20 اسلاید صحیح/غلط توسط: ستاره انتشار: 3 سال پیش 78 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شبی عجیب
شبی بود
ساعت :1 شب
مکان :اتاقم
درحال دیدن انیمه بودم که یهو صدای پای مامانم امد سریع به زیر پتو پناه بردم
که ناگهانی خابم برد
خاب دیدم نامجون درحال دیدن فوتبال بود اونم تو ایران بودیم کمی بعد فهمیدم دختر نامجونم که یهو فوتبال تبدیل به اخبار شد (اخبار :تعداد مبتلایان به کرونا در ایران به ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰میلیارد رسید)نامجون : جهان از دست رفته😐 منقرض شدیم 😐یه هو جیغ زدم نامجون که یکی با دمپایی زد تو سرم
بیدار شدم دیدم بله مامان بیدارم کرده
بعد دوباره خابیدم
اینبار خاب دیدم جیمین داداشمه و داره بهم درس میده
اسم کتاب بود خراب کاری ها ی رزیتا 😐😐😐😐
پس فهمیدم اسمم رزیتاس
کمی بعد دیدم جیمین ازدواج کرده
از ترس ازدواج از خاب پریدم 😐😐😐و باز خابیدم😐
این بار خاب دیدم که به جی هوپ خیانت کردم (چطور دلم اومده اخه💔)
حالا هم جی هوپ ازدواج کرده و 2تا بچه داره
همونجا به گریه افتادم که دیدم زنش منو کشت سریع از خاب پریدم
و باز خابیدم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اینبار خاب دیدم که جین دوس پسرمه
با خوشحالی تو خابم ۲روز رو گزروندم که یهو وقتی رفتم تو پارک دیدم جین بم خیانت کرده و بعد بستنی فروش منو کشت 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
این بار با تعجب زیاد خابیدم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اینبار فهمیدم یه سگم 😐😐😐و شوگا منو خریده بود
بعد از دره پرتم کرد پایین و خودشم خابید
من هم بیدار گشتم و باز خابیدم 😐😐 😐
اینبار خاب خوبی بود
تهیونگ تو مافیا بود و می خاست منو بکشه
بعد از کلی التماس بهش منو کشت 😐 😐😐
بلند شدم و گفتم این خوب بود؟
و با این فکر خابیدم 😐😐😐
اینبار خاب دیدم که یه ایدلم و دوس دختر تهیونگ (فک می کردم اینبار حونگ کوک باشه)
تهیونگ نمیدونم چرا زخمی بود و داشت می مرد بهم گفت مراقب یونتان و خودت باش و اشهدشو خوند
منم خیلی گریه کردن در حالی که یونتان تو بقلم بود
که پلیسا اومدن
و قاتل رو گرفتن
من هم یهو دیدم ۱۴سال از مرگ تهیونگ گذشته و من تو این ۱۴سال افسرده بودم اما همیشه مراقب یونتان بودم
کمی بعد از شدت ناراحتی بیدار شدم
دیدم تو واقعیت هم گریه کردم ساعت تازه ۲بود
و باز خابیدم 😐
اینبار خاب دیدم جونگ کوک پدرمه مادرم هم لیساست
زندگی انگار خوب بود که یکی یه هو اومد و خودشو هوانگ معرفی کرد و گفت من عاشق لیسا بودم اما تو انو ازم گرفتی لیسا بغلم کرد چون ۳سالم بود سریع فرار کرد چون جونگ کوک گفته بود و جونگ کوک جون خودشو داد تا ما فرار کنیم ولی هوانگ دنبالمون اومد و لیسا رو هم کشت تا اینکه جنی رزی و جیسو اومدن می خاست منم بکشه که پلیسا جلوشو گرفتن جنی بغلم کرد و منم کلی گریه کردم بعد از اون من کنار رزی زندگی کردم و همیشه به بقیه بلک پینک سر میزدم
۱۳سال بعد بی تی اس اومدن دنبال من اما بلک پینک نزاشتن من برم بعد یکی به اسم کانگ اومد و گفت می خاد انتقام برادرشو بگیره تهیونگ و جنی منو گرفتن ما فرار کردیم اما بقیه کشته شدن دیگه تحمل این همه مرگ نداشتم
مدتی بعد جنی و تهیوگ ازدواج کردنو منو به فرزندی گرفتن
و یهو کانگ دوباره اومد وما سه تارو هم کشت 😐😐😐 بعد بیدار شدم و کلی گریه کردم بعد دیدم ساعت ۳شده دو باره خابیدم
بعدش خاب دیدم جیمین بابامه و رزی مامانم تهیونگ و جونگ کوک و جی هوپ و نامجون و شوگا و جین هم برادرامن جنی و لیسا و جیسو هم خاهرامن اسمم هم کاتسومی بود همون هم خوناشام بودیم اما یه هو همه مردیم 😐😐😐😐😐😐😐و نفهمیدم چرا
بعد اون نخابیدم و تا صب بیدار موندم و زیر پتو فیلم می دیدم
اخرم نفهمیدم چی شد
لایک کامنت فالو
اسلاید اضافه
اسلاید اضافه
اضافه
اضافه
اضافه
اضافه 😐😐😐😐😐😐😐
بای بای
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)