
2 بار حذف شد ಠ_ಠ ಠ_ಠ (;´༎ຶٹ༎ຶ`)
گفت : ( هه 😏 😏 به همین خیال باش 😏 💔 😐 ) ادامه دادم : ( یه قرون بده آش 😏 😐 ✌🏻 💔 ) گفت : ( آیشششش😑 🔪 🔪 💔 ) گفتم : ( چیه خب میخواستی کامل جواب بدی 😐 💔 ✌🏻 😁 ) گفتم : ( خب مسابقه ی بعد مسابقه ی دو 😐 ✌🏻 🔪 💔 ) گفت : ( قبوله 😁 ✌🏻 💔 🔪 😏 ) میشه گفت یکی از کمتر کار هایی که توش خوبیم اینه 🔪 💔 ✌🏻 😏 یعنی هردومون تو این کار خوبیم 🔪 💔 ✌🏻 😏 ( بچه ها ببینین من نمیخوام به بی تی اس توهین کنم 😐 💔 😍 😎 فقط من دوست دارم شخصیت دخترم 👧🏻 از شخصیت پسرم 👦🏻 توی همه ی داستانام بهتر باشه 😏 💔 😊 😍 😐 😎 ) رفتیم توی ورزشگاه خونه 😏 💔 ✌🏻 😐 حداقل ۵ کیلومتر بود ✌🏻 💔 😐 ما باید توی این پنج کیلومتر با هم مسابقه می دادیم 😐 💔 😏 ✌🏻 هر کس زود تر بتونه بره و برگرده برندست ✌ ✌ ( میدونین که این استیکر ✌🏻 به معنی برنده شدنه دیگه ؟ ؟ ) البته یه مسابقه ی دیگه هم هست 😐 💔 😐 💔 ما رفتیم سر جامون و منتظر موندیم 😑 💔 😐 🔪 اریان داور بود گفت : ( آماده 😐 💔 😏 😍 حاضر 😁 🤭 😑 ) کوک گفت : ( دِ جون بکن دیگه 😑 💔 🔪 🔪 ) اریان گفت : ( باشه بابا چرا عصبانی میشی 😐 🔪 💔 😑 حرکتتتتتتتت 🏁 🏴 🏁 🏴 ) ما دوتام شروع کردیم به دویدن 😑 💔 😐 ✌🏻 🔪 ( نصفه شب داستان مینویسم 😐 🔪 💔 😑 برای اینکه شماها شنبه بی داستان نمونین 😍 😎 😍 😎 البته شاید جمعه منتشر بشه 😑 🔪 💔 😐 ) اخ من پام درد میکنه 😑 🔪 💔 😑 تمام جا بدنمم مشکل داره 😑 💔 🔪 😐 این از دستم 🖐🏻 🖐🏻 اینم از پام 🦵🏻 🦵🏻 بقیشم نمیدونم 😎 😐 🔪 💔 😑 اما پام حق داره بدبخت 😑 💔 🔪 😐 تازه از تو گچ بیرون اومده 😍 😍 😍 تازه کامل خوب نشده بود که در اومد 😑 🔪 💔 😐 اصن من چرا مسابقه گذاشتم 😐 💔 😑 🔪 به نظرتون برم به کوک بگم غلط کردم گوش میکنه ؟ 😐 💔 😑 😐 به خودم اومدم دیدم 😳 عررر اینقدر زر زدم حداقل ۲ متر با کوک فاصله دارم 😐 😑 💔 🔪 🏁 کوک با پوزخند گفت : ( هه 🤭 🤣 😎 😏 مطمئنا من تو این مسابقه میبرم ✌🏻 😏 😎 😏 ) گفتم : ( خیلی مطمئن نباش 🤣 😏 ✌🏻 😐 ) خب موضوع اینه که به نظر من هرکس موقع دویدن 🏃♀ 🏃 🏃♀ 🏃 حرف بزنه سرعتش کمتر میشه 😏 😐 ✌🏻 😎 در مورد این هم همین جوریه 😐 ✌🏻 😎 البته فکر کردن هم مثل حرف زدنه فقط توی سر 😐 😎 ✌🏻 😏 سرعتمو بیشتر کردم و از کوک جلو زدم ✌🏻 😎 کوک گفت : ( اِاِاِ این نامردیه 💔 😑 😬 ) گفتم : ( خودتم میدونی که این کارم عادلانه س 😉 😌 ✌🏻 ) و سرعتمو از قبل بیشتر کردم 😐 ✌🏻 داشتم به خط پایان نزدیک میشدم 😍 😍 😍 میدونستم این کار ریسکش بالاس اما انجامش دادم 😔 😔 😔
