10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ELI انتشار: 2 سال پیش 127 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اول یه معرفی میکنم بعد میریم سراغ داستان اگ حمایت شه تند تند میذارم تازه شروع کردم ب نوشتنش و هنوز اماده نشده نظرتون خیلی برام مهمه پسس حتما نظر بدین
خب اول از همه اشخاص توی داستان ساخته ی ذهن خودمن .
شخصیتی ک داستان با زبون اون شروع میشه پسری به نام
هان ته جون که عاشق دختر زیبایی ک خیلی معروفه ب نام
کیم سه یون میشه ولی همیشه از اعتراف کردن احساساتش میترسه
تا اینکه.......
@ هان ته جون @
من همیشه ازت فاصله داشتم.همیشه زیر کلاه هودیم قایم شده بودم و تو رو تماشا میکردم از اینکه پسرای دیگه خیلی راحت میومدن بهت گل میدادن و ابراز علاقه میکردن , حسودی میکردم
چون من حتی جرات اینو نداشتم ک بهت نزدیک شم. کسی مثل من لیاقت اینو نداشت ک تو حتی مستقیم تو چشام زل بزنی
ازت دور بودم.حتی یه بارم باهات هم کلام نشده بودم یه نظاره گر بودم ک همیشه ازت دور بود اما...بیشتر از همه ازت میدونستم حتی بیشتر از خودت!....
[ 5 سال پیش ]
تو همیشه با بقیه فرق داشتی همیشه با ورودت نگاه ها ب سمتت کشیده میشدن. زیباییت طوری بود ک همه رو طلسم و شیفته ی خودش میکرد ب همین خاطر لقبت شده بود الهه زیبایی! بخاطر چهرت خیلی بهت احترام میذاشتن و همه جا تحویلت می گرفتن. تو اون دختری بودی ک همه ی دخترا ارزو داشتن جاش باشن و پسرا دوست داشتن تصاحبت کنن.
اما...
کیم سه یون طبق معمول با اون زیبایی خیره کنندش وارد حیاط مدرسه شد ب محض ورودش چند تا پسر تا موقعی ک ب سالن رسید باهاش شوخی میکردن و سعی می کردن بخندوننت
و تو با اون لبخند ملیح و دلربا منیو که همیشه از دور نگات میکردمو بیشتر از قبل دیوونه کردی. [ اما... اما خب زیبایی هم دردسر های خودشو داره....]
هوجونگ با چشم به سه یون ک درحال رفتن بود اشاره کرد و رو به دوستش سول بین گفت: اون دختره اولجانگه! [ به چهره های معروف و ترند کره که عکساشون تو سایتا هست در کره اولجانگ میگن] سول بین با نگاهی لبریز از حسادت گفت < اون؟! کجاش خوشگله؟! منم با عمل و میکاپ خوشگل میشم تازه بیشتر از اون.
هوجونگ< اما اون عمل نکرده سول بین چشم نازکی کرد و گفت < تو از کجا میدونی؟ با نگاه کردن ب کیفو کفش گرونش میشه فهمید خانوادش پولدارن معلومه ک از سر تا نوک پای دخترشونو کوبیدن از اول ساختن!
من که از شنیدن این حرفا حرصم میگرفت کلاه هودیمو سرم انداختم و محکم از بینشون رد شدم طوری که کتاب هوجونگ و کیف سول بین افتاد زمین و همینجور تند تند بدون توجه ب سول بین ک با فریاد میگفت< مگه کوری عوضی؟ راهمو ادامه دادم
تو کلاس طبق معمول میز اخر نشستم.پسرا همه برای واسه سه یون جا گرفته بودن و با لبخند و نگاه های هوس انگیز ملتمسانه اصرار میکردن ک پیش اونا بشینه اما سه یون جایی ک دوستش < چوی سومی> گرفته بود نشست لبخند پیروزمندانه ای زدمو درحالی ک تو دلم سه یونو تحسین میکردم زیر لب با پوزخند گفتم< بد بختا!
همه ی پسرا ک ضد حال خورده بودن با ناراحتی و سر و صدا سر جای خودشون نشستن. چانگ ووک نمک دونم ک همیشه سعی در جلب توجه سه یون داشت با صدای بلند طوری ک سه یون بشنوه گفت< حیف شد ملکه افتخار نداد ! با حرص محکم نوک مدادمو رو میز کشیدم
( تو هیچوقت منو ندیدی, ینی هیچوقت ب من توجه نمیکردی))
سر کلاس ب نیم رخ بی نقصت خیره بودم و سر تا پاتو نظاره و تجزیه تحلیل میکردم از مژه های بلندت تا پوست سفید و چهره ی یخیت که یهو صدای بلند و گوش خراش معلم رشته ی افکارمو پاره کرد< اقای هان ته جون دقیقا هدفت از امدن به مدرسه چیه؟
چهره ی درخشان سه یون تو ذهنم نقش بست و بی اختیار درحالی ک تو حال خودم نبودم و هوش و حواس نداشتم گفتم< تو!
معلم با نگاه معنا داری ک انگار میگف این دیگه از دست رفته سری از تاسف تکون داد و اما کلاس مثل یه بمب از خنده ترکیده بود و من مثل احمقا , چهره ی سرد و بی نقص تو رو از بین جمعیت پر جنب و جوش ک در حال خندیدن بودن , پیدا کردم و منتظر یه نگاه و حتی یه واکنش کوچولو از تو بودم اما تو درحال نوشتن نوشته های روی تخته بودی مطمئنم اگه اون لحظه نگام میکردی سکته قلبی میکردم! ( اما همونطور ک گفتم زیبا و مشهور بودن دردسر داره!)
سه یون , ساعت هشت شب از مدرسه ب خونه برمیگشت (همونطور ک میدونید تو کره تا شب مدرسه میمونن و کلاس میرن کلا مدرسشون تا یه ساعاتی از شب بازه!)
اما همش حس میکرد یکی داره تعقیبش میکنه ولی هرچی ب پشت سرش نگاه میکرد سکوت مطلق بود و خلوت
سریع خودشو ب خونه رسوند همینطور ک داشت زنگ خونه رو فشار میداد حس کرد کسی ازش عکش گرفت چون نور فلشش هم قابل دید بود بار دیگه برگشت و نگاه کرد و سریع رفت خونه و درو محکم بست.
تو اتاق , درحال باز کردن دکمه هاش بود ک حس کرد اون شخص بیرون پشت پنجره ی اتاقه برای همین سریع سمت پنجره ها رفت و پرده رو کشید. روی تخت نشست و پلکاشو بهم فشرد ک برای موبایلش پیام امد.......
به نظرتون کی تعقیبش میکرد؟
خیلی واسش زحمت کشیدم پس حتما نظرتونو بگید
چون نظر مخاطبای داستانم خیلی برام مهمه
تازه اولای داستانه یجورایی مقدماتی برای معرفی و اینکه بفهمید
قضیه از چی قراره!
دوستون دارم
:)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
زیبا بود👨🏻🦯
مرسی ✨️
واو📸😯
عالی