12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jennie انتشار: 3 سال پیش 99 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
فالو = فالو
۱. جنگی بزرگ در گذشته میان جادوگران و مشنگها رخ داده است!
طبق این تئوری جالب، در قرون وسطی جنگی بزرگ میان جادوگران و مشنگها رخ داده است؛ جنگی که پیروز آن، مشنگها بودهاند. در آخر فیلم «هری پاتر و جام آتش» مشخص شد که وزارت جادو باید برای وارد کردن یک اژدها به کشور، از نخست وزیر اجازه بگیرد. این یعنی وزارت جادو مستقیماً به نخست وزیر گزارش میدهد و برای امور مختلف باید از او کسب تکلیف کند. بهعلاوه کاملاً مشخص است که جادوگران معاصر قدرت کمتری در مقایسه با حادوگران کهن مانند مرلین، برادران پِورل و مؤسسان هاگوارتز دارند. شاید مشنگها برخلاف آنچه تصور میشود در این دنیا بر جادوگران برتری دارند و این به لطف پیروزیشان در جنگ قدیمی بوده است.
ریتا اسکیتر یکی از اعصابخردکنترین کاراکترهای دنیای جادوست؛ اما نکته جالبی در رابطه با او وجود دارد که زمینهساز تئوری مهمی شده است. شیوه نگارش ریتا شباهت زیادی به خود رولینگ دارد. بهعلاوه او همچون رولینگ داستانهایی از دنیای جادوگرها نقل میکند که به نظر بسیار واقعی میآیند. این مسئله موجب شده که عده زیادی تصور کنند رولینگ این شخصیت را به گونهای خلق کرده که نمادی از خودش باشد.
یک نظریهپرداز پا را از این هم فراتر گذاشته و شباهت ریتا و رولینگ را نشانه یک چیز دیوانهوار دانسته است. طبق این تئوری، ریتا واقعاً خود رولینگ است و داستانهایی که تاکنون از دنیای جادو نوشته است هم برای انتقامگیری بوده! میدانیم که ریتا یک «انیماگوس» است (افرادی که قابلیت تغییر شکل دارند)؛ این یعنی میتواند به فرم یک انسان هم دربیاید. شاید ریتا بهخاطر دروغهایش طرد شده و حالا با اتخاذ یک هویت جعلی به نام جی.کی رولینگ، اسرار دنیای جادوگران را برای ما مشنگها در قالب کتابهای هری پاتر فاش میکند تا انتقام بگیرد! متأسفانه یا خوشبختانه، مشنگها داستانهای او را تخیلی میانگارند و رولینگ بدین ترتیب پولدار و مشهور میشود؛ بهطوریکه زندگی میان مشنگها را ترجیح میدهد و نیمه پنهان دنیا را به وسیلهای برای کسب درآمد تبدیل میکند. مشنگها هم غافل از اینکه تمام آنها واقعیت است، برای خواندن کتابها و تماشای فیلمهای این دنیا صف میکشند!
3. مری پاپینز یکی از جادوگران دنیای هری پاتر است!
یک تئوری دیوانهوار و بامزه! مری پاپینز، ندیمه دوستداشتنی و شگفتانگیز بریتانیایی یکی از جادوگران این دنیاست. به نظر احمقانه میآید اما بیاید کمی به جزئیات دقت کنیم: مری چوبدستیاش را داخل چترش نگه میدارد، درست همانند هاگرید. قابلیت پرواز کردن مری به کمیک طلسم شناوری روی چتر (چوب دستی) انجام میشود. او کیف دستی عجیبی دارد که حاوی اشیای بسیار بزرگ است؛ همچون هرمایونی و کیسهاش که با افسون «گسترش غیرقابل تشخیص» بزرگ شده بود.
هرچند که رولینگ ( نویسنده ی محبوب ما پاترهدا و مالفوی هدا) ثابت کرده که برای نوشتن داستانای بی نظیرش نیازی به کمک گرفتن از داستانای دیگه نداره.
