دیدار دوباره

تو تک تیر انداز یک گروه مافیایی بودی رئیست چند روزی میشد که دستور ق.ت.ل شخصی و بهت داده بود برای اثبات اینکه لیاقت اون جایگاه رو داری باید می‌تونستی آدم ب.ک.ش.ی با این که دختر با دل و جرعتی بودی اما رئیست قبولت نداشت چی بهتر از این موقعیت اما این کار میتونست آغاز آدم ک.ش.ی.ت باشه اولین کسی که به دستت ک.ش.ت.ه میشد یه ق.ا.ت.ل میشدی اما خودت خواستی از بچگی علاقه داشتی به کار های پر دردسر یه جورایی عاشق موقعیت بودیو برای رسیدن به آرزوهات هر کاری میکردی

امشب به محلی که قرار بود اون شخص رو بکشی رفتی مشخصاتش رو توی یک فایل بهت داده بودن یه مهمونی بزرگ که فقط افراد خاص درش حضور داشتن سریع خودتو به طبقه بالا رسوندی و نشونه گرفتی با دوربین روی صورتش دقیق شدی موقعیت خیلی خوبی برای شلیک بود... اما چهره پسره برات آشنا بود بیشتر بهش دقتی کردی و همه حر کلاس رو زیر نظر گرفتی لبخنداش نگاهش به لحظه همه خاطرات جلوی چشمت رژه رفتن دستات شل شدن آیا می‌تونستی بکشیش؟

عملیات تموم شد؟ کشتیش؟ نه .... نمی تونم..‌‌ چی میگی احمق رییس بفهمه انجام ندادی تو رو می‌کشه باشه باشه تمومش میکنم دوباره نشونه گرفتی با صدای شلیک گلوله توی سالن همه پرا کنده شدن و همه چی تموم شد سریع اومدی پایین توی راه اسکات سرازیر شدن رییس آفرین دختر تو بالاخره جایگاه رو به دست آوردی ممنون رییس

به سمت کوچه ای که خونه بچگیات اونجا و بود تمام خاطراتت اونجا رقم خورده بود رفتی داشتی به در و دیوار ها نگاه میکردی و آروم اشک ریختی که دستی روی شونه ات احساس کردی _ته.... تهیونگ + ا/ت خوبی؟ خوشحالم از دیدنت بعدش رفتین کافه هر پوتون قهوه سفارش داده بودید و باهم صحبت میکردید مثل قبلا

درسته تو .ن.ک.ش.ت.ن بودیش فقط یه گلوله تو هوا زدی که اون گروه مافیایی. باور کنن و تونستی به کمک یکی از دوستان که تو همون گروه بود داستان رو جوری جلوه بدی که بعد از ک.ش.ت.ن تهیونگ از کشور رفتی البته قبلش با درست کردن یه ما موریت جعلی خودتو از دست همشون خلاص کنی

دیدیش دیدت شما یه دیدار دوباره رو تجربه کردید بعد از ۵ سال دوری که به خاطر از دست دادن حافظه تو تویه تصادف بود تو دوباره عشقت رو دیدی