
صدا: سلام جونگ سو ) جونگ سو : سلام اقا ) امم ببینم اماده ای که یه جاییی بریم ؟ چه جایی اقا ) اوه جونگ سو نیاز نیست بهم اقا بگی من اسمم تهیونگه ( بچه ها خواهشا جرمممممممم ندید 😐) تهیونگ کجا میخوای ببریم ) نامجون میدونه ( بچه ها بگید پارت های بعدیشو چجوری کنم 🔞یا نه بزن بعدی

وارد شدیم رفتیم سوار اسانسور شدیم و رفتیم طبقه 34 خیلی بلند بود نامی در زد همون صدا گفت بیا تو درو باز کرد یه پسر جذاب و سرد روبه روم بود بم گف اوه پس تو جونگ سو هستی دنبالم بیا نامجون تو نیا ( جونگ سو داشت میلرزید نه از سرما از تهیونگ) خب جونگ سو تو عضو مافیا شدی و باید هر کاری که میگمو بکنی باشه یه اتاق بود یه دختری هم سن و سال خودم خیلی خوشگل بود تهیونگ گفت بکشش ( تو داری چی میگی این خانم کیه و چرا باید بکشمش) این یه گروگان بود از خیابون دزدیدیمش خانوادش نیومدن سراغش خودمم نمیخوامش ) اما من تاحالا حتی یه مورچه ام له نکرده بودم ( نامی= من چیکار کردم دوستمو خواهرمو و عشقمو وارد اینجا کردم من واقعا عاشق جونگ سو هستم نامجون داشت میرفت تو اون اتاق ) ته ته= گفتم بکشش اگه نکشی خودم میکشمت باباشه بیا این تفنگ رو بگیر باشه جونگ سو اسلحه رو سمت اون زن زیبا گرفت بزن بعدی

کشتمش نههه من چیکار کردممم من یه عوضی شدم مس تهیونگ نامی درو باز کرد خون اون دختر پاشیده بود به صورت جونگ سو جونگ سو با سرعت پرید بقل نامی نامی= چرا اونو به این کار وادار کردی اون فقط قرار بود جنس ها رو بسته بندی کنه ! تهیونگ خفه شو عوضی اون الان عضو مافیا شده و مال منه یه دعوا شدید نامجون بینیش زخم شده بود و درد میکشید اوردمش سمت خودم میخواستم بمیرمم نامی= جونگ سو من عاشقتم ) منم همینطور وهمو 💏💋 بزن بعدی

تهیونگ = یه تیر به نامجون زد من با ترس داشتم گریه میکردم ته ته= هه گفتم مال منی ) دستمو کشید و برد نامجون بهم لبخند زدو چشماشو بست ( عرررررر نویسنده به گریه مشقول است ) اون شب رو یادم میومدحرفای نامی حرفای ته ته و دیگه خوابیدم اتاقم خیلی قشنگ بود انگار مال یه دختر بچه ۳ \۴ ساله بود سبح شده بود سدای گنجشک میومد که انگار شاد برعکس من لباسمو پوشیدمو رفتم از اتاق بیرون رفتم بزن بعدی

بچه ها راستی این یه سه پارتی و پارت بعدی تموم میشه لطفا بگید که داستان بعدی در مورد کی باشه جز بی تی اس هم میتونه باشه ته ته : سلام جونگ سو خوبی ) جوابشو ندادم امروز کلی کار داریم یه چایی رو میز بود خوردمش برام پنکیک درست کرده بود امم خوشمزس لباسمو پوشیدم رفتیم بیرون گف که این دخترو برام بگیر من حال خوبی نداشتم و خب گرفتمش داش جیغ میزن دستمو روی دهنش گذاشتمو گفتم خفه شو دادمش دست تهیونگ گفت بکشش اسلحرو گرفتم جلوشو کشتمش خونش رو به صورتم زدم انگار یه شیطان شده بودم دلم برا نامی میسوخت که عاشق من بود ته ته کارت خوب بود میدونی کاره اصلی ما چیه ؟ بزن بعدی

کار ما کشتن بقیس و گروگان گیری اونها و جنس فروختن و بسته بندیشون تو لیاقت پول زیادی داری! البته ته ته ) اونروز حدود ۱۹ نفرو کشتم خوشحال بودم رفتیم خونه یه شام خوشمزه برام پخته بود ته ته خیلی خوششانس بودم که ته ته منو دوست داشت دیوونه شده بودم بچه ها بای تا پارت بعدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بی صبرانه منتظر پات بعدم
عشقولانه
از ته ته باشه
چشم🍓
راستی میدونستی من وقتی بچه بودم دوس داشتم مافیا شم؟😹
عه اجی منم همینطور البته الان😐🍓
اوه اجی عالی تر از عالی بود😍