8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Oriel :) انتشار: 3 سال پیش 56 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
رفتم تو اتاق خودمو ولو كردم رو تخت . تختش نرم و راحت بود . خيلي خسته بودم . ولي اون رو كاناپه خوابيده . كل اتفاقات امروز رو مرور ميكردم . چقدر سرنوشت عجیب و جالبه . دنیارو یه جوری بهم میریزه که دو نفر بهم برسن . گم شدن من ، نداشتن گوشی ، دور بودن کمپانی و خونم به خونه هوسوک و اتفاقات دیگه باعث شد من الان اینجا باشم . این خیلی جالبه .
چشم هامو آروم آروم بستم به امید یک خواب شیرین...
(از زبان هوسوک)
اون رفت بالا خوابید . هر لحظه ، هر ثانیه و هر ساعت کنارش میمونم بیشتر عاشقش میشم . تلویزیونو خاموش کردم . یواشکی و آروم از پله ها بالا رفتم و در اتاق و خیلی آروم باز کردم .انقدر خسته بود که حتی پتو هم روش نکشیده بود و همونجوری رو تخت ولو شده بود . معلوم بود خستست و خوابشم سنگین . توی خواب مثل پرنسس ها میشد ....
رفتم تو اتاق . از ز*ی*ر ب*غ*ل هاش گرفتم و سرشو گذاشتم رو بالش . خودمم رفتم کنارش دراز کشیدم .
(از زبان ا.ت بزرگوار)
با حس لامسه ای پلک زدم . چشمامو باز کردم . برگشتم از چیزی که دیدم شاخ که هیچی شاخ گوزنی در آوردم . از شدت تعجب از تخت پرت شدم پایین . اون هوسوک بود . اونم بدون ل*ب*ا*س. هوسوک با صدای پرت شدن من از تخت بیدار شد. با موهای هپلی و چشمای گود کرده گفت:
(ا.ت+هوسوک-)
-چیشد؟ چی شکست؟ +هیچی کمر و استخوانای من. -عه چه ژذاب +کمک کن پاشممممممم گیر کردممممممم -ای خدا اول پتو رو از روت بر دار پتو دورت پیچیده +نمیخواممممممممممم -/: +... -پس همونجا بخواب شب بخیر +نههههههه هوسوک کمک کنننننننننن -ای بابا خو اول پاشو +پتو دورم پیچیده گیر کردمممممم . -خو اول پتو رو بردار ___________ +بیفارما -خو حالا پاشو دیگه +باش . واستا بینم حیا کو؟ حجابت کو؟🤨 -ای وای تقبلل الله حاج خانم. (وای چه سمی میخواد بشه🤣😂) +حاج آقا چادر من نیست. حکم شرعی برای من چیست؟ -اول شما پاشید بیایید بالا +چشم حاج آقا(نوینده در حال غش کردن سر این فیک میباشد) پاشدم رفتم رو تخت.....
+خب حاج آقا بفرمایید حکم من چیست؟ -ابتدا یک عدد ب*و*س*ه به فرد مورد علاقتون. +....... -خب پس گناهش کردن خو_____ +باشهههههههه و💋 (آره دیه خودتون بفهمید ).(از زبان هوسوک) اون چیکار کرد؟ من به شوخی بهش گفتم ولیییییییی اوننننننننننن وای خدا .... +اممممم چیزه میخوایی من برم رو کاناپه؟ -... +هوسو____ و باز هم 💋😂😂 اما طولانی تر. دم گوشم گفت -اندازه تمام مدت که منتظرت بودم دوست دارم . اندازه تک تک ثانیه ها که دنس تمرین کردم دوست دارم....
وای یادم رفت کجا بودم😐😐😐 خاک عالم حالا چیکار کنم؟😐😂
نمیدونم تا کجا گفتم ولی خوب ادامشو مینویسم .