4. ولدمورت دلیل بدجنس بودن دورسلیها بوده است
هری در اثر قدرت عشق مادری در برابر طلسم ولدمورت دوام آورد و به طور اتفاقی میزبان تکهای از روح او شد. این تکه ۱۷ سال در مغز هری ماند و اثرات جانبی زیادی روی او گذاشت. علاوه بر قدرت تکلم به زبان مارها و خواندن ذهن ولدمورت، عصبانیتهای ناگهانی هم از علائم تبدیل شدن هری به یک جانپیچ بود. در کتابها و فیلمها به روشنی مشخص میشود که جانپیچهای ولدمورت میتوانند اثرات منفی زیادی روی خلق و خوی افرادی بگذارد که به مدت طولانی در معرضشان قرار میگیرند. هری هم یک جانپیچ است و در این نکته صدق میکند.
گردنآویز اسلیترین که یکی از جانپیچها بود، فرد خوشقلب و خجستهای چون ران را هم در مدت کوتاهی به یک بداخلاق تبدیل کرد، حال فرض کنید خانوادهای که هر روز به مدت ده سال کنار یکی از این جانپیچها باشد به چه چیزی تبدیل میشود! طبق فلشبکها میدانیم که پتونیا از اول هم بداخلاق بوده و شوهرش ورنون هم احتمالاً چیزی از او کم نداشته، اما چه میشود اگر بدانیم حضور روح ولدمورت در خانهشان میزان بدجنسی آنها را چند برابر کرده است؟ احتمالاً اندکی برایشان احساس تأسف میکنیم، خصوصاً برای دادلی که از ابتدای زندگیاش با یک جانپیچ بزرگ شده است.
5. نویل لانگباتم آنقدرها هم دست و پا چلفتی نیست
نویل در اولین جلسه آموزش پرواز موفق نبود و بعد از آن به پسری دست و پا چلفتی معروف شد. با این حال شواهدی وجود دارد که نشان میدهد نویل لیاقت این شهرت بد را نداشته است. لحظات زیادی وجود داشته که نویل در آنها نتوانسته در اجرای یک طلسم موفق عمل کند، اما آن اتفاق حین پرواز شاید اصلاً تقصیر او نبوده باشد. فراموش نکنیم که یکی از نامزدها برای تحقق بخشیدن به پیشگویی پروفسور تریلانی، همین نویل لانگباتم بوده است. چه میشد اگر ولدمورت آن شب به جای پاترها به سراغ خانه لانگباتم میرفت و مادر نویل خود را فدای فرزندش میکرد؟ احتمالاً در آن صورت به پای فیلم «نویل لانگباتم و یادگاران مرگ» مینشستیم!
پس از مرگ ولدمورت، لانگباتمها به چنگ مرگخوارهای لرد تاریک افتادند و تا مرز جنون به دست آنها شکنجه شدند. همین مسئله میزان تنفر پیروان ولدمورت از این خانواده را نشان میدهد. در وقایع «سنگ جادوگر»، زمانی که پروفسور کویرل قصد داشت هری را بکشد، جاروی او را پیش از مسابقه کوئیدیچ دستکاری کرد. چه میشود اگر کویرل جاروی نویل را هم جادو کرده تا اندکی از خشمش را سر او خالی کرده باشد؟ همچنین باید بدانید که نویل تا زمان رخداد اتفاقات «محفل ققنوس» از چوب دستی پدر مرحومش استفاده میکرد؛ پدری که هنگام کودکی نویل، به مرز دیوانگی رسید. همگی به خوبی میدانیم که در دنیای جادو، این چوب دستی است که اربابش را انتخاب میکند. بنابراین باید تعدادی از ناکامیهای نویل در اجرای طلسمها را به پای عدم فرمانبری چوب دستی پدرش از او نوشت.
خوشبختانه نویل پس از شکستن چوب دستی پدرش یکی دیگر به دست آورد که اعتماد به نفس بیشتری او میداد و در جریان نبرد با بزرگ نیروهای ولدمورت حسابی به درد او و دوستانش خورد.
