i love you 17

مرینت : وااایییی خوب شد یادم افتاد .آدرین پاشو با همه ی بچه های کلاسمون قرار گذاشتیم بریم بستنی بخوریم. آدرین : قراره از آندره بستنی بگیریم؟ مرینت : آره عجله کن . خداحافظ مامان و بابا و ماریا و مارسل و مارتین و خاله امیلی و عمو گابریل👋🏻👋🏻 همشون : خداحافظ (رسیدن برج ایفل چون آندره امروز اونجاست) مرینت و آدرین : بچه هااااااااااااا (همشون همو بقل کردن) دلمون براتون تنگ شده بود. بچه ها : ما هم همینطور. اما : سلام🍼 .رز : واییییی خدااااا سلام کوچولو 😍 . مرینت : بچه ها بیاین بریم بستنی هامون رو بگریم ......... سلام آندره👋🏻 آندره : سلام مرینت و آدرین و........ اما : سلام اسم من اما عه . آندره : سلام اما کوچولو .....خ.ب یک اسکوپ بستنی بلوبری به رنگ موهای مرینت و یک اسکپ پسته ای به رنگ چشمای آدرین و یک اسکوپ موزی کوچولو به رنگ موهای اما کوچولو

مرینت و آدرین : مرسی آندره. اما : ملسی. (بقیه بچه ها هم گرفتن) مرینت و آدرین : امممممم خیلی خوشمزس. مرینت : اما تو هم بستنی میخوای؟ اما : آلهههههههه....... امممممم خوشمزس 😋😋 ( بعد از خوردن بستنی) آدرین : بچه ها میاین بریم پیست پاتیناژ؟ مرینت : من میامممممم. بقیه : ما هم میایم. (تو پیست پاتیناژ) آدرین : اما نترس فقط قراره بقلت کنم یکم دور بزنیم.... نترس. اما : ب... ب.....باشه ☹️ مرینت : اما دیدی ترس نداره. اما : خیلی باحالهههههه.

پیام بازرگانی : بچه ها دوست دارین بعد این داستان یک داستان دیگه هم بنویسم کامنت کنید که بعد این بنویسم یا ننویسم

مرینت : آدرین بیا کارت دارم البته اما رو هم بیار (رفتن یک گوشه که کسی نباشه)..... آدرین میگم خیلی وقته تبدیل نشدیم میای تبدیل شیم بریم روی بالا ترین طبقه ی برج ایفل؟ آدرین : حتما بانوی من. مرینت : تیکی اسپاتس آن. آدرین : پلگ کلوز ات. اما : 😮😮😮😮😮مامان کفشدوزکی و بابای گربه ای. مرینت و آدرین : اما😂😂😂😂😂

(رفتن رو برج ایفل)کت نوار : بانوی من یادت میاد با شرور ها میجنگیدیم و هربار من به عشقم نسبت به تو اعتراف میکردم ردم میکردی..... میگفتی رز قرمز نشانه ی ذوقه...... رز سفید نشانه ی عشق خالصه..... تا اینکه به خاطر اینکه گلمو قبول کنی گل زرد به معنای دوستی آوردم. لیدی باگ : یادمه ولی دیدی..... آخرش هم من به تو رسیدم هم تو به من..... من خیلی برام جالب بود که تورو بخاطر خودت رد میکردم😂. اما : مامان تو و بابا از چند سالگی همو میشناسین؟ مرینت : من و بابات همو از ١۴ سالگی می‌شناسیم. اما : ااااااا چه جالب

ببخشید کم خیلی خستم. ناظر عزیز لطفا زود منتشرش کن 🍒 برید بعدی مثل همیشه چالش داریم