هستن و من می بینمشون ته ته : خو پس چرا نمی گردی ببینی ما کی هستیم آ/ا: اقای تهیونگ خبر نداری هه.......
شما گروه بی تی اس هستید اسم شما اقای کیم تهیونگ هست قدت 179 24 سالته تاریخ 30 دسامبر 1995 به دنیا اوندی توی بوسان متولد شدی گروه خونیت ABهست وزنت 63 عدد مورد علاقت 10 هست رنگ های مورد علاقت سفید سیاه سبز وطوسی هست ته ته : .........من حرفی ندارم. جی هوپ : وای یعنی فک کنم چیز های گفت که ته ته خودشم نمی دونست خخخخخ یونگی : خوب قشنگ فهمیدم که این خانم کوچولوی ما از اینده اومده آ/ا: من از اینده نیستم از گذشته هم نیستم من مال زمان حال هستم ولی زیاد با این زمان حال نمی کنم 😏😏😏خوب اقا یون اگر ثرار باشه فقد هفت متر از شما ها فاصل بگیرم یعنی نمی تونم برم خونم 🥺🥺🤧من خونم رو میخوام میخوام برم پیش چارلی جیمین : چارلی دیگه کی هست آ/ا: سگم خیلی وقته ندیدمش حدود چها ساعت اگر به خاطر اون یارو نبود من الا راز ش بر ملا کرده بودم ویه نفس راحت میکشیدم و از شر اقای کیم راهت میشدم حاضرم شرط ببندم الا در به در دنبال من میگرده که منو بکشه 😑😑ولی من به هفتا پسر بچه متصل شدم 😐😑( خبر نداره که قرار که عاشق دل باخته بشه خخخخ)
کوک : بچه ها بیاین بریم خونه این خانم کچولو سگو وسایلشو بیاریم خونه خودمون آ/ا: یعنی من بیام پیش شما زندگی کنم؟!واتتتت کوک : هفت متر بیشتر نیست ها میخوای بری اون سر شهر لابود آ/ا: ولی اخه یونگی : ولی اخه نداره اومید وارم اشپزیت خوب باشه آ/ا: مدرک اشپزی دارم اقا. جین : پس حله آ/ا: (زم زمه میکنه)ولی خدای نکرده من مسافر زمانم نمیگن بدزدمشون ببرمشون تو یه زمان دیگه ته ته : تو نمی تونی مارو بدزدی(آ/اجاخورد ) و مام از یه دختر کچولو نمی ترسیم آ/ا: از کجا شندی هاین .ته ته : من گوش های تیزی دارم آ/ا:حالا وقتی بردمت پیش دایناسور ها می فهمی کوک : انگار باید مراقب این خانم کچولو باشیم یکم خطر ناک به نظر میرسه (ولی خیلی کیوته)☺یونگی : خوب بچه ها بیاین روز های خوبی رو برای این خانم کچولو رقم بزنیم =)هوپ : خانم کچولو نمی خوای اسمت به ما بگی یا بهت بگیم خانم کچولو آ/ا: من نمی تونم اسمم به شما بگم اگر اسم منو بدونین برا تون مشکل پیش میاد و وارد یه بازی کثیف میشین پس همون ندونین بهتره ته ته : بازیه کثیف؟؟! تو کارت چیه خانم کچولو آ/ا: ادم های که بهم بدی میکنن از میون بر میدارم ار ام : می کشیشون ؟! قاتلی آ/ا: نه نه نه نه یا برشکسته میشن یا نابود یا به پام میوفتن . قیافه های همه وحشت زده بود نگا شون کردم خندم گرفته بود خندیدم گفتم چرا ترسیدین جیمین : کی ..کی ...کی ترسیده آ/ا: نترسین تا وقتی کاریم نداشته باشین منم کارتون ندارم ولی کلا با شما کاری ندا چون دوست ندارم به دست ارمی هاتون بمیرم تبق چیز های که من دارم میبینم ارمی های شما خیلی دوستتون دارن هدود میلیون ها پست تو یوتیوب اینستا تیک تاک از شما پخش شده که روی هم حدود دوهزار میلیارد پست میشه یابیشتر واییییییییییی ایول کارتون خوبه ها جین: بله دیگه ما بی تی اس هستیم ما پ..آ/ا: بله پسرای ضدگلوله
