7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Naomi انتشار: 3 سال پیش 90 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
Prisoner’613’
ژانر :
دارک . روانشناسی
Oct.09, 11AM. "Seoul - Psychology university”
در حالی که نگاهش رو به مجله ی سالمت ای که هر هفته دنبال میکرد
دوخته بود، از لیوان قهوه ی توی دستش مزه میکرد.اخم ریزی بین ابروهاش
بخاطر جهت مزاحم باد، که موهای تازه بلوند شده اش رو بهم میریخت،
نشست.
با شنیدن صدای قدم های بلند دوست صمیمیش، نگاهش رو از نوشته های
ریز و حوصله سر بر گرفت؛ مجله رو روی فضای خالی نیمکتی که روش
نشسته بود گذاشت. سرش رو باال گرفت و موهای تقریبا بلندش رو از روی
پیشونیش کنار زد"
چیشده جونگین؟ از دوستش پرسید و منتظر موند"
که ریتم نفس هاش بخاطر دویدن های زیادش آروم بشه.
جونگین که از سالن اعالنات تا محوطه دانشگاه رو یک نفس دویده بود،
آهی کشید و از شدت خستگی دست هاش رو روی زانو هاش گذاشت و رو
به جلو خم شد. در حالی که سعی میکرد جمالتش رو کامل ادا کنه، صورت
درهمش رو باال اورد، "ن...نتایج...نتایج ازمون..."
جیمین با شنیدن جمله ی ناقص جونگین، متوجه حرفش شد و شوکه شده
لیوان قهوه رو روی مجله گذاشت و نگاه متعجبش رو به صورت دوستش
چی؟ باالخره اومد؟" وقتی از جونگینی که هنوز ریتم نفس هاش
دوخت "
منظم نشده بود صدایی نشنید، لعنت ای زیر لب گفت و با عجله از روی
نیمکت بلند شد و سمت سالن اعالنات دوید.
با دیدن برگه اطالعیه و چشمک زدن اسم "پارک جیمین" توی لیست قبول
شده ها از شدت خوشحالی، دستاش رو روی صورتش گذاشت و لبخند
ناباورانه ای زد. گوشیش رو بالفاصله در اوردن و عکسی از کاغذ روی برد
گرفت. چندقدم عقب تر رفت تا از هجوم ازدحام دانشجو ها در امان باشه.
عکس رو با کپشن "نونا، من باالخره ازمون کاراموزی رو قبول شدم، از این
به بعد میتونم توی تیمارستان سئول کار کنم. این عالی نیست؟" برای
خواهرش فرستاد.
با لبخند پررنگی گوشی رو توی جیبش گذاشت و به سمت محوطه حرکت
کرد. مطمئن بود خواهرش از این موضوع خوشحال میشه. جیمین بعد از
دست دادن خانوادش توی سانحه ی ناراحت کننده ای، فقط خواهرش رو
داشت و برای شادیش هر کاری میکرد، به خصوص وقتی که روی موفقیت
شغلیش تاکید داشت. با دیدن جونگین روی نیمکت در حالی که به شکل
بامزه ای با نی صورتی رنگ اب پرتقالش رو میخورد، لبخندش پررنگ تر
شد، "اخه کی وسط اکتبر اونم این موقع روز نوشیدنی سرد میخوره، دلت
هوس گلو درد کرده؟" جونگین چینی به ابروهاش داد و نی رو با صدا از
هیونگ! عوض تشکرته؟ نفس برام نذاشتی..."
دهنش خارج کرد "
بعد که انگار چیزی یادش اومده باشه، زانوش رو روی نیمکت گذاشت و با
دیدی گفتم قبول میشی!"
نیشخندی سمت جیمین چرخید "
نی درشت رو توی دهنش گذاشت و باقی نوشیدنی رو هورت کشید و ادامه داد "شیرینی یادت نره ها!"
جیمین تک خندی به شیطنت جونگین زد؛ از روی نیمکت بلند شد لیوان
خالی اب پرتقال جونگین، و قهوه سرد و نیم خورده خودش رو توی دستاش
گرفت و در حالی که سرش رو تکون میداد توی سطل زباله ی کناری
انداخت.
دستاش رو بهم زد و با لحن سرحالی نگاهش رو به جونگین داد "خب، االن
یعنی باید بریم فرم تاییدیه رو برای محل کار جدیدمون ببریم؟!"
بازدمش رو مضطرب بیرون داد و لب زد "خیلی هیجان دارم..."
جونگین که بخاطر پسر داییش – رئیس مرکز روان درمانی – از قبول
شدنش مطمئن بود با لبخند گرمی بخاطر شادی جیمین سری تکون داد
"درسته هیونگ، من میرم از اقای پارک اسکن مجوز رو بگیرم، تو برو توی
ماشین منم زود میام."
ریموت ریو هاچ بک نقره ایش رو به جیمین داد و با قدم های بلندی سمت
ساختمون رفت.جیمین سری تکون داد و در ماشین رو باز کرد و روی
صندلی شاگرد، منتظر جونگین نشست. نمیتونست مانع لبخند زدنش بشه،
پس به راحتی احساساتش رو آزاد کرد و با لبخند پررنگی سرش رو به
پشتی صندلی تکیه داد. چشماش رو چند لحظه بست و سعی کرد تا زمانی
که جونگین برمیگرده ریلکس کنه.
کم کم چشماش گرم شده بود که با صدای باز شدن در، اخم ریزی کرد و
چشماش رو باز کرد. سر جاش جا به جا شد و انگشتاش رو پشت پلکش
دیر اومدی!"
مالید، "
جونگین روی صندلیش نیم دور چرخید و پوشه آبی رنگ رو روی صندلی
عقب گذاشت " آره کاغد بازیش زیاد بود باید چندتا امضا میگرفتم"
دستش که حاال آزاد شده بود رو توی موهای نرم و بلوطیش کشید و جلوی
چشماش عقب داد و لبخندی زد، " ولی درست شد، االن فقط باید بریم و
تحویل مرکز بدیم."
ماشین رو روشن کرد و با سرعت متوسطی سمت مرکز شهر حرکت کرد.
بعد یک ساعت موندن توی ترافیک خیابون های سئول؛ باالخره با دیدن
تابلوی بزرگ "مرکز روان درمانی سئول" متوجه شد به مقصدرسیدن.
این داستان ادامه دارد...
فالو-فالو
لطفا تا اینجا نظراتتون و سوالاتونو تو کامنت بگید و لایک کنید تا پارت بعد..
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
ادامهههههه
فالویی بفالو
عالی منتظر ادامه هستم
ممنونم حتما میذارم
از داستانت خوشم اومد
منتظر پارت بعد میمونم:)
ممنونم حتما
قلمت خیلیییییییی خوبه
داستانتم خیلییییییی تر خوبه
ادامشو بذار😐🤝🏽
ممنون از انرژی مثبتت حتما