6 .هری و دوستانش خودشان گروه گریفیندور را انتخاب کردند:
در دنیای جادو، دانش آموزان جدید الورود به مدرسه هاگوارتز باید توسط کلاه گروهبندی وارد یکی از چهار گروه اصلی این مدرسه جادویی شوند. هری که به هیچ وجه دلش نمیخواست وارد گروهی شود که قاتل والدینش عضو آن بودهاند، عاجزانه از کلاه خواهش کرد که او را در گروه اسلیذرین قرار ندهد، حتی با وجود آنکه کلاه به خوبی میدانست هری در این گروه میتواند به موفقیتهای بزرگی برسد. در نهایت کلاه به خواست هری احترام گذاشت و او را به گریفیندور فرستاد، اما تواناییهای عجیب هری مانند تکلم به زبان مارها تا مدتها این شک را به وجود آورد که شاید حق با کلاه گروهبندی بوده است.
درباره میزان اثرگذاری علاقه قلبی شخص روی تصمیم کلاه گروهبندی نمیتوان با صراحت سخن گفت، اما مورد هری پاتر نشان داد که خواست شخص یکی از فاکتورهای مهم است (که هری آن را به فرزند نگرانش هم گوشزد میکند). یک نظریه میگوید که شاید هری تنها کسی نبوده که آن سال با خواست خودش وارد گروهی که واقعاً به آن تعلق داشته نشده است. طبق این تئوری، هرمایونی و ران هم به دلایلی در تصمیم کلاه گروهبندی اثر گذاشتهاند. ران ویزلی به سبب حضور تمام اعضای خانوادهاش در گروه گریفیندور، طبیعی است که نخواهد در گروه دیگری بیفتد، حتی با وجود اینکه ویژگیهای ذاتیاش (استعداد و هوش نسبتاً پایین اما وفاداری و خوشقلبی) او را به گزینه مناسبی برای گروه هافلپاف تبدیل کرده بودند. یا هرمایونی علیرغم اینکه با هوش و پشتکار علمی فراوانش برای گروه ریونکلاو مناسب بود، احتمالاً به دلیل آنکه حس میکرده شجاعت کافی برای تنها پا گذاشتن در دنیایی ناشناخته را دارد، خود را لایق حضور در گریفیندور میدیده است.
7. سانتورها همهچیز را از ابتدا میدانستند
هری دو بار با لرد سیاه در جنگل ممنوعه روبهرو میشود که بار دوم همواره کانون توجه بوده است؛ زمانی که ولدمورت با جادوی مرگبار خود، بخشی از روحش را که در مغز هری گیر افتاده بود میکشد. اما اولین رویارویی این دو در جنگل حاوی نکته بسیار جالبی است که از دید بسیاری پنهان مانده: زمانی که هری، رون، هرماینی، دریکو و هاگرید برای پیدا کردن علت مرگ تکشاخها راهی جنگل میشوند، موجود مرموزی که همان ولدمورت بوده، هنگام آشامیدن خون یک تکشاخ هری را میبیند اما به لطف دخالت فایرنز، موفق به کشتن او نمیشود. در فیلم «هری پاتر و سنگ جادوگر»، فایرنز صرفاً به هری توضیح میدهد که آن موجود چه بوده و چرا جنگل خطرناک است، اما در کتاب اتفاق جالب دیگری هم میافتد.
فایرنز که هری را بر پشت خود سوار کرده، با دو سانتور دیگر به نام بین و رونان روبهرو میشود. بین از این کار فیرنز (نجات هری و سواری دادن به او) بسیار خشمگین و شرمسار میشود و حرف جالبی را به زبان میآورد:
ما قسم نخوردهایم که در مقابل بهشت قرار بگیریم. مگر چیزی که قرار است رخ دهد را در حرکت سیارهها نخواندیم؟
این حرف احتمالاً نشانگر این است که سانتورها به لطف قابلیتشان در پیشگویی وقایع، از سرنوشت هری و ولدمورت خبر داشتهاند. بین هم از این موضوع عصبانی شده که مبادا فیرنز با نجات دادن هری از دست ولدمورت، وقایعی که باید رخ دهند را دستکاری کرده و موجب غضب خدایان شده باشد. اتفاقاً مکانی که این مکالمه رخ میدهد دقیقاً همان جایی است که چند سال بعد هری و ولدمورت باهم روبه رو میشن و ولدمورت تکه از روحش را که در بدن هری بود ازبین میبره و فکر میکنه که هری رو کشته در حالی که اون نمرده. به عبارت دیگر، سانتورها حتی پیش از آن که هری ولدمورت را بشناسد میدانستند که چه چیزی انتظارشان را میکشد.
