
خب خب خب با یک تک پارتی دیگه به اسم رویای تلخ و شیرین در خدمت شما هستم 😐😂لطفا لایک و کامنت کنید ..،،نمد چرا جدیدا تستام رد میشه🥺💔ناظر لطفا منتشر کن جون جد و ابادت😐😂
دست هوپی رو محکم تر گرفت و دنبالش راه افتاد ...،خیلی از تالار دور شده بودن و تقریبا الان وسط یه جنگل بودن ! نفسای ناشی از دویدناشو کنترل کرد و با صدای نسبتا بلندی گفت + یااااا هوپیا ما هنوز عروسیمون تموم نشده ! باید برگردیم مهمونا فکر نمیکنن که عروس داماد کجان؟!باید بریم پیششون....هوپی همونطور که چشماشو تو مسیر میچرخوند گفت _ اما من تنها بودن با تو رو ترجیح میدم هانی ! دختر خجالت زده انگشتاشو بیشتر تو دست هوپی فرو کرد و خودشو به دست هوپ سپرد ....بعد از مدتی راه رفتن تو اون جنگل تاریک و پدیدار شدن جاده و ماه کاملی که جاده رو بینهایت تابان و زیبا کرده بود ،متوقف شدن .هوپی به ماه کامل و نگاهی کرد و دستای دخترک رو تو دست گرفت ....هر دو وسط جاده ایستاده بودن و رو به روی هم گرفته بودن ؛ هوپ با عشق به چشمای دختر که ماه درش منعکس شده بود خیره شد و دوباره جوانه زدن عشق رو تو قلبش حس کرد
_ امشب خیلی خواستنی شدی رائونا ....دخترک با خجالت سرشو پایین انداخت و به دستای در هم گره خوردشون تابی داد +یااااا هوپیا من خجالت میکشم ! ...با فکری که به ذهن دخترک خطور کرد چشماشو با تعجب باز کرد و به هوپی خیره شد + نگو که.....هوپی تک خنده ای کرد و حرف دختر رو قطع کرد _ نه خیرررر!!! تو چرا اینقدر منحرفی؟! +پس چرا وسط مراسم ازدواجمون منو کشوندی اینجا ؟! ...هوپ دوباره به ماه کاملی که در سمت راستش قرار گرفته بود خیره شد _ همیشه این یکی از فانتزیام بود ...شب عروسیم بیام به این جاده و با عشقم زیر ماه کامل اعتراف کنم ...+واوووو فانتزی خیلی قشنگیه هوپ ولی به این فکر کن الان یه کامیون رد شه و هردومون رو جوون مرگ کنه !هوپی لبخندی زد و گفت:" اون موقع داستانمون غمگین میشه ...ولی تو هیچوقت ازم دور نمیشی + چطور؟! _ تو توی قفس عشق من افتادی ! درشم قفله و کلیدش پیش منه ! تا نخوام نمیذارم بری و ازم دور شی و ازم جدا شی ...دختر به این تفسیر زیبا لبخندی زد و به صورت بی نقص هوپ خیره شد +ما هیچوقت از هم جدا نمیشیم و همو ترک نمیکنیم...از طرف من که قول ! _ از طرف منم ....
