
زبونم مو دراورد -_-.........#حمایت.....
(از زبون ا/ت) بعد از اینکه از تری جدا شدم ساعتو نگاه کردم . ساعت ۹ شب شده بود. چقدر زود گذشت. ولی الان اصلا حوصله ندارم برم خونه. استرس تموم وجودمو گرفته. میرم تا یکم تو شهر چرخ بزنم بلکه این ماجرا یادم رفت و یکم آروم شدم. همینطور تو خیابون های سئول قدم رانندگی میکردم. اصلا دوست نداشتم برم خونه ولی تا ساعتو دیدم رفتم . ساعت ۱۲ شب شده بود. باید برم خونه تا فردا صب زود برم پیش تری. بالاخره با هزار کلنجار خوابم برد.
( از زبون جیمین) ساعت ۱ شب رسیدم خونه. ولی هرکاری کردم خوابم نمیبرد. همش تو فکر ا/ت بودم. یه ساعت گذشت . دو ساعت گذشت ولی این فکر لعن*تی از ذهنم بیرون نمیرفت. تا ساعت ۷ صب بیدار بودم. ساعت ۷ دیدم یه پیام برام اومد. از تری بود. پیام تری « سلام جیمین . من امروز مطب نمیرم بیمارستانم به ا/ت هم پیام دادم بیاد اونجا توهم بیا اونجا» جیمین نوشت: اوکی و بعد رفت تا صبونه بخوره ولی هرکاری کرد از گلوش پایین نمیرفت.
حالا که دیدم نه میتونم صبونه بخورم نه بخوابم بلند میشم میرم بیمارستان تا قبل از ا/ت برسم اونجا. بعد از ۴۰ دیقه رسیدم بیمارستان و خداروشکر ا/ت هنوز نیومده بود. رفتم تو اتاق تری دیدم کار نداره. وقتی قیافه منو دید فهمید که کل دیشبو بیدار بودم. بهم *گفت* برو رو تخت دراز بکش ا/ت اومد صدات میکنم. *من* فک نکنم خوابم ببره ولی مرسی. رفتم تا رو تخت بخوابم ( تخت پشت پرده سفیدی بود که تو بیمارستانا هست همون پرده هرو میگم که پشتش تخته فهمیدید؟؟؟😂😂)
( از زبون ا/ت ) بیدار شدم دیدم ساعت ۹ صبه با عجله بلند شدم و چایی دم کردم تا زود یه چایی با بیسکوییت بخورم و راه بیفتم. تو این فاصله که چایی دم بیاد رفتم یه دوش گرفتم و اومدم. از حموم که اومدم مستقیم لباس بیرونمو پوشیدم و رفتم تو آشپزخونه تا چاییمو بخورم. نتمو روشن کردم دیدم تری پیام داده که مطب تعطیله و امروز میره بیمارستان. چاییم که تموم شد بلند شدم و یه اسنپ گرفتم. اصلا حوصله رانندگی نداشتم. بعد از ۵ دیقه اسنپ اومدو من حدود ساعت ۱۰ و رب رسیدم بیمارستان. رفتم پذیرش و *گفتم* ببخشید. دکتر کانگ تو اتاقشون هستن؟؟ *پرستار* شما؟؟
*ا/ت* من بانگ ا/ت هستم. *پرستار* بله بله بفرمایید داخل ایشون منتظر شما هستن. *ا/ت* خیلی ممنون😊 و بعد رفتم جلو اتاق تری. در زدم و با صدای بله درو باز کردم و رفتم تو. *تری* عه....تویی سلام ( تو ذهنش : جیمین پاشو پاشوووووو . وایی الان اینو چجوری صدا کنم. یکم بلند حرف میزنم و اسم ا/تو میارم تا بلند شه) راستی ا/ت چرا دیر اومدی من خیلی وقته منتظرتم. بعد یه صدای آرومی شنیدم که احساس کردم تری فهمید و بلند شد. ا/ت بیا بشین. *ا/ت* ممنون . ( از زبون ا/ت) روی صندلی نشستمو تری هم. وی صندلی خودش. *تری* چیزی میخوری برات بیارم؟؟
*ا/ت* نه ممنون فقط لطفا زودتر بگو عکسو دیدی یا نه ؟؟ چیشد؟؟ منتظر جواب تری بودم که یهو.......... ( جیمین وارد میشود) *ا/ت* 😳 ت....ت..،تر......ج..جی..جیمین....... ت.....تو........،ای....ای....اینجا ........ام............ م.........م....من .......را.....ستش. *جیمین* چرا اینجوری حرف میزنی؟؟ از دیدن من شوکه شدی!!! بعد رو به تری کردم. *تری* ا/ت من همه چیو به جیمین گفتم. الان اون همه چیو میدونه. دیدم جیمین یه لبخند مصنوعی زدو اومد کنار من نشست. و دستشو گذاشت رو پام.
*تری* ا/ت......ام........من عکستو دیدم . راستش باید یه چیزی بهت بگم. *ا/ت* چی؟؟؟ *تری* اصلا چیز مهمی نیست.....پس نیازی نیست زیاد نگران باش....... *ا/ت* ( با داد ) تری بگو چیشده؟؟؟؟ *تری* ........... . *ا/ت* جیمین تو میدونی نه!!!؟؟؟؟ *جیمین* ........... *تری* ا/ت .......تو ......تو تومور داری.
(از زبون ا/ت) بی اختیار خندم گرفت دست خودم نبود.*ا/ت* 😂😂😂 شوخیه بامزه ایه. جیمین دستمو گرفت و *گفت* ا/ت.....این....این شوخی نیست. تو همون لحظه بی اختیار یه قطره اشک از چِشَم اومد پایین. انگار هیچ چیزم دست خودم نبود. کاملا شوکه بودم. نمیدونستم باید چیکار کنم. دستمو از تو دست تری کشیدم بیرون و خیلی سریع از جام بلند شدم. انگار دیگه هوایی اونجا نبود. احساس میکردم دیگه نمیتونم نفس بکشم. و به سمت در رفتم. تا درو باز کردم چشمم بسته شدو دیگه هیچی نفهمیدم.
( از زبون جیمین) ا/ت دستشو از دستم آورد بیرون و سریع از جاش بلند شد و رفت سمت در اومدم برم سمتش و دستشو بگیرم که نره یهو افتاد تو بغلم. با کمک چند تا پرستار بردیمش رو یکی از تخت های بیمارستان خوابوندیمش و تری بهش یه سرم زد.........
این داستان ادامه دارد.......❤.........برادر من..........خواهر من............کاااااااااااامنت و لااااااااااایک یادت نره......#حمایت کنید......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی فقط نمد چرا من خندم گرفت😂😂💞💞💞
😂😂😂😂
عالییییی بود❤️♥️
پارت بعدی زود بنویس، ♥️❤️
پارت ۳ منتشر بشه پارت بعد هم میزارم
مرسی عالی بود .پارت بعدو زود بزار🤗🥰
پارت ۳ حذف شد و من دوباره گذاشتم تو بررسی اون منتشر بشه پارت ۸ روهم میزارم❤❤❤
تشکررررر💞