خوابب مزخرف من بیا تو

خواب بینهایت مزخرف من

خواب دیدم سر یه فیلم هستم منم کارگردان بودم یهو دیدیم داداشم با دمپایی افتاده دنبالم منم از پنجره پریدم بیرون ( فقط نفهمیدم در واسه چی اختراع شده 😐😐 ) بعد سالم افتادم پایین 😐🤷‍♀️ اینا به کنار بزن اسلاید بعد

داشتم تند تند میرفتم که یهو دیدم اندی و محسن ابراهیم زاده و اون یارو مجریه که میگفت ( از این محله به اون محله مجری مسابقه محله و. ناظم مدرسم مهران مدیری 😐 با قابلمه 😐😐 دارن دنبالم میان (معمولا ماهیتابه هست 🤣) چند ثانیه وایسادم دیدم یکی افتاده دنبالم میگه رز ماکارون بخر 😐 از دست همشون فرار کردم رفتم توی کوچه دیدیم توی کوچه

دیدم عکس انبه با کلاه رو گذاشتن دارن گریه میکنن رفتم جلو پرسیدم واسه انبه گریه میکنین ؟؟ گفتن اره انبه ی خوبی بود اما پول زیادی اون رو انبه ی بدی کرد با کلی گریه 😭😭😐 گفتم مگه انبه فقیر و پولدار داره ؟؟ بعد فهمیدم انبه عزیز صاحب ۱۰ تا از شرکت های بزرگ بوده 🤣😐 و تاجر بوده ( سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره )

خلاصه از اونجا رفتم دیدیم هنوز اون دنبالمه ( همونی که می گفت رز ماکارون بخر ) تند تند رفتم رسیدم به یه پارک اونجا رو صندلی نشستم داشتم نفس نفس میزدم که یهو دیدیم یه زنه رو به رو وایساده میگه چرا نفس نفس میزنی نکنه پیاده روی کردی اما کفشت شیما نبوده ( خب فکر کنم همه فهمیدین زنه کی بود ) 😐🤣

از اونجا رفتم 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️ یک ثانیه وایسادم دوباره اون رز ماکارون برگشت داد زدم گفتم زر ماکارون نمیخوام ولم کن رفتم جلو تر دیدیم سیامک انصاری جلومه میگه هر هی میخوای ( بله دوست گرامی درست فهمیدی ) بایا کن داد زدم گفتم ولم کنید دیوانه شدم از دست شما ها بعد سیامک انصاری بهم گفت با عمت درست صحبت کن 😐😐😐😐😐😐 اینو گفت از خواب پریدم

اما بدتر از همچی این بود که وقتی پاشدم ناهار ماکارونی زرماکارون داشتیم 😐😐😐