
خب سلام 👋🏻💕این اولین باره که دارم تست درست میکنم پس لطفا حمایتم کنید کیوتا 💕🙃
خب توی این داستان شما حدودا ۱۹ سالتونه و اسمتون هم مایاس 😌شما موهای بلند قهوه ای حالت دار و چشمای درشت تیله ای دارید و خیلیم کیوتید🥺💫
مایا : با صدای زنگ موبایلش چشم های پف کرده از خوابش رو باز😴 کرد دستش رو سمت گوشیش که روی میزکنار تخت بود برد و📱 گوشی رو از روش برداشت نگاهی به صفحه گوشی انداخت و با دیدن اسم تهیونگ لبخندی زد☺ تماس رو برقرار کرد و گوشی رو به گوشش چسبوند👂 با صدای خسته از خوابی جواب داد... -الو... 😍
+صبحتون بخیر عشقم خوبی ؟ !... -اوممم مرسی ... صب توهم بخیر... 😇 +بیرون رو یه نگاه بنداز... مایا: چی شده؟! 👀 +تو یه نگاه بنداز! مشکوک از جاش بلند شد از تخت پایین اومد و سمت پنجره اتاق رفت با کنار کشیدن پرده متوجه زمین از برف پوشیده شد همه جا سفید شده بود ☁️⛄ صدای خنده تهیونگ به گوشش رسید😂 مایا: اوه ته ته برفههههه❄☃️ -چرا میخندی؟! 🙄 +اخه.. خیلی کیوت ذوق کردی🥺... -بروبابا کی گفته من کیوتم😒 +... میای بریم بیرون؟! مایا: آره معلومه که میام مگه میشه امروز رو از دست بدم واییی خیلی خوشحالم 🤩 +خیلی خب پس برو اماده شو که دارم میام دنبالت... فقط! لباس گرم بپوش میدونی که نباید سرما بخوری!
+میبینمت.... گوشی رو قطع کرد و روی مبل پرت کرد همچنان که چشم هاشو میمالید سمت کمد لباسش رفت پلیور زرشکی همراه شلوار کلفت مشکیش رو بیرون کشید بعد از پوشیدنشون کت چرم و گرم قهیش رو تنش کرد شالگردن کرمیش رو بعد از مرتب کردن موهای موج دار و قهوه ای رنگش دور گردنش پیچید ساعت، گوشی، کلید خونه رو از روی میز برداشت و توی جیبش گذاشت🔑📱 همچنان که مشغول دست کردن ساعت میشه بود بوت قهوه ای👢👢 رنگ و سادش رو از جاکفشی جلوی در برداشت و روی زمین گذاشت روی نیمکت کنار جاکفشی نشست و مشغول پوشیدن بوت هاش شد که صدای زنگ موبایلش رو شنید🔊 +بیا پایین عشقم جلوی درم 🤗 میا :الو.... -اوه دارم میامممم... 🙃
از زبان تهیونگ بخاری ماشین رو زیاد کردم و به ساعتش نگاه کردم که با باز شدن در ماشین چهره ذوق زده و خندون مایا که دونه های برف روی موهاش نشسته بود رو دیدم❄ +سلام عشقم☺ سالمممم🤗 »صدای بسته شدن در ماشیبه مایا که مشغول گرم کردن دستاش با بخاری ماشین بود نگاه کردم و بدسه ای روی پیشونیش زدم تهیونگ:وایی مایا مگه نگفتم لباس گرم بپوش اخه این چیه کل صورتت یخه 🤧 مایا:لباسام که گرمه :) -اره دارم میبینم خیلی گرمه نگاه کن اخه! دماغت هیچی نشده از👃 سرما قرمز شده!!! 😐 وایی خدایا من اخر از دست تو خودکشی میکنم 😒😑
مایا: خب حاال چرا راه نمیافتیم؟! 🙄 -داری میپیچونیااا من اونجا رسیدیم کاپشنمو نمیدم بهت و جنتلمن بازی هم برات در نمیارما! 😒😂 +خیلی خب جناب کیم تهیونگ حاالا میشه راه بیافتیم؟! 😑😐 -اوکی... فقط میخوام یاد اوری کنم که سری قبلی که به حرفم گوش ندادی چیشد 😑 مایا: چیشد مگه 🤨 تهیونگ : سری قبلی که رفته بودیم بیرون بهت گفتم لباس گرم بپوش ولی نپوشیدی و سرما خوردی و منم مجبور شدم یه هفته مرخصی بگیرم پیشت بمونم 🙄😐
باالخره بعد از نیم ساعت ترافیک که احتماال بخاطر برف بود 😑به پارک کنار رودخونه هان رسیدن مایا جیغ کوتاه و ذوق زده ای⛄ کشید و بدونه توجه به اخطار های تهیونگ درباره ی سرما از ماشین پیاده شد و وسط پارک دوید 😂دستاشو باز کرد چشم هاش رو بست و سرش رو باال گرفت برخورد دونه های خیس و سرد برف با گونه اش رو راحت میتونست حس کنه همچنان که چشم هاش❄ بسته بود و مشغول لذت بردن از برف ها بود توی گرمای دلنشینی فرو رفت چشم هاش رو باز کرد و به تهیونگ که محکم تو بغل گرفته بودش نگاه کرد لبخند شیرینی زد و متقابال دست هاش رو دور پسر حلقه کرد❄☺
خب پایان پارت اول 🙂لطفا کامنت بزارید و اگه ایرادی داشتم بهم بگید 😁منتظر نظراتتون هستم 🥰
مرسی که داستانمو خوندی💕امسدوارم خوشت اومده باشه
بای بای کیوتام👋🏻 نطر یادتون نره💕🥰🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کو بقیییش
بقیش؟:(
میشه پارت بعدی رو زودتر بذاری
یکم غیر ممکنه به نظر من مگه نه؟؟😁😁😂😂😂😢
و اینکه بدک نیست اما یکم بچگانه هست بهتر بود تهیونگ دوس پسرش نشه مثلا همکارش اینا بهتر بود اما داستان توعه اینجوری دوس داری
بدک نیست👍
بد نبود ولی میتونست بهتر باشه
زود تر پارت بعد رو بذار
عالی پارت بعدی را هر چه سریع تر بزار
آفرین تا اینجا عالی نوشته بودی منتظر پارت بعدی هستم
💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍
ممنون لاوم البته اینو از روی یک رمان دیگه ایده گرفتم اما ادامش مثل اون نیست💕🥺
یه خورده زود نیست از اول آشنایی تعریف میکردی
ولی خوب بود
عااالی تو رو خدا زود تر پارت بعدی رو بزار🙏🙏
عالی بعدی