10 اسلاید صحیح/غلط توسط: B̆̈T̆̈S̆̈ انتشار: 3 سال پیش 178 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
۱۹ فروردین،۶ صبح جمعه یه دختری به اسم بهار بدنیا اومد✨ بهار خیلی تپل مپل بود و لباس به سختی از تو کلش رد میشد😐 این روند تا ۴ سالگی ادامه داشت.
بهار لوزه ش نیاز به عمل داشت و اگه عمل نمیکرد با کوچکترین بادی ک میزد سرمای شدید میخورد😐 مادر و پدر اون تصمیم گرفتن تو چهار سالگی لوزه بچشونو عمل کنن اما دخترک نذاشت😐❌ و گفت:۸ سالگی عملم کنین. چهار سال گذشت و مادر و پدرش گفتن: بیا بریم عملت کنیم الان پول تو دستمونه دخترک گفت: نمیخوام😐 ۱۲ سالگی مادرش گف: بابا چیزی نیس که. فقط ی عکس میگیرن و تماااااااام. دخترک رو گول زدن و وقتی رفت اونجا پرستار پد😐صگ آمپول محکمی زد بهش😐 فرداش رفت رو یه چیزی ک اسمشو نمیدونم دراز کشید و اون چراغا کورش کرده بودن😐 و بعدش یهو نفهمید چی شد😐
فرداش با ی پسر به اسم پرهام دوست شد. اون دختر اون زمان به دایناسور خیلی علاقه داشت. پرهام شیش تا دایناسور اسباب بازی اورده بود. بین هم تقسیم کردن و بازی کردن. فرداش که دختر با پسر داشت بازی میکرد مادرش اومد گفت: بیا سوزنو از تو دستت بکشم بیرون. گفت درد نداره؟ گفت نه. اما وقتی بیرون کشید چنان جیغی زد که دکتر دائمی از جاش پرید😐
اونقدر گذشت تا این دختر ۱۱ ساله شد. و فهمید که مادر و پدرش گولش زدن😐
۲ سال بعد این دختر به طرز عجیبی عوض میشه. تا اینجا مادر پدرش دلیلشو نمیدونن که اون دختری که با همه مث 🐶 برخورد میکرد الان چرا آرام شده ننه باباش حدس زدن که بخاطر اینکه بزرگتر شده. اما نه دلیلش بی تی اس بود. اون به مامان باباش نگفته بود که طرفدارشونه چون از اون چیزایی که خونده بود ترسیده بود مامان باباش مث بقیه مامان بابا ها هیت بدن.
یک ماه بعد این دختر به مادرش اطلاعات عجیبی از آمریکا و موجودات فرا زمینی توضیح میده. مادره تعجب میکنه و میپرسه تو اینا رو از کجا میدونی؟ دخترک میگه: خب میدونم دیگه. مادره یه شب از پشت در اتاق دخترش داره یه صدایی میشنوه صدای یه مرد بود همون لحظه خیلی اروم جوری که دختر نمیفهمه وارد میشه و
و میزنه رو شونه دخترک و میگه: الان داری درس میخونی نه؟ این چرت و پرتا چیه یا خدا این چیه دیگه؟ دختر: مامان این اسمش scp_096 ئه. من خیلی دوسش دارم. همون لحظه ی فیلم ترسناک از scp_096 نشون داد. مادر گوشی بچشو پرت کرد و ی جیغ زد و گفت: اینا رو نگاه نکن تو روحیت تاثیر میذاره دختر گفت: اما من دیگه بچه نیستم تقریبا سنم رسیده.
فردا دختر با سر درد خیلییییییی شدید بیدار شد. با خودش گفت: شاید نباید بازی شهر بنفش رپ بازی میکردم. اون خیلیییییییییییی سردرد داشت. دو روز بعد خوب شد اما هنوزم یکم سردرد داره. خواهر کوچیکش به دختر میگفت: خانوم کِبَربَری
راستی یادم رفت اینو بگم که بهار خواهر کوچیکش رو نزدیک بود از دست بده. چون استخوان مغز خواهرش کوچیک بود و مغزش داشت رشد میکرد و بزرگتر میشد،داشت به سرش فشار میاورد. بردنش دکتر و براش نوبت عمل گرفتن.
بهار و خواهر بزرگش عین سگ و گربه بودن و هرروز به جون هم میوفتادن طوری که مادر و پدرش عصبی شده بودن. حالا سر چی دعوا میکردن؟ سر اینکه آریا کئوکسر بهتره یا سعید والکور. بهار از سعید خوشش میاد خواهرش از آریا. گاهی وقتا هم سر بی تی اس و بلک پینک دعواشون میشد. خواهرش چون یه بلینک بود میگفت بلک پینک بهتره و بهار چون ی آرمی بود میگفت بی تی اس بهتره. و بعله به همین سادگی فنوار درست میکردن. اونا تصمیم گرفتن برای ۳ ماه برن مشهد. اونجا یه خونه اجاره کرده بودن. بهار چون ۲ سال پیش سعید والکور رو نمیشناخت ولی دیده بودش هیچ ری اکشنی نداشت. اما امسال دیدش خجالت کشید و نرفت جلوش تا یه سلام کنه. و وقتی اینو به خانوادش گفت خواهرش قیافه گرفت و گف: سعید والکور دیگه کیه؟ مسخره.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
بک!دزد
عالی بید😄🐰منم یه بار نصف شب رفتم جلو آینه افسانه مرد آبنباتی رو انجام دادم ولی هیچ گوهی نشد:|~خودم عاشق سعید و آریام ولی یه سایلنت آرمیم:|~😄🍥
سلام آجی ملیسام برگشتم از فرادا تو اکانت رفتم اکانت قبلیم😭😭😭😭💞💞💜💜💜💜💜💜
اصن عالی👏