رفتیم تا وسایل های منو از خونم برداریم وقتی در خونم باز کردم چارلی دوید سمت من چارلی یه سگ خرسی چاو چاو هست وقتی اومد طرفم جی هوپ ترسید تو راهرو داد زد خرس خرس من خندیدم : خرس نیست چارلیه سگمه کوک :انگار خیلی دلش برات تنگ شده آ/ا:اون همیشه پیش من میمونه و با من میخواب وقتی پیداش کردم پاش شکست بود و خیلی ضعیف بود برام مثل خوانواده میمونه کوک : ولی چرا این قدر خونت خالیه آ/ا:من همیشه یه جا نیستنم پس زیاد وسیله ندارم فقد یه کامپیوتر تخت وسایل ورزشی کوک: وسیله ورزشی تو ورزش میکنی ؟؟ آ/ا:اره چون باید از خودم وچارلی مراقبت کنم و باید مراقب زندگیم باشم پس یه چیز عادی هست فککنم باید این هارو بیارم ته ته : نه لازم نیست ما اون جا وسیله ورزشی زیاد داریم آ/ا: پس خوبه .ولی من چارلیو چه جوری باید بیارم باید با ماشین خودم بیارمش .چارلی منو لیس زد واقعا دلم براش تنگ شده بود اوفتاد روی من و شرو کرد خودش برام لوس کردن داشتم خفه میشدم که از روم بلند شد آ/ا: چارلی پسرم خیلی بزرگ شدی چارلی: غررررررر هاپ هاپ آ/ا:افرین حالا ساکت باش و خوب بهم گوش کن پسرم قرار چن روز با این اقایون زندگی کنیم پس پسر خوبی باش و و کسیو گاز نگیر هوپی : گ...گا..گاززز؟؟ این گاز میگیره آ/ا: وقتی ببینه کسی بهم نزدیک میشه یا اذیتم میکنه بهش حمله میکنه برام مثل یه محافض خوب و یه هم خونه خوبه تا حالا هیچ وقت بیرون از خونه نبردمش بازی کنه یا هیچ وقت نتونست بدوعه ولی همیشه کنارم بود و باهام خوب بود =)خوب من باید چارلی و وسیله هام با خودم بیارم ار ام : بچه ها فک نکنم کمپانی بزاری بایه دختر هم خونه بشیم ته ته : اگر به کمپانی بیگیم که اون یه پسره چیه کوک: یعنی خانم کچولو باید پسر بشه ار ام : اره جیمین : من میرم بهش بگم
وقتی رفتم که به خانم کچولو بگم که باید پسر بشه دیدم که خیلی با مزه و خیلی کیوت داره با سگش بازی میکنه و باهاش این ور ون ور میره رفتم پیشش که بگم داری چی کار میکنه
که پاش لیز خورد و اوفتار روی من که ل............
خوب بانی ها اینم یه داستان جدید (زمان و بی تی اس )دلیل این که دختر داستان ما توی کنسرت ظاهر شد برای این بود که یه انرژ خاصی که انرژ عشق ارمی ها بود که مارو کشوند اون جا پسرا قرار کاری کنن که آ/ا یه ادم خوب و معروفی بشه آ/ا قرار خیلی اتقاق براش بیوفته این داستان دارام هست دیگه خودتون بدونین منظورم از درام چیه
یه نظر ریز برام بنویس بانی 😘😘😍❤❤❤❤❤❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خوب بود افرین...به داستان منم سر بزنید😉
عالی
عالی بود من عاشق موضوعات سفر در زمانم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🤩
پارت بعدی تورو خدا
خیلی قشنگ بود
عالییییی
خیلی قشنگ بود
خیلی جالب و قشنگ بود عالی بود بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
خیلی باحال بود
پارت بعدی رو سریع تر بزار 🌹❤
عالی خیلی قشنگ بود میشه الا رو عاشق وی کنی ازت ممنون