خاطرات طنز تقدیم میکند 😂p2😂

معلممون امروز سر کلاس سرفه کرد 😐 یعنی میخویچاستم دستمو ببرم بالا دعا کنم معلمان کرونا گرفته 😂😑

من : خب بریم بریا پارت جدید رمان 🙃 مامانم: معلوم نیست توی اون اینترنت چی کار میکنه 🥴 کشیدن نت* من: نشته ام به در نگاه میکنم دریچه ای که اه میکشه 😐 کاری که دلم میخواد کنم: ........ چرا نتو........ از برق کشیدی.......... ها بزنمت.... ً.......... و اما واقعیت : برن ساکورا بازی کنم دیه 😑

معلم ها ول کن نیستن خدا وکیلی 😐 معلم ورزش ما کم مونده بود راهی بیمارستان بشه انقدر حالش بد بود بازم دشت مال ما تدریس میکرد 😐😂

مادر من اجازه نمیده به کسی حرف بد بزنم 😑 ول وقتی به معلمون فحش میدم چیزی نمیگه 😑🥴😐😂 پس نتیجه میگیریم که مادران هم خسته شد ان 😑😂

نصفه شب ها : فردا میریم ۲ پارت رمان میزارم ۳ تا هم تست 🙃 و اما واقعیت : از خودت شونم باشه رمان میزارم 😂

بزن بعدی چالش داریم 🙃////// اخر سر نفمیدم در یا دریچه ای 😂