درماینی شیپرها 😍 (8)

دریکو : هرمی قراره صبحونه چی بخوریم؟ هرماینی : چرا نگفتی صبح به خیر؟ اصلا صبحونه نداریم . دریکو : اوففف هرمی من گشنمه ببخشید خب یادم رفت . هرماینی : پس منم یادم امروز دوستت داشته باشم امروز هم هیچی درست نمیکنم . دریکو : وای هرماینییی .

هرمی : دریکو میخوام یک چیزی بهت بگم . دریکو : الان کار دارم هانی . هرمی : ولی همین الان باید بهت بگم . دریکو : اوف چیه؟ هرماینی : اصلا نمیگم . • دریکو به سمت هرماینی میرود و او را در آغوش میکشد • دریکو : ببخشد هانی . حالا بگو . هرمی : داری بابا میشی. دریکو : جدییی؟ وای این عالیه.

• دریکو و هرماینی در حال اماده شدن برای رفتن به مهمونی • هرماینی : خوب شدم دریکو ؟ دریکو : نه . خیلی لباس بدیه . یک لباسی بپوش که تو رو بپوشونه . هرمی : اصلا دوست دارم اینو بپوشم . دریکو : وقتی میگم نه یعنی نه . • هرمی فرار میکند • دریکو : وایسا هرمی . وایسا . باشه همینو بپوش ولی یک شالی چیزی بنداز رو شونت . هرمی : باشه .

هرمی : دریکو خوبی؟ دریکو : آره . هرمی : امروز اسکورپیوس و رز میرن هاگوارتز . باید ببریمشون . تو هم باید بیای . دریکو : ولی من ... • هرمی به دریکو چشم غره میرود • دریکو : اممم باشه باشه

رز : مامان مامان . من اون جاروی اذرخش رو میخوام . هرمی : نمیشه . مگه جارویی که پارسال خریدی مشکلی داره؟ رز : نه ولی نمیبوس دوهزاره . من اذرخش میخوام . دریکو : خب هرمی راست میگه دیگه . بیا بریم براش بخریم . هرمی : دریکووووو . نمیشه . هر وقت جارو نمیبوس دوهزارش خراب شد اذرخش میگیریم

دریکو : هرمی میگم . با من ... هرمی : چیزی شده دریکو؟ دریکو : هرماینی جین گرنجر با من ازدواج میکنی؟ هرمی : وای دریکو حالت خوبه؟ ما پنج ساله ازدواج کردیم و الان رز و اسکورپیوس رو داریم . دریکو : اِ آره میدونم . ولی باورم نمیشه که به آرزوم رسیدم

هرمی : دریکو فردا تولد رزه میدونی که . دریکو : اره میدونم . هرمی : باید فردا بهترین جشن رو براش بگیریم. دریکو : میشه هری رو دعوت نکنیم؟ هرمی : دریکوووووو . دریکو : باشه باشه ببخشید .

جینی : هری دارن در میزنن . هری : هرماینی و دریکو ان . با رز و اسکورپیوس . البوس : وای اسکورپیوس وه خوبه مه اومدن . لی‌لی : اره سلام خاله هرمی سلااام رز . رز : سلام لی‌لی . جینی : یلام هرمی سلام دریکو . هرمی : سلام . میشه امروز بچه ها رو پیشتون بزاریم و منو دریکو یک روز رو مخصوص خودمون داشته باشیم ؟ هری : البته که میشه

دریکو : هرمی ؟ هنوز به هری و رون نگفتی ؟ هرمی : نه . میترسم جنگ درست بشه . فک کنم رون منو بکشه . هری هم خیلی عصبی میشه . دریکو : چقد خشن .

لوسیوس : پس شما ماگل زاده چقدر اطلاعات دارید . دریکو : بابا . به هرماینی نگو ماگل زاده . لطفا . لوسیوس : نمیدونستم انقدر ناراحتت میکنه ولی باشه . دریکو : ممنون . لوسیوس : غذا رو مثل ماگل ها درست کردی؟ هرماینی : بله . لوسیوس : تو این عمارت انجام کارها فقط با جادو هست .فهمیدی؟ هرماینی : بـ ... بله

• هرمی در حال گریه کردن دریکو او را بغل میکند • دریکو : چیشده هانی؟ هرماینی : توی درس دفاع در برابر جادوی سیاه یک نمره کم اوردم . دریکو : میشه اروم باشی هرمی؟ اون فقط یک نمره بوده . هرمی : سعی خودمو میکنم