پارت 3 عشقی سخت

ماااااااااااااااا قبول نشدیم🤯🤯🤯🤯🤯🤯😰😰😰😰😰😭😭😭😭😭😭😭 باور نمیشه اینترنت پر شده از عکس و فیلمای اون پسره که قبول شده بود😓حالم خیلی بده دیگه حوصله هیچی رو ندارم کاش الان من و کتی به جای اون پسره بودیم😖

این روزا همش کارم گریه کردنه و از اتاق بیرون نمیام حتی اشتها ندارم که یه نخود بخورم😪😔 خانواده و دوستا هی من و کتی رو دلداری میدن ولی باز یه ذره از ناراحتیمون کم نمیشه 🥺 خیلی موقعیت بدیه ما واقعا واسه کارمون زحمت کشیدیم نمیدونم چرا اینجور شد چون کار ما خیلی بهتر و سخت تر کاری بود که اون پسره انجام داد .

1 ماه بعد از زبان کتی : دیدم برام از لپ تاب پیام امد رفتن دیدم از کمپانی هست سریع بازش کردم نوشته بود تو رای گیری ها تقلب شده و رای ما بیشتر اون پسره بود باور نمیشد همینجور شک موندم 😐💃 سریع به کیرا زنگ زدم و شکر خدا سایلنت بود و جواب نداد

فوری با لپ تاب هی استیکر فرستادم تا پاشه بیاد چک کنه😅 کیرا : هی از لپ تاب پیام میومد با بی حوصلگی لپ تاب و باز کردم دیدم کتی 1356 تا استیکر فرستاده بش پیام دادم گفتم چته 😳😡 گفت برو ت پیوی رئیس کمپانی تا بفهمی رفتم دیدم پیام داده که قبول شدیمممممممممممممممممم و تو رای گیری تقلب شده بود باورممممممممممم نمیشد🤠 دلم میخواست جیغ بزنم از خوشحالی سریع یه رو انداز انداختم رو تیشرتم و پریدم از اتاق بیرون گفتم سلام مامان خدافظ مامان😂 مامانم گفت چیه سر حالی گفتم بعدا میگم و رفتم بیرون و تو راه با کتی حرف میزدم و میدوییدم تا برسم خونشون😂 5 دقیقه ای رسیدم کتی : داشتم با کیرا حرف میزدم که دیدم ایفون خورد مامانم باز کزد یه کیرا امد تو😳 فتم ت چجور اینقد سریع خودتو رسوندی گفت دیگه ما اینیم 😑🤣

خب خداراشکر قبول شدیم و قرار شد 2 هفته دیگه بریم امریکااااااااااااااا💃💃💃💃💃💃💃💃

مرسی گلم لطفا لایک و کامنت یادت نره😘ناظر عزیز لطفا تایید کن 🎸