سلام اولین قسمت از اولین رمان خون اشامیم ناظر لطفا قبول کن چیزی نداره
هعی سلام
به داستان من خوش اومدید
من لوسیندا هستم
راحت باشید و منو لوسی صدا کنید
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
جالب بود
تستت لایک شد ، عالی بود^^💚
اگح خواستی ب داستانم سر بزن!🥺🧁
خلاصه از داستان•-•:کیم سه ، دختر 25 ساله ، یک شب وقتی مثله همیشه راه مغازه تا خونه رو طی میکرده ، گم میشه !☕ وقتی چشماشو باز میکنه ، دیگه جایی که قبلاً بوده نیست ... ☕ بعد از چند ساعت تازه از چیزای عجیبی سر در میاره ... ☕🖇️ باید معما و راز های عجیبی رو انجام بده و حل کنه ... ☕🖇️ در اولین معما، اون 4 آدم رو میکشه ... 🖇️☕ زنده میمونه ؟ عضو گروه مافیایی میشه؟🖇️☕ همشون یه سوالن ... 🌚🖇️ژانر:معمایی ، عاشقانه ، جنایی، مافیایی،غمگین!🧁🥺
حتما سر میزنم مطمعنم عالیه
عالی بود ممنون میشم به داستان منم سر بزنی و لایک کنی💖
لایک کردم فالوم کن تا فالوت کنم ممنون💖
حتما به داستانت سر میزنم فالویی
منم . چشام بنفشه . موهام بنفشه . اخلاقم با ادمای عادی فرق میکنه . عین دخترا نیستم
بعد چیزی که بهش مشکوکم اینه که خیلی از مادر پدرم شنیدم که این جور خصوصیات ها از نسل ما بوده .
و جالب اینجاس که همه ی نسل ما که مثل من چشما و موهاشون بنفش بوده . یه گردنبند عجیب قریب داشتن و نسل به نسل اومدع . تا به من رسیده
تروخدا کمکم کن کم کم دارم از خودم میترسم
ایسگاعه؟
مگه من بیکارم که ایسگا کنم . یا دو ساعت بشینم داستان ببفام
دارم میگم انقدر مشکوک شده که از خودمم میترسم . میترسم نسلی که داریم ماورائی باشه
خوشبحالت ... آخه اگه خودم بودم میشد یکاریش کرد . ولی نسل ما اینجوری بودن
کم کم دارم وحشت زده میشم . اگه نسلی که داریم. گردنبنده . ماورائی باشن چی
چه بلایی قراره سرم بیاد
خب ببین مشخصات گردنبندتو بنویس
ببین پلاکش تقریبا گرده و ارغوانی رنگ کهکشانی زنجیرش هم همینطور بعد وقتی بردیم بفهمیم جنسش چیه نه بدل نه نقره نه طلا . خیلی عجیبه تا حالا سعی داشتم از گردنم درش بیارم ولی نوری که داره مانعم میشه ..بعد روی پلاکش یه ارم گل عجیب و قریب و زیباس خیلی خوشگله و رنگش اصلا یه رنگ خیلی عجیب قریبه . بعد یبار قبل تصادف پسر داییم . تقریبا چند دقیقه قبلش نور عجیبی داشت انگار که توش چراغ روشن کرده بودن و اینکه از گردنم نمیتونم درش بیارم
تروخدا زود باش میترسم میترسم
اروم باش ترس نداره دارم تحقیق میکنم
خیل خب ببین
زیاد گشتم
یعنی خیلی زیادا ولی چیزی پیدا نکردم
میدونم ارث خانوادگی ها ولی تا به حال سعی داشتی بشکونیش که ببینی توش چیه؟ یا به جایی که نور میتاباند بری یا بیشتر سعی کنی درش بیاری؟
باور کن دست خودم نیست
اره بابا خیلی سعی کردم ولی هروقت بهش دست میزنم یه نوری میاد که اجازه نمیده حتی از گردنم درش بیارم . بعد بزار اینو بگم شاید کمک کرد . ببین یبار که رفته بودیم ساحل من نصفه شب میرم لب دریا قبل ازینکه اونجا باشم موج ها بشدت خشمگین بودن ولی تا به اونجا رفتم دریا اروم شد . و تقریبا وسط دریا یه قار بود . که وقتی به بابام نشونش دادم گفت که نمی بینتش . بعد وقتی تنها به اونجا رفتم دوباره گردنبندم روشن شد و یچیزی منو به سمت اون قار میکشوند . که پدرم اومد و دوباره دریا خشمگین شد و منو ازونجا برد
این غیر ط
طبیعیه که اون قارو خودم ببینم. گردنبندم روشن شه . دریارو اروم کنم . وقتی خودم تنهام
وااییی زود باشش بخدا میترسم😭😭😭😭😭😵😵
دوستان راستی چون نظر سنجی مساویه من هر دو تا رمان درباره ی ابشار جاذبه و یه قطره خون رو میزارم