این یه معجزه بود(فصل ۲ پارت ۳)

صبح روز بعد از زبان ماهی: همه از خواب بیدار شدیم و دیدم که چانیول و بک هیون و سهون و کای اتاق نیستن رفتیم‌ بیرون و دیدیم هانی داره رو سر این ۴ تا آب یخ میریزه و دهنشون رو بسته جین هو: هانیییییی داری چیکار میکنی باهاشون بدبختا چیکار کردن؟!😐😩هانی: من النا هستم هانی نیستم😑دهن هر ۴ تاشون رو باز کرد.

سکایچانبک: به موقع اومدین مرررسی😰هانی: برید صبحانه بخورید تا شما هم خیس نکردم🙂آیناز: اول بگو چرا موش آب کشیده کردی بدبختارو🤦‍♀️ماهی: آره بابا باید یه جوابی داشته باشی🤨هانی: خب چون زیادی رو مخ من راه رفتن🤐و ماجرا رو گفت که...

..*فلش بک سهون: کای بیا بریم به هانی بگیم که اون هانی هست نه النا🙃کای: باشه چانیول و بکهیون هیونگ شما هم میاین؟🤔چان و بک: آره😁 رفتن پایین چانیول: هانی خانم باید باهم حرف بزنیم😕هانی: صبح بخیرت رو خوردی؟😒بکهیون: هانی جان تو هانی هستی النا نیستی فهمیدی؟😶هانی: دوباره شروع شد عزیز من هانی نیستمممممم😬😬😬کای: پس منم کای نیستم دزد خوراکی هستم😂سهون: منم مکنه نیستم هیونگ هستم😂هانی: پس اینطوریاست از حرفتون پشیمون میشید و ذهنشان رو بست و روشن آب یخ میریخت*پایان فلش بک*

جیهون: عجب😐کارینا: ولی خوب کردی زیاد رو داشتن😌کی هو: حالا بریم صبحانه بخوریم وگرنه شما رو میخورما🤧لورا: بله بریم من سفره رو میچینم دی او تو هم بیا کمک☺بعد از صبحانه کریس: حوصله سر رفت🤕مهنا: بریم حیاط قصر آب بازی کنیم؟😆تائو: آرهههههه😁لونا: بشینید سرجاتون ما باید بفهمیم که هانی چش شده😑

سایکا: خب فکر میکنید چه اتفاقی افتاده؟🧐مینا: من که میگم حافظه اش پاک شده🤷🏻‍♀️جین هو: آخه چطور ممکنه😓سوهو: من میگم زیر نظر داشته باشیم کار هاش رو تا ببینیم چیزی مخفی میکنه از ما یا نه😊چن: آره بیاید حواسمون بهش باشه😇دی او: واسم عجیبه که چرا گفته شبا نریم از اتاق بیرون🤫لی: یه کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست باید یه چند روز حواسمون باشه بهش🙃

لوهان: بیاید امشب به حرفش گوش ندیم و آروم از اتاق بریم بیرون شاید یه چیزی هس نمیخواد بدونیم نظرتون چیه؟😀بقیه با سر تایید کردن🥰

پایان میدونم کمی چرت شد😢دوستتون دارم😇

بای بای شب خوش💙الان ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه نصف شبه بهم افتخار کنین گذاشتم😂