
پارت اولو خيلي حمايت كردين..ممنونم، اميدوارم اين پارتم حمايت كنين(:
از زبان ا/ت: تهيونگ در زد و بعد از چند ثانيه در باز شد و اچا يهو پريد بغلم:[مامانييي..] [تهيونگ: اروم باش ببينم، انگار چن ساله نديديش] [هوسوك: خب بياين تو ديگه] رفتيم داخل و نشستيم رو مبل، منو تهيونگ كنار هم نشستيم و اچا هم وسطمون، هوسوك هم رو يه مبل تك نفره نشست. [هوسوك: خب چي ميخورين؟] تهيونگ يه نگاه به من انداخت تا جواب هوسوك رو بدم[من چيزي نميخوام] [هوسوك: تو بايد بزور بخوري، تهيونگ تو چي ميخواي؟] [تهيونگ: امم..نميدونم، هرچي خودت خواستي برا منم بيار]
هوسوك يه باشه گفت و رفت تو اشپزخونه و يه سيني اورد كه توش قهوه و كلوچه بود، واسه منم شيرعسل اورده بود و داد دستم. [هوسوك: خب چه خبرا؟ خيلي وقته نيومدين] [تهيونگ: مثلا تويي كه خيلي مياي؟] [هوسوك: من ك نميدونم كي بيام..تو همش تو شركتي] [تهيونگ: چي كار كنم..يا طرحو خراب ميكنن يا از زير كاراشون در ميرن و.. كلا بيشتر موقعها بايد بيشتر بمونم]
[ا/ت: اوهوم..منظورش هرشبه] با اين حرفم يكم جو سنگين شد؛ گوشي تهيونگ زنگ خورد و رفت تو اتاق كه حرف بزنه. [هوسوك: اچاا..ميخواي بري تو حياط پشتي بازي كني؟] [اچا: ارهههه] و رفت. [هوسوك: ا/ت چرا تو خودتي؟] [ا/ت: چيزي نيس] [هوسوك: ببين اگه تهيونگ كاري كرده بگو] [ا/ت: نه واقعا چيزي نيس..منو كه ميشناسي، هميشه تو خودمم] [هوسوك: باهام راحت نيستي] [ا/ت: مشكل از من نيست، تهيونگ يكم عصب..] يهو تهيونگ اومد[مامانم بود..گفت امشب بياين خونه ما واسه شام...اچا كجاس؟]
[هوسوك: رف تو حياط بازي كنه] [تهيونگ: ا/ت تو بهتري؟] [ا/ت: من فقط گلوم درد ميكنه..چيزيم نيست] [ا/ت: مگه تو امروز نميري شركت؟] [تهيونگ: به يكي از دوستام گفتم بره جاي من..هوسوك تو نميخواستي بري سركار؟] [هوسوك: نه..اين هفته رو تعطيليم] [تهيونگ: خوبه..يروز باهم بعد مدتها ميريم بيرون] همينجوري حرف ميزدن كه بعد ربع ساعت اچا اومد[بابا ميشه بريم خونه؟ من تبلتمو نيوردم] [ا/ت: منم خوابم مياد]
[تهيونگ: باشه پس بريم..هوسوك ممنونم واسه امروز] [هوسوك: كاري نكردم] داشتيم ميرفتيم كه هوسوك گفت[تو و اچا برين تو ماشين.. تهيونگم الان مياد] ما رفتيم تو ماشين نشستيم، كجكاو بودم كه دارن چي ميگن. از زبان تهيونگ: داشتيم ميرفتيم كه هوسوك مچ دستمو گرفت و با ا/ت و اچا گف منتظر من بمونن. [هوسوك: تهيونگ..ميدونم تو و ا/ت باهم قهرين و..] [تهيونگ: ما قهر نيستيم..اون مادر دخترمه] [هوسوك: ببين..چرا اونو به عنوان همسرت قبول نميكني؟ بخاطر اچا اين كارو كنين] [تهيونگ: اون منو دوس نداره] [هوسوك: از كجا ميدوني؟ خودش گف؟] [تهيونگ: نه ولي خب از رفتارش معلومه..] [هوسوك: توهم تلاشتو بكن..نميشه كه تا اخر عمر اينجوري باشين] سرمو تكون دادم و گفتم[ديگه بايد برم] دست تكون داديم و رفتم تو ماشين..تو راه هيچ حرفي نزديم و بلاخره رسيديم خونه.
بچها واقعا ببخشيد كه كم بود..اين روزا خيلي درساي عقب مونده داشتم و همينطور امتحان و كلاساي ديگه..پارت بعد حتما حتما جبران ميكنم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عزیزم 😘❤️
عالی بود😗💖
اشکال ندره امتحانای منم زیادن😂💔
مرسيي
😂🤝
این پارتم خیلی خوب بودددد
💖
خیلی خوب بود
♥️
جونز پارت بعدی زود بزار گلم😹💜
سعيمو ميكنم😂♥️
خیلی گشنگ بووووووود
ب داستان منم سر بزن
فالویی بفالو❤❤❤
حتما♥️
خیلی داستانت قشنگ بود
مرسيي
خیلی خشنگه لطفا پارت بعد رو بزار
حتما
وااااا چرا انقدر کم بود
ببخشيد..پارت بعد جبران ميكنم
اوک منتظرش میمونم کیوتم 🥰
وایییییی تازه دیدم اومده بزار برم بخونم
(: