افسانه جک استینجی
طبق داستانها، جک استینجی از شیطان دعوت میکند که با او نوشیدنی بخورد. جک که آدم خسیسی بود، دلش نمیخواست بابت نوشیدنی هزینهای پرداخت کند؛ به همین دلیل شیطان را راضی میکند تا خود را بهشکل سکه درآورد تا جک بتواند نوشیدنی مدنظر خود را بخرد. پس از اینکه شیطان خود را به سکه تبدیل کرد، جک تصمیم گرفت تا این پول را حفظ کند و آن را در کنار صلیب نقرهای داخل جیبش گذاشت تا مانع از تغییر شیطان بهشکل اصلی خود شود. جک در نهایت شیطان را آزاد کرد؛ اما با این شرط که برای یک سال هیچ کاری به جک نداشته باشد و در صورت مرگ جک، شیطان بهسراغ روح او نیاید. سال بعد، جک شیطان را فریب داد تا از درختی بالا برود و میوهای بچیند. در حالی که شیطان بالای درخت بود، جک علامت صلیبی روی تنه درخت حک کرد تا شیطان نتواند از درخت پایین بیاید؛ مگر اینکه قول دهد برای ۱۰ سال آینده به او کاری نداشته باشد.طبق افسانهها، پس از مرگ جک، خدا اجازه ورود چنین انسان ناسپاسی به بهشت را نداد. شیطان نیز که از حقههای جک آزرده بود و میخواست سر قولش بماند و روح او را تسخیر نکند، اجازه ورود جک به جهنم را نداد. او جک را بهسمت شب سیاهی فرستاد؛ در حالی که، فقط یک زغال روشن مسیر او را روشن میکرد. جک زغال روشن را در یک شلغم حکاکیشده میگذارد و از آن زمان تاکنون در حال پرسهزدن روی زمین است. ایرلندیها بعدها به این روح سرگردان، «جک فانوس» گفتند که بهمرور به «جک اُ لنترن» تغییر کرد.مردم شروع به ساخت نسخههای خود از فانوس جک کردند و چهرههای ترسناکی را روی شلغم یا سیبزمینی درآوردند و آنها را کنار پنجره یا نزدیک در خانهشان قرار دادند تا جک استینجی یا هر روح سرگردان دیگری را بترسانند.
سلاما من داستان عشق جذاب رو مینوشتم
اجی میشی دینام 10 ساله اگه میخوای بگو دوباره یه داستان بنویسم
خیلیییییی خیلیییییییی عالی بود😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘
مرررررررررررررررسی🥺💚
😍😘
واووو چه داستان باحالی🎃✨
ادیت و نقاشیت خیلی خوب بودن🤧💚🖤💚🖤💚
مررررررررسی🥺💚
امشب سالگرد مرگ جیمز و لی لیه 😪
🥺👌