
سلام اینم از فیک سوبین من واقعا نمیدونم خوب شده یا نه 😞ولی امید وارم که خوشتون بیاد🥰 خب بریم سراغ داستان
تو یه دختر 19 ساله هستی رنگ موهات قهوه ای تیره ست مثل رنگ چشات صورت کوچولویی داری دماغ و لبات هم همینطور و این باعث میشه که خیلی کیوت باشی. پدر و مادرت رو توی 10 سالگی توی تصادف از دست دادی و از اون بعد پیش خالت زندگی کردی. هم مادرت هم پدرت کره ای هستن. تو و خالت توی لندن زندگی میکنین ولی تو برای ادامه تحصیل اومدی سئول
رفته بودی دانشگاه تا کارای ثبت نامت رو انجام بدی. کارای ثبت نامت رو انجام دادی داشتی از دانشگاه میومدی بیرون که به یکی برخورد میکنی و میوفتی زمین چون تیشرت تنت کرده بودی آرنجت میخوره زمین و زخم میشه. _هی حواست کجاست؟؟ +من واقعا معذرت میخوام بذارین کمکمتون کنم نگاهم به صورتش افتاد وایییی چه گوگولی بود آدم دلش نمی خواست نگاهشو ازش بگیره. کمکم کرد تا بلند شم _ممنون +آرنجتون داره خون میاد بیاید بریم درمانگاه تا براتون پانسمان کنن _ نه لازم نیست +چرا هست این تقصیر من بود که این اتفاق افتاد پس لطفا بیاید بریم _باشه بریم + لطفا از این طرف به طرف یه ماشین مشکی مدل بالا اشاره کرد خیلی ماشین قشنگی بود. رفتیم سوار شدیم. اصلا حواسم نبود کی رسیدیم یه دفعه همون پسره اومد درو برام باز کرد + رسیدیم لطفا پیاده شید
پیاده شدم باهم رفتیم داخل _اممم راستی اسمت چیه؟ +من چوی سوبین هستم -خوشوقتم منم ا/ت هستم +منم همینطور . . دستم رو پانسمان کردم سوبین منو رسوند خونه همین که رسیدم خودمو رو تخت پرت کردم فکر سوبین از سرم بیرون نمیومد آخه یه نفر چقدر میتونه کیوت باشه انقدر فکر کردم که آخرش خوابم برد . . از خواب بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم ساعت 4 بعد از ظهر بود خیلی گشنم بود. قبل از اینکه برم آشپز خونه گوشیم رو چک کردم چیز خاصی نبود رفتم توی آشپز خونه چیزی برای خوردن پیدا نکردم تصمیم گرفتم برم بیرون غذا بخورم
یه شلوار مشکی و هودی قرمز تنم کردم موهام رو باز گذاشتم یه رژ صورتی خیلی کم رنگ زدم کفش های ال استار قرمزم رو پام کردم زدم بیرون باد خیلی ملایمی میومد هوا خیلی خوب بود توی این افکارا بودم که یه نفر منو صدا زد + هی ا/ت شی برگشتم دیدم سوبین بود فردی که از وقتی که دیدمش خیلی بهش علاقه مند شدم _اوه سوبین شی سلام خوبی؟
+سلام من خوبم تو خوبی؟دستت بهتره؟ _منم خوبم مرسی اهوم بهتره +داری کجا میری؟ _دارم میرم یه چیزی بخورم +بیا باهم بریم _باشه سوار ماشین شدیم +رسیدیم پیاده شو _باشه . . غذامون رو خوردیم و از رستوران اومدیم بیرون +آه فکر کنم خیلی غذا خوردم دارم میترکم از این مدل حرف زدنش خندم گرفت _اونطوری که تو غذا خوردی منم بودم دلم درد میگرفت +چون غذاش خیلی خوشمزه بووود +نظرت چیه بریم شهر بازی هوم؟ _اممم فکر خوبیه بزن بریممم +بریممم . . رفتیم شهر بازی و کلی خوش گذروندیم سوبین بازم منو رسوند خونه ایندفعه قبل از اینکه پیاده بشم شمارشو بهم داد و گفت هر موقع کار داشتی بهم زنگ بزن منم از تشکر کردم اومدم داخل خونه _اوفففف خسته شدممم فردا اولین روز دانشگاهم بود نباید دیر میکردم