8. نجات اسنیپ
یک تئوری میگوید که دامبلدور آموزش دفاع دربرابر جادوی سایه را به اسنیپ نمیداده دلیل داشته و آن هم تلاش دامبلدور برای محافظت از اسنیپ بوده است. سالها قبل، زمانی که تام ریدل (ولدمورت) از او خواست که مسئولیت این کلاس را به او بدهد، با پاسخ منفی دامبلدور روبهرو شد و از روی خشم و حسادت، این مقام را نفرین کرد. در اثر نفرین ریدل، همه اساتید این درس نهایتاً پس از یک سال به سرنوشتی شوم دچار میشدند و آن را رها میکردند. دامبلدور هم به همین دلیل تا جایی که میتوانست اسنیپ را از این کلاس دور نگه داشت، تا زمانی که خود سوروس عهدی غیرقابل شکستن برای محافظت از دراکو مالفوی بست تا چارهای برای تدریس در این درس نداشته باشد.
9. پروفسور تریلانی یک پیشگوی فوق العاده است
سیبل تریلانی اگرچه در ظاهر یک سادهلوح است که بیش از حد به تواناییهای پیشگوییاش اعتماد دارد، اما چندین بار حرفهایی از دهان او بیرون آمده که مدتها بعد مشخص شده که تا چه حد درست و دقیق بودهاند. سیبل نوهی نوهی نوهی کاساندرا تریلانی است که پیشگویی قدرتمند بود. با این حال عده زیادی از جمله دامبلدور اعتقاد نداشتند که سیبل همچون جدش قدرتمند باشد. بزرگترین چشمهای از قدرت پیشگویی که سیبل از خود نشان داد، زمانی بود که سقوط ولدمورت به دست هری را پیشبینی کرد. اما موارد پرشمار دیگری هم وجود داشتهاند که برخلاف تصور بقیه، کاملاً درست از آب درآمدند.
یکی از جالبترین آنها، پیشبینی مرگ دامبلدور است. در کتاب «هری پاتر و زندانی آزکابان»، زمانی که تقریباً همه برای تعطیلات کریسمس هاگوارتز را ترک کردهاند، گروه کوچکی از پرسنل و دانشآموزان شامل دامبلدور، هری، رون، هرمیون، اسنیپ و چند نفر دیگر دور میزی مشغول صرف شام هستند. سیبل از راه میرسد اما قبول نمیکند پشت میز بنشیند، چرا که که در آن صورت تعداد افراد حاضر به عدد ۱۳ میرسد که بسیار نحس است و اولین کسی که از جایش پا شود، اولین فردی از جمع خواهد بود که میمیرد. دامبلدور جهت آرامش خیال سیبل، جای خودش را به او میدهد، غافل از آنکه اعداد افراد حاضر در میز از اول هم ۱۳ بوده است.
10. آموزش تلفظ درست نام هرماینی برای خوانندگان
هرماینی گرنجر دوستداشتنی، یکی از کلیدیترین کاراکترهای دنیای هری پاتر است که علاقه زیادی به یادگیری و علم دارد. در کتاب «هری پاتر و جام آتش»، هرماینی به سبب وسواس خود به تلفظ درست اسامی، به ویکتور کرام یاد میدهد که نامش را چگونه باید ادا کرد: «Her-My-Oh-Nee». اما این آموزش صرفاً برای قهرمان جذاب و خوشهیکل مدرسه دورمشترانگ نبوده است. کتاب چهارم از مجموعه هری پاتر در تابستان سال ۲۰۰۰ منتشر شد؛ حدوداً یک سال قبل از ساخته شدن اولین اقتباس سینمایی از کتاب اول. از آنجا که نام هرماینی آن زمان چندان مرسوم نبود (و حالا هم احتمالاً نیست)، رولینگ میخواست به طریقی به خوانندگانش بفهماند که نباید نام نزدیکترین دوست هری پاتر را «هرمیون» بخوانند. این نکته اولین بار توسط یکی از کاربران توییتر مطرح شد که شخص رولینگ هم آن را در حساب خود تأیید کرد.
فالو = فالو
بای بای💙🍷
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
دنبالم کنید
تست های خوبی میزارم
پیج پیج جدیده 😁🌹
اوکی