
چیزی که سوفی از رفتارش توی کتاب متوجه شد یه دختر خودشیفته، خودخواه و دنبال شاهزاده ها با روحیه ای زیاد از حد لطیف، و در این حال از خودگذشته، زیبا و جذاب ، مستقل با روحیه ای قوی ،زیرک و شیطانی. از اخلاقش که چیزی دستگیرش نشد . مگه میشه هم خودخواه بود هم از خودگذشه؟ زیبا بود اما شیطانی؟ پس تصمیم گرفت فقط تمرکزش را روی طرز لباس پوشیدنش باشه و خودش باشه و هر جور که صلاح دونست رفتار کنه .
شروع به کار کرد و هر پارچه ای که تونست پیدا و جمع کرد( حتی یتیکه از پتوی ریون 😂💔) قیچی رو برداشت. احساس کرد که اصلا برای قیچی دست گرفتن و خیاطی به دنیا اومده. شروع به کار کرد و اولین لباسش رو دوخت. در کل قشنگ بود اما اون چیزی که میخواست نشد. ساعت شیش و چهل و پنج دقیقه بود و وقت داشت تموم میشد اما سوفی نمیتونست طرح مورد نظرش رو روی پارچه بیاره. اون یچیز خاص و در این حال راحت میخواست. نه خیلی مجلسی و نه خیلی ساده . ترکیبی از مد قدیم و جدید . کیوت و در این حال هات. نه خیلی شیطانی و نه خیلی مصل پرنسس ها . و بالاخره، بعد از چند دقیقه ( ساعت هفت و سی و پنج دقیقه) بالاخره بهترین لباس رو درست کرد.

لباسش رو پوشید. خیلی زیبا شده بود. مثل یک پرنسس شیطانی . ترکیب خوب و بد و گزشته و حال. موهاش رو بدون اینکه متوجه بشه دقیقا داره چیکار میکنه بافت . ( عکس سوفی عکس اسلاید)تصمیم گرفت زیاد ارایش نکنه فقط یه هایلایت طلایی از وسایل ریون پیدا کرد و به پشت چشماش زد با یه رژ ملیح چون لبان خودش به سرخی رز بود. چشمان سبزش با لباسش ست بود.صدای در امد و ریون داخل اتاق شد ( ساعت هفت و چهل و هشت دقیقه) با دیدن استایل سوفی دهانش به کف زمین رسید💜 وای دختر! نگاش کن😃الان سرسخت ترین هرگز هایی هم که به عشق اعتقاد ندارن برات غش می کنن چه برسه به هورت که تو بدترین حالتتم که اصلا فک نکنم داشته باشی برات میمیره 🤤

👱🏻♀️ واقعا اینجوری فک میکنی 😅💖؟ ریون تا امد جواب بدهد صدای در دوباره بلند شد. سوفی جلوی آینه و از در دور بود بنابراین ریون در رو باز کرد و......... هورت پشت در با یک کت چرم مد و شلوار جین مشکی و لباس سفید که یقه اش انقدر باز بود که میشد یه قسمتی از سیکس پکاش معلوم بود با یه شاخ گل رز وایساده بود.( تیپ هورت عکس اسلاید البته توجهی به سوفی کنارش نداشته باشید😁) صورتش خیل اروم و خونسرد و خب از سوفی بپرسی جذاب به نظر می رسید. با اون پسری که توی راهرو ی مدرسه دست و پاشو گم کرد بود خیلی فرق میکرد . اروم لباشو باز کرد و گفت🐺: ......
این پارت هم تمومید🤗 بقیشو فردا می نویسم💖
لایک و کامنت فراموش نشه😉💝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بید💕😂
پارتای بعد فراموش نشه
جات اينجاست👈❤️😂
😂😂😂😍😍😍💖💖💖
زودتر بزارررررررررررررررر عاشق این کتابم یعنی جزوی از شخصیت و وجودم شده 💜😍💓💓💓💓
می تووووو گلم💖کلا نمیتونم بدون این رمان زندگی کنم😅 و چشم حتما سعی میکنم زود به زود پارت بزارم