.ما یه روستا داریم که همیشه بعد از اتمام امتحانات تابستون به روستا پیش پدربزرگم می رفتیم یادمه اون سال بعد از پایان امتحانات ثلث سوم قرار شد که خانوادگی بریم دهمون.
ده ما حدود چهار ساعت با شهر تبریز فاصله داره و یکی از سرسبزترین و زیباترین روستاهای شهرستان هشترود می باشد.ماجرا از اونجا شروع شد که من با پدربزرگم برای آبیاری درختان ومزرعه راهی شدیم البته اون موقعه من هشت سال بیشتر نداشتم بعد از آبیاری پدربزرگم از من خواست که سوار دواب (الاغ) شده و به روستا برگردم من هم سوار شده و راهی روستا شدم .مسیر مزرعه تا روستا هم یک مسیر حدود بیست دقیقه ای و پر از درخت و باغ و دره بود فکر کنم ساعت حدود دو یا سه ظهر بود
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
یا ابرفضل😐
ترسیدی؟
نترسیدم؟ 😐
از دیروز تا الان چراغ اتاقم خاموش نشده😐
که نکنه خونه ماهم جن داشته باشه😐
نه بابااا بازم بزارم؟
بهله😐
بزار تا نگفتم جنه بیاد😐
اوک میزارم
اقا موشه داره بررسی میشه جدیده چند پارتیه تازه محدودیت سنی داره!!!
وای دماغ ته خدا جررررررررررر
بیا اینم نخ سوزن:|
مرسی
حاجی حجمام😐😐
هن؟
اها جرررررررر