
خوب امروز قسمت 5 اومد خیلیا میکن بی تی اسم بیار ولی نمیشه البته من خودمم آرمی ام بایسمم شوگاس ولی خوب این داستان به اونا ربطی نداره ولی یدونه از اوانام میزارم 😉
من:باشه آلیس به کسی چیزی نمیگم😑 آلیس:خیلی عالی میشه من:گفتم باشه دیگه
صبح🌞 من:امم مث اینکه صب شده گوشیمو برداشتم ببینم ساعت چنده وای خدا هوش از سرم رفت برگام ریخت😨40 تا تماس بی پاسخ از ی فرد ناشناس من تو ذهنم:این دیگه کدوم مشنگیه که این همه بهم زنگ زده بهش زنگ زدم یکی جواب داد:سلام خانم آلیس؟من:نه من هلنم شما؟اون فرد:میشه گوشی رو بدید آلیس من: باشه آلیس بیا تلفن با تو کار داره آلیس اومدو تلفنو گرفت
اون فرد:سلام آلیس ما همون پسراییم گوشی رو بلند گو بود من شنیدم داشتم آب میخوردم کلش پرید تو گلوم به سرفه افتادم😂😐من:قطع قطع...ق آخر نشد یدونه با دمپایی آلیسو زدم به زور صدامو جمع و جور کردمو گفتم : دارم میمرم نفهم سه ساعته میگم قطع کن بعد گوشی رو ازش گرفتم و قطع کردم😐😂
خوب رفتم آشپزخونه هنوز نرسیده مامانم نگام کرد میدونی فردا چه روزیه؟من: نه چطور؟ مامان:فردا قراره بری دانشگاهی که برشکست شه(منظورش اینه تو بری اونجارو نابود میکنی😂😐😐)من:آهان خوب باشه فردا میرم 😉😐 مامان:راستی آلیسم با شما توی کلاسه و مثل اینکه می را قراره برگرده خونشون ولی آلیس موندنیه😐من:چی !!!!!!!😨مامان:چه خبرته چیزیه شده دیگه😒..
من:ذهنم (چقدر بدبختم خدای منننننننننن😢)فردا🌞 مانند همیشه پاشدم دستو و صرتمو شستم صبحونمو خوردم پاشدم رفتم آماده شدم برای روز اول دانشگاه 😐من تو آینه داشتم با خودم صحبت میکردم :تو میتونی یادته چجوری دبیرستانو گزروندی اینم میگزره به امیدخدااااا😢هلنا:یا خود خدا بارم این دیوونه شده من:هلناااااا توروخدا بیا و بهم3 لطف کن و تو درسا کمکم کن 😢هلنا:بزار اول برسیم بعددد😐
راه دانشگاه ما چهارتا باهم بودیم من به هلنا گفتم:ببین تو بجای من برو سر کلاس بعد به مامانم نگو یا نه من اصن نرم دانشگاه شما بهش نگید 😢😉هلنا :بس کن هلن کار خاصی نمیخوای بکنیا داشتیم میرفتیم که اون پسرام مثل اینکه میخواستن برن جایی اومدن از خونه بیرون 😑من:وای خودمو گرفتم پشت نرده مخفی کردم 😂بعد به این فکر کردم که بعداز قطع کردن گوشی روشون اون گند کاری هایی که کردمیا خدا نباید برم جلوشون که یهو هانا داد زد:هلن بسه بیا بریم😐من با صدای ارام و شکلک و اینا بهش میرسونم:برو من نمیام الان برو 😢هانای دیوونه مگه میفهمه😑
که یهو یکی از اون پسرا گفت :ا این همون دختره نیس من دیگه بعد اون اتفاقات مگه میتونم برم جلوشون رفتم که بدوم که سرم خورد به بدن ی پسر یا خود خدا این کیه ..
سرمو بالا آوردم خیلی خوش قیافه بود من:میشه بری اون ور میخوام رد بشم 😒پسره :خوب از اون ور رد شو من:دوست ندارم😐پسره:چقدر پررویی مگه اینجارو خریدی من:به تو مربوطه یهو هانا اومد هلن دعوا نکن خواهشا حوصله ندارم منو هانا داشت با خودش میبرد که یکی پاشو جلوش گرفت و همراه خودش منم انداخت من سرمو آوردم بالا ببینم کیه
امیدوارم خوشتون بیاد
ممنون از سایت خوب تستچی 😇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام 2 تا نقش اصلی تست بی تی اسم کیا باشن؟
عالی ادامه را بزار
چشم بعدی تا 1 روز دیگر
خیلی بامزه بود مرسی عالییییییییییییی ❤️💛🧡🤩🤩
بامزگی از خودته😉😂
عالیه زود باش بقیه اش رو بزار 😍😎😘😘😉😆
داستانت خنده داره 🤣😂😂😂🤣
خودم سریال کمدی دوس دارم واسه اون😂😐