چرا عاشقت شدم ²⁰

جونگ کوک : اعصابم خورد بود هر چی زنگ به اون یونگی زدم خاموش ‌‌بود از سر عصبانیت گوشی رو محکم پرت کردم باید خودم بهش میگفتم کاش میگفتم ای خدا پسره احمق که گوشیم زنگ خورد 📱 رفتم سریع جواب دادم همه دورم جمع شدن 🏃🏻‍♂️ _ آهای مرتیکه با زنم چیکار کردی ؛ هو هو آروم باش میخام گوشی رو بدم بهش _ آلو میا عزیزم خوبی اون کاری باهات نکرد ؟ + سلام شما ؟؟ _ میا چی میگی منم همسرت جونگ کوک

+ من دیگه شما را نمیشناسم لطفاً دیگه کلمه همسرم را تکرار نکنید « معدبانه حرف‌ زد تا جونگ کوک بفهمه که از دستش ناراحت هست و اون رو غریبه میبینه» گوشی رو قطع کرد دوباره زنگ زدم جواب نداد اونقدر زنگ زدم که جواب داد ؛ چی میخاب صداش رو شنیدی دیگه + باهاش چیکار کردی چی بهش گفتی میکشمت ؛ حقیقت رو بهش گفتم گفتم

_ ببین اگر اتفاقی براش بیفته من می‌دونم و تو ؛ تو عشقم رو ازم گرفتی _ من و سون هو اون موقع عاشق هم بودیم ؛ اگر تو نبودی من و اون الان باهم بودیم _ تقصیر من نیست لطفاً کاری باهاش نکن😭 ؛ چرا من فقط باید آسیب ببینم هاع تو تونستی عاشق شی ولی من چی !😭😭😭😭

_ من کاری نکردم اون منو دوست داشت ؛ اگر به دنیا نمیومدی اون الان بود😒😢 گوشی رو روم قطع کرد نتونسم جلوی اشک هام رو بگیرم سریع رفتم توی توالت و نشستم گریه کردم حالم خیلی بد بود _باید یه کاری کنم نباید تسلیم شم باید دست به کار شم از دستشویی اومدم بیرون رفتم زنگ زدم به آقای سارکو بهش گفتم اونم اومد

تهیونگ به یکی از دوستاش که بلد بود رد بزنه زنگ زد اونم اومد برای اینکه بهمون کمک کنه با استفاده از موبایلم داشت سعی میکرد که ردش رو بزنه چون زیاد باهاش حرف زدم میشود اگر کوتاه تر از پنج دقیقه بود نمیشد

تقریباً یک ساعت بود که صبر کرده بودیم که ردش رو پیدا کنه که بلاخره شد _دارم میام میا با آقای سارکو و جیمین رفتیم تهیونگ پیش جسیکا و جیهو موند تا اتفاقی براشون نیفوده

آنچه خواهید خواند: _ میا عشقم به خدا میخاستم بهت بگم بیا با هم بریم به خونه ریاهامون 😭