با صدای زنگ در هوسوک پاشد و به سمت در رفت . منم رفتم ببینم کیه. با دیدن فردی که جلوی در بود سر جام میخکوب شدم . اون.....اون........... اون...........(نویسنده درحال حرص دادن میباشد 😏😎😂)
اون منیجرم بود . حتما اومده بوده دنبال من. منیجر: سلام آقای جانگ هوسوک. طبق اطلاعیه دوستان شما کیم ا.ت آخرین بار پیش شما دیده شده . ایشون پیش شما هستند؟ هوسوک نمیدونست چی بگه . میخواستم از پشت در بیام بیرون که هوسوک منو به عقب هل داد که نیام . (نمیدونم چرا ولی یاد راپونزل افتادم /: درحالی که هیچ ربطی نداره 😂 ناظر جان لطفا منتشر کن دستم شکست برای تایپش) -ببخشید ولی با ایشون چیکار دارید؟ مرده:من منیجرشم . ؟؟؟؟: من اینجام . هوسوک با چشم های از حدقه در اومده بهم نگاه کرد و سریع درو بست . منو به در تک*یه داد و گفت: دیوونه شدی؟ اگه با اون بری منو تا اخر عمرت نمیتونی ببینی . مطمئن باش به خاطر اینکه یه شب تو خونه یه آیدل دیگه موندی واست مجازات در نظر میگیرن . دعا کن اخراجت نکنن بعد تو میگی من اینجام؟؟؟؟ آیدل بودنت از من مهم تره؟؟؟؟ . اشکام نا خود آگاه از چشمام به گونه هام غلت خورد.الان دوتا انتخاب دارم : یا به آیدل بودنم ادامه بدم بدون هوسوک . یا با هوسوک باشم و آیدلیم افت کنه . +هوسوک من هیق من نمیدونم واقعا من نمیدونم واقعا چیکار کنم هیق . من خستم من فقط یکبار عاشق شدم اونم عاشق تو ولی __ولی__ . منو تو بغلش فرو برد . اشکام با لباس قاطی شده بود . مطمئن بودم که منیجرم صدامونو میشنوه . عجیب بود واسم که حتی در نزد . -گریه نکن . من رو اشکای تو حساسم . یجوری درستش میکنیم . اوکی؟ +با__ش . دستشو توست گرفت.....
درو باز کرد . مرده برگشت و منتظر جواب بود . -ببخشید ولی من نمیتونم اجازه بدم ایشون رو با خودتون ببرید مرده : ببخشید ولی شما نمیتونید تعیین تکلیف کنید اون آیدل کمپانی ماست. -ازین به بعد دیگه صاحبش منم. مرده یه نگاهی به من کرد . منم از فرصت استفاده کردم و گفتم: من جانگ هوسوک رو دوست دارم و اون رو به آیدل بودنم ترجیه میدم و شما هم نمیتونید بهم دستور بدید کخ چیکار کنم و چیکار نکنم....
مرده: پس خودتون بیایید کمپانی واسشون دلیل بیارید.
منو هوسوک باهم سوار ماشین منیجرم شدیم . از شدت استرس دستمو هی فوت میکردم و هوسوکم دستمو میگیرفت و بهم میگفت که همه چیز درست میشه . اون تنها دلگرمیم توی دنیای تاریک بود.
به کمپانی رسیدیم......... (ایشالا پارت بد پارت آخره خودمم از ماجرا خوشم اومده کنجکاوم بدونم ادامشو . چون داستانو یهو یه چیزی میاد تو ذهنم مینویسمش و هنوز نمیدونم ادامش قراره چی بشه😂😂 لایک یادت نره خیلی زحمت چشیدم🥺 ناظر جان تلو خدا منتشل کن🥺❤)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
-ویدرانتظار"چشمانپرامید"
فسیلشد🙂🚬
🤣🤣🤣🤣🤣چشم
بخدا انقد درسام زیاده اصن وقت نمیکنم ولی نصفشو نوشتم ایشالا فردا یا پس فردا آپ میکنم
عرررر عاولی🥺💜^^
پارت بعد پلیییز :)!!
😹چشم مرسیی❤
فوق العادهههههههههههههه بودددددد اجییییییی
مرسییییییی عشقممم🥺🥺❤❤❤