i love you 18

لیدی باگ : پیشی راستشو بگم دلم برای مبارزه تنگ شده. کت نوار : یعنی دلت میخواد بازم شرور پیدا بشه و شکستش بدیم؟ لیدی باگ : دقیقا..... دلم میخواد بازم مثل قبل هیجان داشته باش.......!!! کت نوار : حالت خوب....... آخییییییی اما چقدر ناز تو بغلت خوابش برده. لیدی باگ : آره. امروز خیلی کوچولوی مامان خسته شده. کت نوار : ههههههااااااااهههههووووو(خمیازه) به نظرم ما هم دیگه باید بریم خونه‌ و بخوابیم. (رفتن و از پنجره پریدن تو که دیدن.......

دیدن آلیا و زویی دارن لاک میزنن و لوکا و نینو هم دارن با هم حرف میزنن و اصلا متوجه اونا نشدن) مرینت : اسپاتس آف. کت نوار : کلوز این. (یهو همه نگاهشون برگشت سمت اونا. آلیا اومد حرف بزنه که) مرینت : 🤫🤫(رفت اما رو گذاشت تو تختش و اومد) آلیا :معلومه اما خیلی خسته شده بود. مرینت : آره آخه امروز خیلی شیطونی کرد...... راستی بچه ها یک خبر دسته اول براتون دارم. آلیا و زویی : چی؟؟؟!!! مرینت :....

مرینت : من دوباره ح. ا. م. ل. ه شدم. زویی و آلیا : آخجوننننننننننن🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍. نینو و لوکا : مبارکتون باشه. لوکا : راستش ما هم خبر دسته اول داریم...... زویی هم ب. ا. ر. د. آ. ر. ه. مرینت : هورااااااااااااا 😍😍😍😍😍

مرینت : آلیا نینو شما هم دیگه باید دست به کار شید نکنه میخواید پیر بشید؟؟ آلیا : من که از خدامه ولی این نینو نمیخواد😞. نینو : آلیاااااا....... باید راجبش فکر کنم. مرینت : صبر کن ببینم...... شما دوتا کی 🍷 خوردین( الان داره به زویی و لوکه میگه) لوکا : خب..... یادتونه ما یک روز تو نيويورک نیومدیم خونه..... ما در اصل رفته بودیم خونه ی یکی از دوستای زویی که اون و دوست پ. س. ر. ش اونجا زندگی میکردن..... اون روز بعد از شام 🍷خوردیم و خب دیگه خودتون میدونید. آدرین :

خب داداش دیگه اینارو ول کن تو دیگه داری بابا میشه ولی روزی که قراره بچت به دنیا بیاد از استرس پدرت در میاد. لوکا : خدایااااا بیخیال😑😑😑. بقیه : 😂😂😂😂😂

امیدوارم خوشتون اومده باشه نتیجه چالش داریم ناظر منتشرش کن من بدتر از این ها هم دیدم اینقدر عدم نزن😒 فالو : فالو