
به صورت جه هوآ نگاه کردم. صورتش،دو جا زیر گونه و بالای پیشونیش کبودی وسیعی دیده میشد. پاهاش انگار بی حس بود و دو نفر از بازو هاش نگهش داشته بودن و چشماش بی روح بود.بوی تند عرق و تنباکو تو فضا حس میشد.آب دهنمو قورت دادم و سرمو برگردوندم که تو اون وضعیت نبینمش و با وحشت به یونگی،شکنجه گر جه هوآ نگاه کردم. نگاه سردی به افرادش کرد و با دسته ی تفنگ به من اشاره کرد:{اینم بگیرید در نره} یه مرد غول پیکر با تیشرت مشکی به سمتم اومد. دو تا پیرسینگ بالای ابروی سمت چپش داشت که قیافه شو خشن تر و غیرقابل درک کرده بود.
یه کت چرم به تن داشت و چکمه های قهوه ایی که با بقیه ی لباساش هماهنگی نداشت. اومد نزدیک و بازو های ضعیفمو با دستای قدرتمندش گرفت. بوی تنش و دستای آزار دهنده ش باعث شد قیافه م تو هم بره.یونگی با بی تفاوتی نگاهی به من انداخت و به مردی که منو گرفته بود اشاره کرد که منو بیاره. مرد منو به جلو هول داد با اکراه راه افتادم و از اتاق خارج شدیم و بعد ما اون دو تا مردی که جه هوآ رو گرفته بودن و جه هوآ و در آخر هم یونگی از اتاق بیرون اومدن. وارد راهرویی شدیم که انتظارشو نداشتم. تمام دیوار ها از چوب گردو بود و بوی عود تو فضا پیچیده بود. تنها صدایی که میومد صدای قدم های قاطع یونگی و ملودی آهنگی بود که شاید واقعا وجود داشت و شاید هم تو تخیلات من بود.
بعد از گذشتن از اون راهرو به سالن خیره کننده ای رسیدیم. لوستر زیبایی که به سقف آویزون بود اولین چیزی بود که نظرمو جلب کرد. هنوز میتونستم صدای اون موسیقی رو بشنوم.ملودیش برام آشنا بود. هل داده شدن توسط اون غول بیابونی باعث شد نتونم بیشتر دقت کنم. وقتی رسیدیم جلوی در عظیم ورودی یونگی از پشت سرمون اومد جلو و انگشت اشاره شو روی صفحه ی لمسی گذاشت . صفحه اثر انگشتشو اسکن کرد و در باز شد و سرمای شدیدی به داخل خونه هجوم آورد که باعث شد دستامو به بدنم بچسبونم . دو تا ماشین مشکی جلوی در پارک بود و رو یکیش آرم هیوندای و رو اون یکی آرم بنز دیده میشد. یونگی رو به دو تا مردی که منو گرفته بودن کرد:{شما با هیوندا برین من خودم حواسم به ا/ت هست}
غول بیابونی دستمو ول کرد و دستای گرم یونگی جایگزینش شد. الان خیلی بیشتر میترسیدم. منو به سمت بنز برد. سرمو برگردوندمو به جه هوآ و سه تا نوکر یونگی نگاه کردم. یونگی با یه دستش در سمت کمک راننده رو باز کرد و با دست دیگه ش منو هل داد تو ماشین . سعی کردم مطابق میلش رفتار کنم تا عصبی نشه. نشستم و دستامو بهم قلاب کرد. در سمت منو قفل کرد و خودش رفت رو صندلی راننده نشست. قبل از اینکه استارت بزنه نگاهی به من کرد ابرو بالا انداخت و گفت:{خوبه...دختر خوبی شدی!} متوجه ترس تو چشام شد. پوزخندی زد و آه کوتاهی کشید.
رو به من کرد:{ریموتو بده} بهت زده نگاهش کردم:{ریموت؟} نیشخندی زد:{رو داشبرده} تازه متوجه منظورش شدمو از رو داشبرد ریموت مشکی ای رو دادم بهش وقتی دستای سردم خورد به دستاش دستشو پس کشید:{اوهه چرا انقد دستات سرده دختر؟} بدون هیچ احساسی با قیافه ی پوکری کتشو در آورد و انداخت رو پام. ریموتو به سمت در گرفت و یکی از دکمه هاشو فشرد و خیره به در منتظر باز شدن در شد. وقتی دیدم منو نگاه نمیکنه کت چرمی که انداخته بود رو پامو با دستام فشردم. چقد گرم بود! بوی ادکلن مردونه ای تو ماشین بود. یه بوی آشنا!
پایان این پارت•-•☁️🥑 تو نتیجه چالش داریم•-•🍩🥛
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قاتل یا شکنجه گر 😄
نمیخواستم رئیس شم چون اونوقت همه میشناختنم ااحت نمیشد هرکیو میخوای بکشی اینطوری راحت تره 😂
دوست داشتم رییس باند مافیا باشم
پارت بعدددددددددد
جچ:رئیس مافیا
جچ: رییس مافیا (🤦🤦)
پارت بعددددددددددددددددددد
ج چ :قاتل یا رییس مافیا
باشهههههه
چ ج :دوست دارم مامور مخفی بشم که بعد واردارم کنن باهاشون کار کنم 😂😂
عاااالی بودد پارت بعد رو زود بزار
ج چ : اونی که نقشه میکشه که نمیدونم بهش چی میگن 😂
باشد😐
برنامه ریز یا لیدر یا....نمد😐
من دوس دارم شکنجه گر باشم :/
چه کیفی میده آدما رو وادار کنی حرف بزنن😐💔
وای به نظرت چرا این قدر این رمان رو دوست دارم؟
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود❤💜❤💜❤💜❤💜
ج چ: ام خوب نمد واقعا نمیدونم😐
مرسیییییی•-•🍒🖇
سلام
علیک😐✌🏻