اعترافات من😐

اعتراف می کنم که ساعت ده و نیم امتحان علوم دارم ولی دارم تو تستچی تست میسازم :/

اعتراف میکنم وقتی که هفت سالم بود گوشواره های خالم که خونمونمون خوابیده بود رو برداشتم ( خالم گوشواره هاش رو در آورده بود ) و انداختم تو گلدون 😐😂 و بعدشم دنبال گوشواره ها گشتن ولی آخرش هم به ذهنشون نرسید که داخل گلدون رو بگردن و الان دیگه اون گلدون نیست که یعنی اون گوشواره ها هم رفتن به زباله دونی 😐😂 ( گوشواره ها هم طلا بود 😐 )

اعتراف می کنم که یه بار سر سفره غذا که نشسته بودیم گوشی بابام کنارش بود و خب منم حواسم نبود دستم خورد به لیوانم که پر آب بود و تمام اون آب ها ریخت رو گوشی بابام😐

اعتراف می کنم وقتی که با خانوادم رفته بودیم مشهد (قبل از کرونا) روز آخر بود خوابیده بودم و وقتی که چرخیدم به سمت راست از تخت افتادم پایین و خب پیشونیم محکم خورد به کناره میز و خب قرمز شد و بعدش که عموم دید چه بلایی سر پیشونیم اونده بهم خندید😐 ( اصلا نمیشه یه بارم که شده تو مسافرت ها باید یه بلایی سر من بیاد :/ )

اعتراف میکنم سه شب پیش که رفته بودم خونه بابابزرگم ( من همیشه خونه بابابزرگمم :/ ) تو اتاق عموم بودم و خب دیدم هیچکی رو صندلی ننشسته و از فرصت استفاده کردم ولی از شانس گندم تا رو صندلی نشستم صندلی کچ شد یا به زبان ساده تر....صندلی به ف.ن.ا رفت :/ بعدشم رفتن صندلیه رو درست کردن و دیگه عموم نمیزاره رو صندلیش بشینم😐💔

اسلاید اضافه :/