پارت 1 داستان سرزمین های عجیب

اعضای بلک پینک تو خونه نشسته بودن و داشتن تلویزیون تماشا میکردن. یهو زنگ خورد{دینگ}جنی:من میرم باز کنم. جنی:بله؟ اعضای توایس:ماییم جنی. (اعضا اومدن تو حیاط) جنی:بچه هااااا توایسسسسسس (اعضا رفتن حیاط) چه یونگ و جویی همزمان:رزییییییییییییییی رزی :چه یونگگگگگگ جویییییییییی بیاین بغلممممممممممم (بغل کردن همو) لیسا:مومو شیییییییییییی بپر بغلممممممممممم (ایناهم همدیگه رو بغل نمودن😂) جنی و جیسو:نایون شییییی (ایناهم همون وضعیت😂) رزی:مینا جونگیون بیاید اینجا. جنی و جیسو:داهیوننننن ساناااا بیاید لیسا:جیهیو جونم بیاااااا

از زبان خودم: اعضا رفتن خونه و باهم کلی گپ زدن. تا اینکه:مومو:وای من گشنمه نایون نزاشتی غذا بیاریم💔جنی:وا مومو مگه من مردم بزار الان برات غذا درست میکنم، بچه ها شما چیزی نمیخواید؟ لیسا:راستش منم گشنمه اونی😁😁جنی:جیسو پاشو الان یکی یکی میان میگن گشنمه😂نایون:من کمک میکنم جیسو تو بشین.

نایون و جنی باهم رفتن تا غذا بپزن. تو این وضعیت به سر اعضا زد که برن بیرون خرید. لیسا:مومو شی یکم میتونی صبر کنی بریم بیرون غذا بخوریم؟ جنی:لیسا چیزی زدی عزیزم؟ 😁 مومو:راست میگه خب نایون:جنی نه گوشت دارین نه سبزی(ابرو ب پ رف😁) جیسو دید لیسا یواشکی داره میره:یااااا لیسا شی کجا هنو باهات مار دارم😉

لیسا:به من چه دیروز رزی هم گشنه بود🤷🏻‍♀️جیسو:معمولا تو میخوری نه رزی لیسا:🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️ رزی:نه اونی لیسا نخورده دیروز که خونه نبودید آلیس (خواهرش) اومد خونمون من پاشدم ناهار درست کردم ببخشید🥺 جیسو:خب پس اشکال نداره. لیسا:یعنی چییییی من بودم کلمو قط کرده بودید

جیسو:خب حالااااا جنی:پس پاشید. دخترای گل داستانمون پاشدن که برن بیرون. ولی یهو دیدن که کای و کوما لباسای بیرون جنی رو پاره کردن🥺جنی شروع کرد به گریه کردن تا اینکه جونگیون یه فکری به سرش زد😉 جونگیون:مینا مینا:جانم اونی جونگیون:میتونی کمک کنی برا جنی لباس بدوزیم؟ مبنا:اوهوم چرا که نه

جونگیون و میناری برا جنی یه لباس قشنگ دوختن و دادن به جنی دادن تا بپوشه. جنی پوشید و اماده شدن تا برن بیرون

داشتن آروم به سمت فروشگاه میرفتن اول از همه رفتن لباس بخرن و تصمیم گرفتم ست کنن. مینا جونگیون رزی و جویی باهم ست بنفش خریدن. جنی و جیسو و نایون و داهیون هم ست آبی خریدن. سانا و مومو و لیسا هم ست قرمز خریدن.

لباساشون رو خریدن و رفتن یکم غذا بخرن. بعدش رفتن خونه و غذاشونو خوردن

توایس میخواست که بره و ب پ نزاشتن پس کل اون شبو زیر پتوی گرم تو زمستون و کنار شومینه نشستن و باهم حرف زدن😊☺.

لایک :+10 کامنت :+5 تا پارت بعدی