با عرض معذرت برای تاخیر زیاد این پارت......دو بار گذاشتم ولی منتشر نشد.
دلاهوف مثل افراد شکست خورده از دفتر دامبلدور خارج شد در حالی که به حرف های دامبلدور فکر میکرد متوجه صدای پاهای شتاب زده دو نفر را شنید. وقتی به راه رو روبروی خود نگاه کرد دو دانش آموز سال اولی اسلیترین را دید که دوان دوان به سوی او می آیند. یکی از آنها دختری با موهای بلند و صاف و قهوه ای رنگ و دیگری پسری با موهای بور. وقتی آن دو به کنار دلاهوف رسیدند درحالی که نفس نفس میزدند دلاهوف متوجه شد که دختر با یک دستش جلوی چشم خود را گرفته است و با دست دیگر دست پسر را. پسر که لحن متکبری داشت پرسید : آقا شما میدونین دفتر مدیر مدرسه کجاست؟. دلاهوف درحالی که با تعجب و حالت پرسش گرانه به آن دو نگاه میکرد پرسید : چه اتفاقی برای دوستت افتاده؟. پسر گفت : به خاطر خشم......نه نه یعنی به خاطر یه طلسم تغییر شکل قوی رنگ چشماش قرمز شده
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
سلامـ
توهمون کتی ای هستی که لوکی فن بود و قبلا یه اک دیگه داشتـ؟
من صبام لوکی فن بودم یه اکانت داشتم به نام پوکر سمی که از شب یلدا رفتم از تستچی و الان با یه اک دیگه برگشتمـ
آفرین واقعا خیلی جالب بود ...داستان پردازیش خوب بود...فقط نثار نه نصار ❤️
عالی بود کت😏💚
تنکس💚
کتی مادیم کوجاسسسسس
سر میزنه☺
اما اعلام حضور نمیکنه😅💔
بوگو هانا ک.ش.ت.ت
چشم☺💔
هانا حالت خوبه؟
مهلومه ک ن
چرا چی شده؟
عالی بود
عاشق طرز نوشتنتم
ممنون💚
خیلی عالی بود💙💙💙
خیلی زیبا همه چی رو توصیف کردی💙
میسیییی😍💚💚💚💚
چه بهتر مادیم نیست
حیح💔
مح دلم واسش تنگیده💔