
اسمه این سری تغییر کرد ،، و الان جناب بن تن در ادامه داستان وجود نداره ،، و اینکه ممکنه یهو از غصه پر بشی . پس بدون . خب بریم ببینیم داستان از چه قراره . بریم ببینیم .
*دیپر : الان حدود ۲ ماه که به بعد کابوس اومدم و یه حاکم تازه کار و کم علم هستم* . ( عزیزان میخوام برای تعریفی داستان و توضیح بهتر داستان از خوده دیپر کمک میگیرم و ممکنه * این علامت رو بیارم یعنی دیپر داره تعریف میکنه ) ویل : دیپر ،، بیدار شدی . دیپر آره ،، ویل خودت که بغلم خوابیدی چه انتظاری متوجه نشی من بیدار شدم . ویل : آره . ویل میره بغل دیپر و اونو محکم بغل میکنه . ویل : عاشقتم دیپر . دیپر : منم خیلی دوست دارم *این مثلث آبی که میبینین اسمش ویله کسی که باعث شد من حاکم اینجا بشم ،، ویل سایفره اراده و ناامیدی هستش خیلی دوست داشتنیه *. کیل که بالای دیپر بود ،، میره روی موهاش میشینه . *دیپر : این مثلث قرمز رنگ اسمش کیله و سایفر خشم و کشتار هستش ،، کیل یه راهنمای خوبی هست ولی بعضی موقع ها خیلی زیاده روی میکنه مثلا میگه همیشه باید مبارزه ی تن به تن رو انتخاب کنی چون اگه قوی باشی تو برنده ای * کیل : صبح بخیر دیپر ،، ولی اینجا باید گفت خورشید سیاهت سیاه تر . دیپر : هنوز به این همه اصتلاحات این بعد عادت نکردم . کیل : دیپر یه چیز بهت بگم .
دیپر : بگو . کیل ،، میره محکم دیپر بغل میکنه . کیل : عاشقتم ، خیلی موجود دوست داشتنی هستی . دیپر : میدونم هر روز همینو بهم میگی . تد : هی ،، ایننقدر بچه بازی نکنین باید به کار هامون برسیم . یپر : تد . تد : هان ؟ . دیپر : پِخ . یهو میترسه . کیل : نپوکی سلطان ،، هاهاها . یپر : بیا تد ،، باهات شوخی کردم ،، ودت میدونی همیشه باهات همین کار رو ی کنم ،، ولی هیچ وقت عادت نمی کنی . * این تده ،، سایفر غرور و ترس ،، قبلا یه بار نابود شد و دوباره برگشت *. تد میره جلو دیپر ،، بعد دیپر محکم تد رو بغل میکنه . دیپر : جنابعالی هم می خوای بگی عاشقمی ،، نمی خواد بگی میدونم چقدر دوسم دارین . بعد هم دیگر رو بغل میکنن . *من بااینکه از بعد خودم دور شده باشم هیچ راه بازگشتی نداشته باشم دلتنگ عزیزانم باشملی اینجا ۳ تا دوست خوب دارم که مثل خانواده ام هستن بهم کمک می کنن*. کیل : حالا پاشو ،، و باهم بریم صبحونه بخوریم . یپر : باشه .
دیپر از تخت بلند میشه و یهو با کمر میخوره زمین و بعد شناور میشه . ویل : دیپر خوبی ؟ . دیپر خنده الکی میکنه و دستش رو میزاره پشت گردنش . دیپر : بازم یادم رفت اینجا جاذبهش قاطی پاتیه . کیل میره کنار دیپر . کیل : بهش عادت میکنی ،، ولی من بهت چی گفتم . دیپر : گفتی از قدرتم استفاده کنم ،، که قدرتم از شماها گرفته میشه . کیل : دقیقا ،، حالا از قدرتت استفاده کن . دیپر : اما خیلی سخته . کیل : آ،،آ،، گفتم بکن . دیپر : اااووففف ،، باشه ،، ولی قبلش می تونم یکم از قدرتت استفاده کنم کیل . کیل : آرهههههـ . دیپر : باشه ،، پس ،، کیل سایفر . *بهتون بگم وقتی اسم یکی از سایفر هارو ببرم به مقدار لازم می تونم از قدرت هاشون استفاده کنم*.
دیپر از قدرتذکیل سایف ر استفاده میکنه و بر جاذبه ی بعد کابوس قلبه میکنه . دیپر : حالا خوب شد . سایفر ها : عالی .
کیل : خب ،، دوست داری چاییت رو با چی بخوری ،، با شکر خیلی زیاد که مخت هنگ کنه ،، یا با کیک های مامان پز ویل . ویل : مسخرم نکن . کیل : و یا ساده . دیپر : قهوم رو با کیک های ویل میخورم . ویل : ممنون دیپر ،، عاشقتم . دیپر و بقیه رفتن به سالن اصلی و در حال صبحونه خوردن بودن ،، دیپر بعد خوردن صبحونه مثله همیشه میره کنار پنجر و بیرون رو تماشا میکنه . دیپر : اینجا ( داخله ذهنش ) تنها منظره قشنگی که از نظر هیولا های اینجا هست نابودی هست و من این منظره رو اصلا دوست ندارم ،، آهههـــهههههه .
دیپر ،، سرش رو بالا میاره و به ماه قرمز رنگ و تیکه تیکه شدی آسمون نگاه میکنه ،، و دستش رو به سمن ماه میبره . دیپر : احساس می کنم میتونم تو رو داخل دستام نگه دارم . و از نظره خودش ماه رو گرفت در کمال ناباوری دیپر ماه رو گرفته بود . دیپر : و اینطور هم میشه . و بعد دیپر ماه رو به جای سابقش بر میگردونه . دیپر : میبل امیدوارم ،، هر جا که هستی شاد و خوشحال باشی ،، و بتونی منو فراموش کنی .
تد میره کنار پنجره . تد : دیپر ،، منظورم حاکم . دیپر : من حاکم اینجا هستم اما من حاکم شماها نیستم ،، یه چیز دیگه صدام کن هرچی باشه . تد : خب من دوست دارم ارباب صدات کنم . دیپر یه نفس عمیق میکشه . دیپر : باشه ،، چیکار داشتی ؟ . تد : می خواستم بگم چرا سعی نمی کنی یه جورنال بنویسی ،، اینجا بعد کابوسه هرچیزی که اینجا داره ،، فورد تا حالا ندیده و همه چیز جدیده . دیپر : من قبلا نوشتم ۳ تا ،، و دادم به میبل توی بعد خودم تا بتونه شاید غصه هاش از من کمتر بشه . ویل : اما اون جورنال ها مال دوره ای بود که تازه کار بودی ،، و تعدا کمی از موجودات و چیزا هایی رو داخل بعد کابوس میدونستی ،، یادداشت کردی . دیپر : الان من با اون موقع چه فرقی میکنه ،، در ضمن من هر چی داخل بعد کابوس بود نوشتم هر چیزی ،، حتی درباره ی خودم ،، چیزی نمونده که ننوشته باشه .
ناگهان صدای در اومد ،، یکی بود که محکم محکم و سریع در رو میزد ،، کیل نمیدونم یهو جو گرفتتش اعصبی شد ،، آتیشی شد و داشت میرفت سمت در و حرف میزد . کیل : کیه ؟ ،، این موقع روز در میزنه ،، وایسا دارم میام ،، در نزن میزنم نابودت می کنم . بعد کیل در رو باز میکنه ولی برعکس اون شخصی که در میزد در رو باز کرد و کیل محکم پرت شد طرف دیوار و نقش بر دیوار شد و ۴ تا در کوچولو دوره سرش میچرخید و هَذیون می گفت . ویل هم رفت کنارش تااونو بلند کنه . تد : تو کی هستی ؟ ،، وایسا ببینم تو پیام رسان ملکه اون منطقه ی پشتی ما نیستی . پیام رسان : بله . تد : چرا اومدی ؟ . پیام رسان : اومدم ،، یه پیغامی رو از طرف ملکه به حاکم بعد کابوس بدم . تد : میتونی بزاری زمین و بری . پیام رسان : نه آقا تاوقتی پیغام رو بازنکنی و نخونین و جواب ندین نمی تونم برگردم . تد : ااااووووفففففف ،، باشه بده من .
تد پیغام رو میگیره و بلند بلند برای دیپر میخونه « سلام به حاکم بعد کابوس ،، من ملکه ی منظقه ی پشتی شما هستم ،، اسم ساسانتا هست ،، من شنیدم الان یه حاکم جدید داره بعد کابوس رو اداره میکنه ،، به خاطر همین تصمیم گرفتم شما رو با صرفه چایی و قهوه های خوش عطر و طعم منطقه ی پشتی مهمون کنم ،، امیدوارم دعوت منو قبول کنید ،، ملکه منطقه پشتی ساسانتا » . تد : نظره تو چیه ارباب ؟ . دیپر : به نظرم دعوتش رو قبول کنیم ،، و برای اطلاعات بیشتر درباره ی منطقه پشتی بهتره برم ،، تا دسته دوستی و اتحاد بهم بدیم . تد : باشه ،، پیام رسان . پیام رسان : بله ،، لطفا پیغام تان رو بگویید . دیپر : به ملکه تون بگین قبول می کنم و باید چه وقتی بیام ؟ . پیام رسان : چشم ،، به شما اطلاع میدم ،، بای . پیام رسان میره . تد : امیدوارم از دعوتی که کرده راضی باشب ،، چون داداش بیل هیچ وقت از اون زنه خوشش نمیومد .
