
ا.ت دختری که سر شرط بندی با یک مافیا ی بزرگ زندگی خود را دگرگون میکند
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜ا.ت ... رفتم بار همیشگی امشب خیلی شلوغ بود انگاری که یک رئیس مافیا پارتی گرفته بود دیدم خیلی شلوغه یک صندلی VIP رزرو کردم و نشستم یک دختر اومد جلو و گفت: چی میل دارید خانم کانگ ؟ ا.ت : بستگی داره که چی دارید 😉 دختره: ودکا و ویسکی ا.ت: یک ویسکی تلخ لطفا برام آورد و خوردم بعد از چند مین یک پسر جذاب جلو روم سبز شد ا.ت: چت کوچولو مامانت رو گم کردی؟ البته مامانت تو رو گم کرده 😈😂 (یونگی) تا دیدمش جذب شدم رفتم جلوش داشتم آنالیزش میکردم که گفت : چت کوچولو مامانت رو گم کردی؟ البته مامانت تو رو گم کرده .رفتم جلوش یونگی: نه کوچولو میخواستم ببینم اگه صاحب نداری مال خودم کنمت 😋 ا.ت :انقدر نمک نریز ، بگو چی کار داری ؟ یونگی : میای قمار ؟😈
ا.ت : سرچی؟ یونگی : سر خودت و دارایی من ا.ت : چرا که نه یونگی : پس تو اتاق VIP منتظرتم ☺ (ا.ت) فهمیدم ریس مافیای از بادیگارد های دورش معلوم بود ، از بادیگارد خواستم که باهام بیان رفتم داخل وارد شدیم که پسره ( یونگی) گفت نه نه نه بادیگارد ها بیرون من هم برای این که کم نیارم گفتم باشه ،انگاری خوب بلد بود اما با بد کسی در افتاده بود کارمون ۳ ساعت طول کشید تقریبا ساعت ۵ صبح بود که از تقدیر بد من پسره برد البته همش تقدیر نبود من خودم رو شل گرفتم البته خودم رو شل نگرفتم واقعیتش اون خیلی ماهر بود ( عزیزم از اول بگو دیگه چقدر چاخان میکنی)
رفتم سوار ماشین یونگی شدم و به بادیگارد هام گفتم تا شش ماه مرخص اند و به منشی ام گفتم که به مامانم هیچی نگه و بگه که به یک سفر کاری رفته ... رسیدیم به عمارتش زیبا بود اما من اتاق با تم سرمه ای و مشکی ام رو بیشتر دوست داشتم . رفتیم داخل بهم اتاقم رو نشون داد یک اتاق با تم صورتی اه بهتر از این نمیشه من از صورتی متنفرم یعنی ازش فوبیا دارم داد زدم ا.ت : من این اتاق رو نمیییی خوامممم یونگی : چته روانی؟ مگه اینجا خونه خالس که داد میزنی ا.ت : من فوبیا ی رنگ صورتی دارم ، لطف کن اتاق من رو عوض کن
( یونگی) خیلی خنده دار بود ههه دختری که از صورتی میترسه ، مگه وجود داره؟ نتونستم جلو خودم رو بگیرم و زدم زیر خنده ا.ت : ساکت شو وگرنه با هم پا میام تو حلقت یونگی: باشه بابا بیا برو تو این اتاق ا.ت: باش ( ا.ت) در اتاق رو وا کردم با یک اتاق با تم آبی رو به رو شدم خوب بود رفتم داخل که یکهو
سلام دوستان ببخشید پارت کم بود ولی اگه طرفداری کنید و فالو و لایک قول میدم ادامه بدم و بیشتر بنویسم
بوس بهتون لایک و فالو فراموش نشه لطفا عشقا اگه هم فالو کنید و دامنت بزارید و بگید فالو کردم حتما فالو تون میکنم❤❤❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مرسی خوشگلام فقط لطفا نظر واقعی تون رو بگید 😁❤❤❤❤
عاللللللللی بود
داستانت خیلی قشنگه پارت بعدی لطفا