دستم تو دستش ، قدم به قدم ، پا به پاي راه ميرفتيم :) اعضا ازينكه هوسوك دستمو گرفته بود تعجب كرده بودن . از شدت خجالت مثل يخ آب ميشدم . هوسوك باهاشون پچ پچ كنان حرف زد و اعضا سر تكون دادن و خيالم راحت شد . جيمين:دنبالمون بيا اينجا نميشه بموني . ا.ت:اوهوم ممنون . هوسوك دستمو ول كرد و بهم گفت:دنبالمون بيا بازم گم نشي حواس پرت . زير لب گفتم: ايش بي مزه 😒 هوسوك:نشنيدم چي گفتي ولي هرچي گفتي خودتي😐😂 از سالن خارج شديم . هوا تقريبا تاريك بود . اعضا سوار ون شدن و منم سوار شدم . همه جلو نشسته بودن و منم كنار هوسوك عقب نشسته بودم . كنار پنجره سمت راست من بودم و سمت چپم هوسوك . كاش ميشد سرمو رو شونش ميذاشتم و تا ساعت ها ميخوابيدم . سرمو به پنجر تكيه دادم . خيلي خسته بودم . چشمام تاريك و تاريك و تاريك تر شد .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
پارت بعد پلیز 🥺💜:)
بازم چشم 😂❤