love laydybug5

حرف خاصی ندارم و میدونم که الان به شدت هیجان زده اید پس عسلیا بزن بریممم

این داستان:عشق اشتباهی پارت دوم

از چشم مرینت/ داشتم گریه میکردم که یهو یه صدایی گفت:افسرده کننده من هاکماثم من به تو قدرتی میدم که همه رو از عشقشون جدا کنی در عوض ازت گوشواره های کفشدوزک و حلقه گربه سیاه رو میخوام.گفتم:گوشواره های کفشدوزک دست خودمه حلقه ی اون گربه کوچولو رو هم ازش میگیرم.هاکماث:پس در این صورت تو لیدی ماث هستی و میتونی تعدادی زیادی اکوما خارج کنی و به غیر از معجزه گر ها باید جعبه معجزه گر ها رو هم بهم بدی.گفتم:با کمال میل هاکماث.اول از همه رفتم کیم و رز رو شرور کردم.بعد اونا به همه احساسات منفی میداد و منم یه عالمه اکوما ازاد کردم.

از چشم ادرین/رفتم یه جا مخفی شدم و گفتم:پلگ کلاوتز اوت تبدیل شدم و رفتم که با شرور ها بجنگم.گفتم:لیدی باگ به خودت بیا.لیدی باگ:من دیگه لیدی باگ نیستم من لیدی ماثم و تو هم به زودی میراکلست رو میدی به من.همینطوری داشتم با شرور ها میجنگیدم اما نمی تونستم.بانیکس هم نمی تونست کمکم کنه چون تمام دروازه های زمان بسته شده بود.

یهو هاکماث و مایورا اومدن لیدی ماث شرورشون کرد و بعد مایوماث(اسم شرورانه ی مایورا)یه عالمه اموک ازاد کرد و یه عالمه سنتی مانستر درست شد بعد صاحب معجزه گر دلفین و نهنگ و سفره ماهی و کوسه و اره ماهی اومدن.نمیدونستم چیکار کنم

یهو رو هوا معجزه گر لاک پشت و روباه و مار رو دیدم رفتم به صاحباشون دادم و یه مقدار کارم راحت تر شد گفتم:اول باید شرارت کیوپید سیاه رو خنثی کنیم.رناروژ:ولی اکوما رو چه جوری بگیریم گفتم:وقت نداریم کتاکیلزم بعد اونو زیر پامون زدم و رفتیم توی فاضلاب رناروژ و کارپیس یه طرف من یه طرف و ویپرون یه طرف رفتیم و به کوامی هامون غذا دادیم.

تاحالا بدون لیدی باگ نبودم خیلی اوضاع ام بد بود بعد تبدیل شدیم و بیرون فاضلاب رفتیم تا بجنگیم داشتیم میجنگیدیم که یهو کارپیس تیر کیوپید سیاه بهش خورد و لیدی ماث شرورش کرد.ویپرون از فرصت دوبارش استفاده کرد و همه چی از جایی شد که رفتیم بیرون فاضلاب.ولی ایندفعه ویپرون تیر خورد و شرور شد بعد رناروژ و کارپیس

داشتم میجنگیدم که یهو یه پورتال باز شد و...

پایان قسمت پنجم

ببخشید اگه کم بود

انچه خواهید دید:بلاخره اکوما خنثی شد بانیکس:ما هر کاری کنیم این وضع درست نمیشه ولی یه راه داریم. بای