
خیلی از نیکی و 😐😐😐😐 ممنونم که داستانم رو دنبال میکنن 🥲🙃🥀
داستان از زبان جی هوپ : داشتم با یونگی می حرفیدم که اون دختره که فک کنم اسمش لیسا بود گفت : ببخشید کی شما ره صندلیش ۳۳۴ هست منم یه نگاه به شماره صندلیم کردم و گفتم : من چطور اونم گفت : هیچی ا.ت فضولیش گل کرده بود ببینه کی کنارش میشینه همین من : آهان... یونگی : کاش چیز دیگه میخواستی پسر و زد رو شونم و رفت نشست کنار جین مشغول حرف زدن شد خوشحال شدم از اینکه انقدر بهم امید میده و میگه تو میتونی تو بهش میگی اونم تورو دوس داره فعلا از اینکه ا.ت دوس دارم به کسی چیزی نگفتم بجز یونگی نه اینکه بقیه بد باشنا نه فقط با یونگی راحت ترم جونگ کوک : هیونگ زدی هیونگ یونگی رو خوردی بورو بشین من : ها چی باشه کوک : 🤣🤣🤣ع.ا.ش.ق شدی رفت من : ببند منو ع.ا.ش.ق.ی (حالا عین چی دارم دروغ میگمااا)
رفتم نشستم رو صندلی ا.ت اومد کنارم نشست من کنار پنجره بودم البته برام فرقی نداره هواپیما حرکت کرد منم همین جوری داشتم این ور اونور رو نگاه میکردم که متوجه شدم ا.ت دلش میخواد کنار پنجره بشینه و نمیتونه بگه فقط هی سرش میرفت سمت پنجره و با افسوس بهش نگاه میکرد برا من که فرقی نداره کجا بشینم پس بلند شدم و بهش گفتم من: بیا اینجا بشین ا.ت: ها چی .. من: 🤣خیلی در اینکه چرا من کنار پنجره نشستم غرق شدی ها میگم بیا بشین اینجا فک کنم دوس داری کنار پنجره بشینی ا.ت سرشو انداخت پایین و با خجالت رفت نشست رو صندلی من و آروم گفت ا.ت:مرسی والی تا همین که فهمید الان کنار پنجرست قیافش شد شبیه این استیکره :😀
وقتی برگشتم یونگی و کوک یه چشمک زدن حالا من هی میخوام کسی نفهمه م.ه میشه حالا ولش بگیرم بخوابم تا برسیم یوهو احساس کردم چیز سنگینی رو شونمه برگشتم دیدم عه ا.ت خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم اخه خیلی کیوت خوابیده بود کمکم چشمام گرم شد و خوابیدم داستان از زبان ا.ت ::::
وقتی این پسره جی هوپ کنارم نشست حس باحالی بهم دست داد که گنگ و تازه بود برام وقتی گذاشت کنار پنجره بشینم خجالت کشیدم یعنی انقدر ضایع بودم وقتی برگشتم با قیاقه عصبانی رایان و لوکا و سوجون مواجه شدم آب دهنمو با صر صدا قورت دادم پشتمو نگاه کردم دیدم لیسا و رزی خوابن جلو مو نگاه کردم دیدم جیسو جنی هم خوابن منم کم کم خوابم گرفت و خوابم برد
داشتم خواب ناز میدیدم که رایان دم گوشم ویز ویز کرد من: چته چقدر ویز ویز میکنی رایان : به به ساعت خواب خانم خوش خواب بلند شو همه رفتن من:باشه بابا حالا چرا انقدر عصبی هستی رایان : یعنی تو نمیدونی من: نه رایان:یعنی تو از نگاه های ع.ا.ش.ق.ا.ن.ه این پسره خبر نداری من:کدوم پسره رایان: همون که کنارت نشسته بود من: نه رایان: ا.ت دروغ نگو من:اصلا به تو چه تو چیکاره منی مگه از همون اول قرارمون این نبود که اگه گروهمون قراره دختر پسر قاطی باشه نباید پامونو از حد مرز خواهر برادری بیشتر بزاریم چیشد یادت رفت تو هیچ وقت نمیتونی ع.ا.ش.ق من بشی اینو گفتمو بهش تنه زدم و رد شدم و از هواپیما اومدم بیرون رایانهمون جور خشکش زده بود بعد از ۲ دقیقه اونم اومد لیسا: خب ا.ت میگم گروهتو کجا میبری اول من: اول بریم جایی که
میخوایم موزیک ویدیو ضبط کنیم رو ببینیم شما چی جیسو: ماهم میخوایم بریم همونجا سوجون : خب اینکه خعلی خوبه من:آره بیاید بریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی عاجووو💖💜🖤
❤