چرا عاشقت شدم ¹⁹

توی راه کلبه جونگ کوک ههش اطراف رو دقیق چک میکرد که مو به تنم سیخ میشود انگار قرار بود اتفاقی بیفوته پس باید خودم رو برای هر چیزی آماده کنم 🤯 بعد از رسیدن به کلبه سریع رفتم طبقه بالا تا لباسم رو عوض کنم 🚶🏻‍♀️یه نفر دستش رو گذاشت روی دهنم دیگه هیچی نفهمیدم 😵

«بعد از چند ساعت: چشمام رو باز کردم که دیدم توی یک عمارت خیلی بزرگم 😨 ؛ او اوووو جئون میا ‌‌واااو شما تو آسمونا دنبالت میگشتیم رو زمین پیدات کردیم من مین یونگی هستم دستش رو آورد جلو که دست بدم اما من چپ چپ نگاش کردم ‌‌😒 +از جونم چی میخوای بزار من برم!؟

؛ فعلا اینجایی بعد از یک داستان خیلی قشنگ تصمیم با خودته یا بر میگردی پیش اون یا اینجا میمونی + تهههه معلومه که پیشت نمیمونم 😒 ؛ خب پس بریم داستان رو شروع کنیم 😏 سال پیش آقای جئون جونگ کوک عاشق یه دختری به اسم سون هو بود 😏 دختره رو دوست داشتم ولی اون سون هو رو ازم گرفت 😢 نمیدونی چقدر دوستش داره تو فقط اسباب بازیش هستی

؛ دختره رو مثل تو دزدیم به اون وقت دادم که بیاد تا بکشمش اما اون دیر رسید اما اشکال نداره من توی دنیای بعدی به سون هو میرسم ولی باید جونگ کوک رو نابود کنم 😏 +ممن باو. ورم نمیشه 😖 ؛‌ یه حقیقته دستم رو گرفت و برد به یه اتاق اونجا پر از عکس های جونگ کوک و سون هو بود 😧 حتی هم رو هم بو*یدن 😖 ؛ تصمیم با شماست قلبم پر از نفرت شده بود اون منو گول زد + اینجا میمونم 😢 ؛ گود گرل 😏

اون میخاست از جونگ کوک انتقام بگیره منم بخاطر دروغ هاش قلبم پر از نفرت شده بود رفتم توی اون اتاق و عکس های اونا رو تماشا کردم اونا با یونیفرم هم عکس داشتن پس این یعنی از دوران مدرسه هم رو دوست داشتن 😒

عصابم خورد شود بلند شدم و همه عکس های رو دیوار رو پاره کردم نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم 😭 + چرا این کاور باهام کردی چرااااا ازت متنفرم 😭 جسیکا راس میگفت هر حسی می‌تونه تغییر کنه 😭 من به غیر از دوست داشتنت چیکار کردم 😭😭😭😭😭

اونقدر گریه کردم که بعد احساس سبکی میکردم اوففففف راحت شدم 🥺 چشم هام پف کرده بود رفتم تمام خونه رو دور زدم «جونگ کوک: خدایی من نکنه اون عوضی میا رو برده به تهیونگ زنگ‌ زدم اونم اومد باید همه چی رو بهشون بگم 😖 بعد از کلنجار رفتن با خودم بهشون گفتم واقعا تعجب کرده بودن اما بهم برای پیدا کردنش کمک کردن توی جنگل بودم داشتم میرفتم که افتادم توی یه تله توی اون رو نگاه کردم کار اون اون مردک هست

توی تله یه عالمه از عکس های قدیمی من و سون هو بود بای یک نامه 📃📃📃📃📃📃📃📃📃📃📃 باید واکنش همسر عزیزت رو میدیدی وقتی که اینا رو دید هههه انقدر از دست عصبانی هست که ممکنه هر کاری کنه اون با خاست خودش پیش من زندگی می‌کنه مرتیکه عوضی 😏😏😏 📃📃📃📃📃📃📃📃📃📃

اعصابم خیلی داغون بود نه نباید میا‌ رو از من بگیره من اونو بر میگردونم هر جوری که شده اونم نمیتونه کاری کنه 🙁🙁 جیمین و تهیونگ به زور منو آوردن بیرون بهشون گفتم که اون چی میخاد 🙁‌‌‌‌‌‌‌‌هههههه مثلا اون اون موقع ها دوست صمیمیم بود اما ببین خونش رو یاد بودم خونه دیگه ای نداشت اینو میدونستم

خب بابای داستان داره بهتر میشه پس فالو کن تا جا نمونی🤗❤️