من سرعتمو از قبل هم بیشتر کردم ☹️ 😖 😣 این ممکن بود به پام آسیب بزنه 😩 😫 فقط دو متر فاصله داشتم 😍 که پام اینقدر درد گرفت که افتادم زمین 😖 😫 اما اینقدر سرعتم زیاد بود که شروع کردم به قلت خوردن 😖 😖 🤕 از خط پایان گذشتم و خوردم به دیوار 🧱 🧱 🤒 همه با چهره ی نگران دویدن سمتم حتی کوک هم همینطور 😢 😢 🥱 کم کم دیدم تار شد و بیهوش شدم 😴 😴 🥱 از زبان کوک : نزدیک خط پایان بود 😢 😢 اما یهو 😳 افتاد زمین اما سرعتش خیلی زیاد بود و قل خورد و بعد شتلق خورد به دیوار 😐 🤕 😨 با نگرانی سرعتمو بیشتر کردم 😖 😫 وقتی رسیدم بهش چشماش بسته شد 😩 😫 😨 عمو هم رسید و به من گفت : ( تو ببرش بالا منم به دکتر زنگ میزنم 😨 😨 😖 ) باشه ای گفتم و براید استایل بغلش کردم 😁 ✌️ 😣 😍 کوک فعلا وقت این کارا نیست به خودت بیا 💔 😑 😐 🔪 ( عررر الان گریم میگیره ا/ت همیشه از این استیکرا استفاده میکرد 😢 😂 ) با خودم فکر کردم 😫 😩 اخه چرا اینجوری شد این ا/ت ؟ اون که خیلی خوب بود 😐 🔪 😑 💔 تا به خودم اومدم داشتم با کله میرفتم تو پله 💔 😐 😨 😩 سریع وایسادم 😑رفتم طبقه بالا اوففف هزار بار نزدیک بود بخورم زمین 😑 😐 💔 ا/ت رو گذاشتم روی مبل و خودم کنارش نشستم 😐 😍 😑 عرررر این لامصب چرا اینقدر جذابه 😍 😍 😍 کوک به خودت بیا 😑 😐 💔 به دور و ورم نگاه کردم 😨 همه اومده بودن حتی دکتر 😷 🏥 🥼 💉 پاشدم و اومدم کنار 🤦🏻♂ آبروم رفت 😫 🔪 😩
دکتر رفت کنارش وایساد 🥼 😷 🩺 یکم که معاینه ش کرد با ترس برگشت 😐 🤨 😯 عمو با عجله پرسید : ( چی شده ؟ 😰 ) دکتر با پته پته گفت : ( اااا چیزه 😖 😰 خب ای.....شون پاشون شکسته 🦶 و به سرشون 👩🦲 ضربه وارد شده و الان بیه..وش بیهوش هستند ممکنه تا هفت روز دیگه بهوش نی..ان چون ضربه خیلی محکم بوده ☹️ 😔 😔 ) عمو گفت : ( خب پاش رو باید چیکار کرد ؟ 😰 😰 😥 ) دکتر گفت : ( من پای ایشون رو .. قبلا گچ گرفته بودم ..... اما فکر کنم زودتر اون رو باز کردن 😩 😫 😖 😣 ) عمو با تعجب پرسید : ( چی 😳 کی اومد پیش شما ؟ ) دکتر گفت : ( دیشب 😔 😞 😩 ) عمو گفت : ( پس چرا به من نگفتید 😳 😡 ) دکتر با من من گفت : ( خب اخه من را تحدید کردن ☹️ 🙁 😕 ) عمو پرسید : ( چی گفته مگه ؟ 🤨 🧐 😡 ) تا دکتر اومد جواب بده گفت : ( عمو الان وقت این حرفا نیست 😑 😤 😤 😤 ) عمو گفت : ( اها اره راست میگی 😄 😁 😅 😟 ) رفتم سمت ا/ت گفت : ( خب میتونین پاشو گچ بگیرین ؟ 