
همه ایدلا سختی های زیادی کشیدن تا به جایگاه الانشون برسن اما هیچکدومشون زندگی سخت شوگا رو نداشتن زندگی پسری که برای رسیدن به اهدافش از خونه پدر و مادرش رفت ، باید هرروز چهار ساعت پیاده روی رو تحمل میکرد ... اون زندگی خیلی سختی داشته بهش هیت ندید .
شوگا توی چهارده سالگی وقتی توی مدرسه اش اواز خوند به اهنگسازی و خوانندگی علاقه پیدا کرد اما علاقه شوگا توسط خانواده اش نادیده گرفته شد و به شدت باهاش مخالفت کردن . حتی پدرش تمام الات موسیقی اش رو شکست چون میخواست شوگا شغل خانوادگی شون رو ادامه بده . خونواده اش تمام این مدت طردش کرده بودن و ازش هیچ حمایتی نمی کردن .
و بهش حقوق کمتری میدادن چون بچه بود . اون خیلی سخت کار می کرد . زمانی همه چیز بدتر شد که شوگا با یه ماشین تصادف می کنه و بستری میشه جالب اینجاست که خونواده اش حتی وقتی پسرشون تو بیمارستان بستری بوده هم راضی نشدن شوگا رو ببینن . اون موقع مدیر مدرسه ش هزینه بیمارستان شوگا رو از بیمه دانش اموز پرداخت کرد اما وقتی مریض شد به خاطر تصادف کتفش و مهره های کمرش که خیلی بد اسیب دیده بود از کار اخراج شد . شوگا با اونهمه درد و بی پولی بازهم اسیر نشد و برای اینکه کار پیدا کنه وانمود میکرد حالش خوبه و باوجود دردی که داشت کارهای خیلی سنگین رو انجام میداد .با پیشنهاد نامجون شوگا رپ خوندن رو امتحان میکنه و با تمرین زیاد خیلی زود خودش رو ثابت میکنه ... بعد دیبو اون خیلی هیت میگرفته و یه مدت حسابی افسرده میشه اما به کمک پسرا دوباره روحیه اش رو بدست میاره . چند وقت بعد دیبو توی یکی از کنسرتها شوگا مادر و برادرش رو میبینه و بهشون تعظیم میکنه . با وجودیکه خونواده اش اصلا اون رو برای رسیدن به ارزوهاش حمایت نکردن اما اون حسابی خانواده اش رو حمایت میکنه . مثلا با برادرش یه رستوران باز کرده ، برای پدر و مادری که هیچوقت اون و توانایی هاش رو باور نکردن خونه خرید و تمام اینا قلبی به بزرگی دریا میخواد .
اون برای رسیدن به اهدافش توی پونزده سالگی خونه رو ترک کرد و به سئول رفت اون وقتی به سئول رفت فقط گیتارش رو با خودش برد و یه کوله پشتی پر از لباس و دفترچه هایی که توشون اهنگ مینوشته به همراه ۱۰۰ وون پول نقد که تمام پس اندازش بوده . اون هیچ کسی رو توی سئول نداشت تا کمکش کنه پس شبها مجبور میشده توی پارک بخوابه . با شروع مدرسه و سرد شدن هوا یه انباری اجاره میکنه .
صبح ها میرفته مدرسه و بعد از اون یه راست میرفت سرکار و شب خسته و کوفته به خونه می رسید . تقریبا تمام درامد شوگا صرف اجاره خونه میشده و خیلی وقت ها مجبور بوده بین غذا و اتوبوس یکی رو انتخاب کنه و شوگا مجبور میشد 4 ساعت پیاده روی کنه تا گشنه نمونه . یه روز شوگا خیلی تصادفی توی روزنامه بیگ هیت رو می بینه و میره تا برای تهیه کنندگی اودیشن بده . و بیگ هیت شوگا رو به عنوان کاراموز انتخاب میکنه .
وقتی شوگا وارد خوابگاه خودش و پسرا میشه اونقدر خوشحال از داشتن یه سرپناه امن و اروم بوده که مدتها فقط روی مبل میشینه و به همه جا زل میزنه . وقتی نامجون شوگا رو اونطوری میبینه بهش میگه که بره تو اتاقش و استراحت کنه و شوگا از خوشحالی تا صبح گریه می کنه . شوگا هیچوقت محبت خانواده رو نچشید . و قطعا پشت سر گذاشتن اینهمه سختی برای یه پسر پونزده ساله کار راحتی نیست .
خود شوگا گفته که هیچ خاطره خوبی از بچگی ش نداره و دوست داره اگر یه زمانی پدر شد میخواد با بچه اش کلی خاطره خوب بسازه تا لااقل بچه اش خاطرات خوبی از دوران کودکیش داشته باشه
لطفا لطفا لطفا به شوگا هیت ندید اون زندگی خیلی سختی داشته نمیگم ارمی باشید فقط میگم اگر شما ارمی نیستید دلیل نداره اونا بد باشن یا بخواید بهشون هیت بدید . لطفا منطقی باشید . اخه مگه چیکارتون کردن که انقدر ازشون بدتون میاد ؟ لطفا با بی تی اس مهربون باشید و بهشون هیت ندید .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شوگااااااا💔بیچاره😢
خدااااایاااا چراااا😭😭😭😭😭💔💔💔😭😭💔💔💔💔💔😭😭😭😭😭😭😭😭😭
شوگااااااا😭
واقعا گریم گرفت😭😭😭
عالی بود آجی کاش واقعا اینقدر به اعضا هیت ندن🙂💜
کاشکی 😢😭😭
منم گریه ام گرفته بود وقتی تست رو داشتم درست میکردم
😢
🥺💔