از خواب بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم اول عقربه هارو برعکس دیدم _وایییییی ساعت دوازدههههه بدبخت شدم بعد که یکم دقت کردم دیدم ساعت شیشه😐 رفتم یه دوش سریع گرفتم صبحونمو خوردم لباسامو پوشیدم کیفمو برداشتم رفتم سمت دانشگاه . . _آخیش به موقع رسیدم شماره کلاسم رو پیدا کردم و رفتم سمت کلاسم وارد کلاس شدم تنها جای خالی کنار یه دختر بود رفتم نشستم و منتظر معلم شدم ×سلام اسم من کیم یونجی هست دستش رو به سمتم دراز کرد _سلام منم ا/ت هستم خوشوقتم و بهش دست دادم همون موقع معلم وارد کلاس شد
~سلام بچه ها من پارک جیمین هستم معلم فیزیک شما،برای اینکه بهتر باهم آشنا بشیم دونه دونه خودتون رو معرفی کنید همه خودشون رو معرفی کردن و معلم شروع کرد به درس دادن . . ~خب کلاس تموم شد خسته نباشید خدا نگهدار واییی چقدر منتظر این لحظه بودم (چون توی دانشگاه اتفاق خاصی نمی افته دیگه دانشگاه رو تموم میکنیم) . . از در دانشگاه اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت خونه که یه نفر صدام کرد اون صدا،صدای کسی جز سوبین نبود.تویه ماشینش نشسته بود +هی ا/ت شی بیا سوار شو _سلام سوبین شی چه خبرا؟ +سلامتی تو چه خبر _منم سلامتی + امممم میخواستم باهات صحبت کنم _ خب می شنوم +نه اینجا نه _ پس کجا؟ +خب یه جایی حالا میریم میبینی
خب پارت اول تموم شد این داستان توی ۳ پارت یا ۴ تموم میکنم
نظرتون رو راجب داستان تو کامنتا بگید
بای بای🖐🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جیمین معلم فیزیکه؟ 😂😂😂😂😂
مرسی خیلی جالب بود ولی ننویس سوبین شی یا ا/ت شی
عالییییییییییییییییییییییییییی
سلام من azaz0909 هستم خودتی کایوتم؟
مرسی عزیزم خیلی قشنگ بود ❤
بازم بنویس برامون💜
و اینکه جیمین نقش خاصی داره تو این ماجرا؟
از اون موقعی که گفتی میخوام بنویسم من همش پیچتو چک میکردم اما هنوز منتشر نشده بود . یه مدت حواسم نبود چک نکردم دیدم منتشر شده :/
خلاصه ممنون ازت😍❤
مرسیییی😘😘
نه چون اسم پیدا نکردم گذاشتم جیمین:|
ممنون از تو که داستانم رو خوندی❤🧡💛💚💙💜
خیلی قشنگ بود:)
منتظر بعدی هستم❤--❤
ممنون❤🧡💛💚💙💜
درحال بررسی😚
خیلی هم خوب بود بعدی هارم بزار از یونجونا هم بزار. راستی فقط بنظرم از خود سوبین واقعی بنویس یعنی فیک نباشه اونطور جذاب تر میشه بانی کیوتم💜موآ دوآتیشم😎🔥😈🔥منم یه داستان از یونجون نوشتم درحال بررسی هس امیدوارم زود منتشر شه😕😥
مرسیییی🥰😘
وقتی منتشر شد حتما میخونمش😉
واقعا عالی بود قَلمت خیلی خوب بود از اون دسته داستانایی بود که آدم حس خوبی بهش منتقل میشد♡آفرین
خیلی ممنون🥰😘
خیلی خوب بود:)
منتظر پارت بعدی هستم❤
ممنون❤🌈