هنوز حرفش به پایان نرسیده بود که نور شدیدی به چهره هردوشون تابید و صدای بلند بوق مانندی ت گوش هردوشون پیچید ...رائون با دیدن کامیونی که داشت به طرفشون میومد با ترس و وحشت به کامیون خیره شده بود و اونقدر ترسیده بود که قدرت حرکت ازش گرفته شده بود اما هوپ بر خلاف اون به خودش اومد (از زبان رائون) با وحشت و ترس به کامیون خیره شده بودم و انگار قدرت حرکت ازم گرفته شده بود .....با ترس چشامو بستم و آخرین چیزی که متوجه شدم پرت شدنم بود ....با وحشت چشامو باز کردم و با نیم رخ و چشمای بسته هوپ رو به رو شدم + ه...هوپ حالت خوبه ؟! ه..هوپ؟! با باز شدن چشمای هوپ و لبخندی که زد محکم بغلش کردم + ترسیدم ...دیگه هیچوقت منو به این جاده نیار _ دوست دارم
با وحشت از خواب پاشدم با دیدن ساعت که نه و نیم رو نشون میداد با سرعت از جام بلند شدم و به طرف روشویی رفتم ...با دیدن خودم تو اینه و تقویمی که کنار اینه روز خاصی رو نشون میداد لبخند خوشحالی زدم ....در باز شد و مامانم تو قاب در قرار گرفت & دخترم بیا صبحونه + نمیتونم مامان باید برم عشقم منتظره امروز سالگرد ازدواجمونه....مامان آه بلندی کشید و با صدای ارومی گفت & این سالگرد اینقدر مهمه؟! + عه مامان! نگو هوپی ناراحت میشه ...نگاهمو از مامانم گرفتم و با خوشحالی به خوذم تو اینه خیره شدم .آبی به صورتم زدم و سراغ لباسای تو کمدم رفتم و شیک ترینشو انتخاب کردم و پوشیدم ،....بعد از پوشیدن لباس خودمو برای آخرین بار جلوی آینه برانداز کردم و بعد از اطمینان اینکه خوب شدم به طرف بیرون رفتم
( از زبان راوی ) با دیدن هوپیش گل های رز رو محکم بغل کرد و به طرفش رفت وکنارش نشست + سلام عشقم حالت خوبه. ؟! ....دستی به قبر پسر زد و لبخندی زد + میدونی امروز چه روزیه ؟! سالگرد ازدواجموننننن!!!! اونم چهارمین سالگرد!!! خوشحالی نه ؟! دختر قهقه ای زد و گلای رزرو از جعبه بیرون آورد و شاخه شاخه رو قبر گذاشت + اره خوشحالی ....همونطور که من خوشحالم...دختر شاخه هارو روی قبر گذاشت ...با دیدن اسم جانگ هوسوک دست از لبخند زدن کشید و چونه شو به هم چفت کرد تا گریش نگیره...لبخندی زد و با بغض گفت + قول دادم که گریم نگیره ولی نمیدونم چرا هر دفعه با دیدن اسمت بغض میکنم !دختر گلارو ول کرد و به قبر خیره شد
+کاش الان کنارم بودی ! دلم برات تنگ شده! برای صدات ! برای آغوشت! ...لبخند تلخی زد و زانوهاش بغل کرد + میدونی دیشب چی شد ؟! خواب شب عروسیمونو دیدم ! بازم مثل همیشه ...یه خواب و رویا ...رویایی که من میخواستم اونطور باشه ! یه رویای تلخ و شیرین ...با این حرفش بغضش شکست و این همراه بود با اشک هایی که بی رحمانه به صورتش میتاختند + شیرینیش اینجاست که تو تو اون رویا زنده موندی و با من موندی ...و تلخیش اینجاست که اون ..فقط یه رویاس ! دختر اشکاشو با پشت دستش پاک کرد و چشماشو به اسم هوپ داد + من تو قفس عشق تو گیر افتادم و زندانی شدم ! دلم برای زندانبانم تنگ شده ...کاش فقط منو نجات نمیدادی ...ولی من این زندان رو دوست دارم ،چون هواش عشق و امید و رویای تو رو داره ....یه رویای تلخ و شیرین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پشمی جونم عالی بود
پشمائیل من🥺
کجاییییی؟
دلم برات قد سوراخ جوراب مورچه شده🥺
دورت بگردم🥺❤
کجایی زهرا؟ :)
اجیییی خوبییی🥺😍😍😍
جواب بدههههههههههه الان فقط یک اجی هست که در دسترسمه ( اجی تو نیستی ) هیچکدوم منو یادشون نیستتتتتتت
اجیییی پشماییل
دوباره یک مدت رفتم دوباره اومدم
سلم عاج خوبی؟؟
منو یادت میاد هوم؟
راستش امروز یهو یادت افتادم گفتم بیام یه سری ب اکت بزنم دیدم آخرین کامنتت مال 2 هفته پیشه... خوشحال شدم گفتم شاید این کامنتمو ببینی
فق اومدم بگم دلم خیلی برات تنگ شده زهرام
^^💜✨
اجییییی هستیییی؟؟؟؟
همه از تستچی رفتن من میترسم
نکنه تو هم رفتیی؟؟؟
واو کامنتی ک بعد از یه سال جواب داده شد
عامم من هنوز بعضی وقتا ب تستچی سر میزنم
سلام اجی پشماییل منو یادت میاد ؟ اگه نه برو پروفایلم نظرسنجی بای بای و تست بای بای رو ببین
اصا کجاستتت من میخوام باهاش حرف بزنم
سلام عاجی خوبی😍
سیلام
اصا پشماعیل کجاست من بازم تک پارتی میخوام
جانم😂😂😂
چرا تستای من از برسی در نگیاد شماها میدونید ؟