😔 😟 ) دکتر گفت : ( بله فقط سرشونم باید با باند بسته بشه ☹️ 😖 😣 😊 ) عمو گفت : ( کارای لازم را انجام بدید ☹️ 😣 ☹️ ) دکتر گفت : ( چشم ☺️ 😊 ) اریان و رونیکا ا/ت رو بغل کردن و بردنش تو اتاق 😕 😪 😵💫 دکتر هم رفت تا پاش رو گچ بگیره و سرشو با باند ببنده 😐 ❤🔥 واییی خیلی نگرانشم 😖 😰 اما از طرفی خیلی نگران نیستم چون میدونم ا/ت خیلی قویه 😑 🔪 😐 ❤🔥 از زبان ا/ت : چشمامو باز کردم 😳 😳 تو خونه بودم 🏘️ تو خونه ی واقعی خودم 😳 😍 سریع از روی زمین بلند شدم 😍 ❤🔥 به دور و برم نگاه کردم 😍 داداشم رو دیدم گفتم : ( داداش 😍 😳 ❤🔥 ) گفت : ( سلام ا/ت 😊 ا/ت تو الان توی وضعیت بدی هستی ☹️ توی دنیای واقعی بیهوشی و داری توی تب میسوزی ❤🔥 ☹️ 😐 چون که برای اینکه بتونم ببینمت یکم وضعیت ایمنی بدنت کم میشه 😅 😅 هرچه قدر بیشتر پیشت باشم حالت بدتر میشه پس بهم گوش کن 😅 😍 😊 ) گفتم : ( باشه داداش 😍 😍 )
گفت : ( ا/ت تو باید به حرف تائو گوش بدی 😅 و بری آزمون کارآموزی بدی و بعدش قبول میشی ✅ هرکاری بیگ هیت میگه انجام بده چون همش برای خودته باشه ؟ ☺️ 🤨 😊 ) گفتم : ( باشه داداش 😁 مامان بابا کجان ؟ 🤨 🥵 ❤🔥 ) گفت : ( اگه اونا هم میومدن تو میمردی 😞 پس اونا نیومدن و ا/ت تو الان کم کم بیدار میشی اما از من به هیچکس چیزی نگو 🤫 🤫 🤫 باشه ؟ ) گفتم : ( باشه ☹️ ) و یهو همه چیز تار شد و فقط سیاهی شد 😕 🔳 🔲 🔳 از زبان کوک : دکتر اومد و رو به عمو گفت : ( حال دخترتون داره بدتر میشه و داره توی تب میسوزه ❤🔥 ❤🔥 😕 🥵 برای بهبودیش باید اونو به بیمارستان ببریم ❤🔥 🥵 🏥 ) عمو گفت : (هر کاری لازمه برای بهبودیش انجام بدید 😫 😞 😔 ) و زنگ زدن به ارژانس و اونو به بیمارستان بردن و ما هم با ماشین خودمون قراره بریم 🥺 😢 😭 توی بیمارستان : ا/ت داره دقیقه به دقیقه گرم تر میشه انگار توی آتیشه 🔥 🔥 اما دکتر اومد بیرون اتاق و گفت : ( سطح هوشیاری شون داره میاد بالا 😊 😇 ☺️ ) وقتی این حرف رو زد انگار دنیا رو به من دادن 😍 😍 خیلی خوشحال بودم یعنی چند دقیقه دیگه بهوش میومد ؟ 😕 😍 😍 ؟ رفتم توی اتاقش 😍 و کنارش روی صندلی نشستم 🪑 یکم بهش زل زدم 😍 یهو انگار تازه از آب اومده باشه بیرون بلند شد و یه نفس عمیق کشید 😍 😍 😳 😐 عرررر چرا اینجوری شد ؟ 😳 😐 😳 گفتم : ( ا/ت خوبی ؟ 😍 😍 ) گفت : ( اره خوبم 😕 😞 ) نمیدونم چرا اما احساس میکردم از یه چیزی ناراحت بود 😕 😐 😞 گفتم : ( باشه پس من میرم دکتر رو خبر کنم 😊 😇 ) و بدون اینکه بهش فرصت حرف زدن بدم از اتاق اومدم بیرون 😐 😞 😕 رو به دکتر کردم و گفتم : ( دکتر ا/ت به هوش اومد 😍 😊 😞 ) دکتر گفت : ( واقعا 😳 ؟ پس من میرم چکابش کنم 😊 😊 ) و رفت توی اتاق ا/ت 😊 😊
