
خو این ی وانشات هست امیدواردم خوشتون بیاد
چند مدتی بود که با کوک به مشکل برخورده بود و مدام باهم دعوا میکردن یا بحث میکردن امشب کوک خیلی دیر کرده بود ا.ت خیلی نگران بود و مدام شماره کوک رو میگرفت اما انگار ن انگار موبایلش رو جواب نمیداد
از دید کوک: توی بار مست بودم از بار اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و نمیدونم چجوری اما روندم تا خونه حسابیم مست بودم در رو باضربه وا کردم و رفتم توی خونه ا.ت رو مبل خوابش برده بود اصلا متوجهش نشدم با دادی که کشیدم از خواب پرید کوک: کدوم گوری هستی( با داد) بلند شد و به سمت کوک رفت و بغلش کرد ا.ت : کجا بودی نگرانت شدم
به زور از خودش جدا کرد و گفت کوک: تو کجا بودی ا.ت: من خونه بودم کوک: منم ک خرمم( دور از جونش😐) ا.ت: واا کوکی چرا داد میزنی من که الان اینجا خواب بودم کوک: خفه شو خفه شو واسم نقش بازی نکن رفت به سمت اشپزخانه ی لیوان اب یخ برداشت و به سمت کوک اومد لیوان رو داد به کوک کوک لیوان رو گرفت و باحرص به زمین زد
ا.ت عصبی داد زد کوککککک چتهه چه مرگتهه همین حرفش کافی بود تا کوک پرتش کنه زمین با حل دادنش جسم کوچیک و ظریفش به زمین افتاد و سرش با دیوار برخورد کرد کوک زد زیر خنده و به سمت حموم رفت
چند ساعتی بود که از سرش خون میرفت شاید اگه کوک هوشیار بود میبردتش بیمارستان تا حداقل دوم بیاره اما..اما الان دیگه نفس هاش به شمارش افتاده بود ................ به خودش اومده بود و مستیش کم شده بود از حموم امد بیرون بخار حموم باعث شده بود که گرمش بشه بخاطر همین به سمت اشپزخونه رفت تا اب بخوره وقتی رفت متوجه شیشه خورده هاشد شیشه خورده هارو دنبال کرد و چند سانت اون ور تر به ا.ت که از سرش خون میره مواجع شد تازه یادش اومد چ کرده کوک: من چ غلطی کردممممم روی زمین نشست و جسم کوچیک ا.ت و توی بغلش گرفت و شروع کرد به گریه کردن اون چیکار کرد با عشقش کوک عشقشو کشت اون خیلی پشیمون بود دلش برای ا.ت تنگ شده بود دلش برای خل بازیاش خنده هاش بغل کردناش تنگ شده بود بخاطر اینکه بتونه ا.ت رو ببینه سال بعد درست سالگرد دوستیشون خودش رو توی اون رودخونه که ا.ت عاشقش بود کشت
هعی خیدااا خو نظر فراموش نشع هرکی فالوم کرد بگع فالوش بنمایم😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اینم شانس ماعه آخرشم فوت شدیم 😑🔫🗿🤣
خداااا بگم چیکارت نکنههههههه این چی بود اخهههه چرا انقد غمگین نمیشد کوکی یکم زودتر برسه ببرتش بیمارستان خوب بشه و به زندگیشون ادامه بدن؟!!!!¿¿
میشه یه فیک از شوگا بنویسی؟ خیلی باحال میشه،چند پارتی البته🥺💜
نمیشد نکشیشون؟😐 من لفت میدم لز این زندگی آشغالللللللل😭😭😭😭😭🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️
لز؟! 🥲😂
غزل جون خیلی ها رمان در مورد کوک و تهیونگ مینویسن و بیشترم ژانرشون مافیا و ... اینجور چیزهاست میشه تو یه داستان خیلی قشنگ و جذاب از شوگا بنویسی ؟ البته اگه مثلث عشقی هم که داشته باشه دیگه چه بهتر😍🥲🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
چشممممم حتماااااااااااا اتفاقا ی مافیایی شوگا میخوام بنویسم اما مثلث عشقی نمیکنم و اینکه بعد از این رمان مینویسم بعد از قلب سبز ته
چرا مثلث عشقی که خیلی خوبه🥺
هم هیجان انگیزه هم غمگین 🥲 ولی خوب ته داستان باید دختره به شوگا برسه😂😂♥️
رمان یا تک پارتی از جونگ کوک که سبکش مافیا باشه می نویسی🥺
امممم حتماااا مینویسم خودم بیشتررمان میدونستم احتمالا رمان بنویسم ولی خو شماها هم باید حمایتم کنید دیع😁🙂
من یکی می کنم تو فقط بنویس
عرررر 😓😓خیلی خوب بود😭
😁😚