یه ربع بعد : دکتر اومد بیرون و گفت : ( خب اون وقتی بیهوش بوده یه چیزی دیده 😞 😕 😐 و فک نکنم بخواد خیلی حرف بزنه 😞 لطفا تا وقتی خودش نخواسته باهاش خیلی حرف نزنین 😞 😕 😇 و یه دارو هم میدم چون نصف مغزش هنوز کامل به راه نیوفتاده اون دارو فعالش میکنه هر روز دوبار باید بخوره 😇 😕 😞 😊 ) ( چرا من دکتر نشدم ؟ 😐 ❤🔥 ❤🔥 ) از زبان ا/ت : دکتر اومد چکابم کرد 😕 😕 توی فکر بودم چرا داداش گفت به کسی درموردش نگم ؟ 😕 😞 ❤🔥 چرا بیشتر باهام حرف نزد ؟ 😞 اصن من همیشه باهوش تر بودم چرا الان یهو اون باهوش شد ؟ 😐 ❤🔥 😕 😞 یهو چشمم به پام افتاد 😳 😳 هر کس این کار رو کرده باشه جرش میدممممم 🔪 😑 پام دوباره توی گچ بود 😐 😑 🔪 اههه ولش کن 😒 😒 باید دوباره یه راهی پیدا کنم با داداش ارتباط برقرار کنم 😍 😍 😌 🥲 بابا کارای مرخص شدنم رو انجام داد و با کمک کوک 😖 رفتم سوار ماشین شدم 🚘 😄 🚘 همه توی راه سعی میکردن باهام حرف بزنن اما من توی فکر بودم 🥲 😌 😑 ❤🔥 ایششششش صدای پچ پچایی که وقتی دارن با من حرف میزنن و من فکر میکنم خیلی رو مخه 😐 😑 ❤🔥 🔪 کوک سعی کرد سر صحبت رو باز کنه 😑 😐 ❤🔥 گفت : ( ا/ت من تو مسابقه بردما 😌 😌 😌 ) فقط با گفتن : ( هممم ) به این صحبت هم خاتمه دادم 😐 ❤🔥 🙂 🙂 از خودم متنفرم 🙂 🥺 هیچوقت نمیتونم کاری که میخوامو انجام بدم 😞 😔 😒 🥲 مثلا الان نمیتونم راهی پیدا کنم چیزی به ذهنم نمیرسه 🥲 🥲 😖 حیاط خانه 🏡 🏡 : تا رسیدیم پیاده شدم و تا توی خونه دویدم 🏃♀️ 🏃♀️ وقت رفتم تو سریع رفتم تو آشپزخونه 🏃♀️ 🏃♀️ در کابینت رو باز کرد ۵ بسته چیپس و پفک ۵ بسته بيسکوئيت 🥨 و پنج بطری آب 🥤 🥤و ده تا ساندویچ آماده 🌯 🌯 برداشتم موندم همه اینا چطوری توی دستم جا شدم 🥲 😐 ❤🔥 داشتم با دو 🏃♀️ 🏃♀️ به سمت اتاقم میرفتم که دیدم کوک میگه : ( ا/ت وایسااااا ☹️ ☹️ 🥺 ) و از یه سمت دیگه داره با دو میاد سمتم 🏃🏼♂️ 🏃🏼♂️ اما من سرعتم رو بیشتر کردم 🏃♀️ 🏃♀️ ( ااا یادم رفت این پاش تو گچه 😐 😐 ❤🔥 ) البته با این گچ پام نمیتونم تند بدوام 😖 😔 🥲 😑
برو بعدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود با تمام قدرت اامه بده تا من تا اخر داستان حمایتت میکنم
ممنون باشه حتما
هییییییییییییییییییییییییییییی عاجیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی امروز 11 ابانههههههههه بهتریننننننننننننننننننننن روز امرممممممممممممممممممم بد ی سال همو دیدیممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
عاجییییییییییی
اره منم خیلی دلم برا تنگ شده بوددددد
عالی بود عاجو پارت بعدو زود بزار تورو خدا یه کاری کن کوک زود تر ب ا. ت اعتراف کنه 🥺🥺🥺❤❤
هه هه 😐✌ تازه کرم ریزیا مونده به این زودیا نمشه ✌
و ممنون
ننننننننن
تورو خدا تورو جون هرکی دوس داری نکن 💔💔💔😭😭😭
هه 😁 اصن نمک داستا به اینشه