دیپر : اون وقت چرا از ملکه شون خوشش نمیومد ؟ . تد : نمیدونم . ویل : بچه ها . دیپر : چیه ؟ . ویل : کیل اسکل شده .کیل همش هَذیون میگفت . دیپر : ببرش بزار روی تختش بخوابه ،، در هم قفل کن فرار نکنه . ویل : با..باشه . ویل کیل رو میبره . دیپر : آهههــــهههههه . *بزارین بهتون بگم ،، من فقط حاکم بعد کابوسم ،، ولی نمی تونم مراقب همه چیز باشم ،، به خاطر همین بعد کابوس دارای هر منطقه هست که برای خودش پادشاه و ملکه داره و فکر کنم الان میخوان برای حاکمیتم دعوتم کنن*.
پیشه میبل . میبل : الان ۲ ماه از رفتن دیپر میگذره . *یادم رفت بگم بااینکه بعد کابوس زمان بی معنی باشه من کاری کردم زمان معنی داشته باشه* . میبل : خیلی دلم براش تنگ شده ،، فقط من و مامان و بابا و عمو استن و عمو فورد دیپر رو یادشونه ،، و دیپر از خودش ۳ تا جورنال که خودش نوشته به جا گذاشته وقتی میخونمش میبتونم احساسات دیپر رو بفهمم . میبل میره کنار پنجره (عزیزان بعد کابوس شب و روز فرقی نداشت ،، الان بعد میبل شبه ) و ماه رو تماشا میکنه و دستش رو سمت ماه میکنه و ماه رو از نظر خودش میگیره . میبل : هرجا که هستی امیدوارم شاد باشی .
بعد کابوس ،، صدای در اومد ،، و کیل یهو از کجا میاد و میره دوباره در رو باز میکنه و بازم مثل قبل نقش بر دیوار میشه . پیام رسان : اومدم پیغام ملکه رو بدم . دیپر : خیلی متشکرم . تد پیغام رو میگیره و بلند میخونه « سلامی دوباره حاکم بعد کابوس خیلی خوشحالم شدم دعوت منو قبول کردی ،، لطفا فردا هروقت دوست داشتین به کاخ من بیاین ،، با تشکر ملکه ی منطقه ی پشتس ساسانتا » دیپر : باشه . تد : پیام رسان بهش بگو ارباب قبول کرده و الان برو . پیام رسان : چشم ،، بای .
پیام رسان میره . ویل : ارباب . دیپر : برو کیل رو ببر زندونی کن . ویل : باشه . دیپر : وای نه بدبخت شدم ،، حالا چیکار کنم ؟ ،، چیکار کنم ؟ . دیپر اصطراب میگیره و نگران میشه . تد : چی شده ؟ . دیپر : من اصلا لباس مهمونی ندارم . تد : نگران نباش من و بقیه فکرش رو کردیم .
دیپر : واقعا . تد : آره . تد ،، دیپر رو داخل یه اتاق میبره و لباس مخصوص مهمونی دیپر رو نشون میده ،، دیپر ذوق کرده بود . دیپر : خیلی قشنگه . تد : حالا بپوشش ،، تا قشنگ تر بشه . دیپر : حتما . دیپر لباس رو پوشید . دیپر : چطوره ؟ . تد و ویل : عالی . ویل : دارم دیوونه میشم ،، هیلی خوشگل دارم سکته می کنم . تد : منم مثله تو هم . دیپر : ممنون نظر لطف شماعه وگرنه من هیچ کاری نمی کنم .
منطقه ی پشتی ،، اوضاع داخل منطقه ی پشتی خوب بود ،، ولی یه جای صدای نقشه های وحشت ناک میومد . پیام رسان : ملکه پیغام شما رو دادم و ایشون قبول کردن . ملکه ساسانتا : خیلی خوشحالم . صدای سنتور همه جای کاخ رو فرا گرفت . ملکه ساسانا : امیدوارم پیشنهادی که اون حاکم احمق زرد رنگ قبول نکرد رو این جدیده قبول کنه ،، البته با یکم زور و اجبار ،، هاهاهاها ،، قراره جالب بشه .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عععععععاااااااااااااااللللللللللللللیییییییییییییییی
مممممممممممممننننننننننننننننووووووووووووننننننننننن بیپر 2
محشر بود
خیلی ممنون خودتم خوبی
میگم مگه نمیخواستی یه قسمت ویژه برای روح کهکشان بسازی پس چی شد
نوشتم تستچی باید قبول کنه
راستی یه سوال
توی داستان نگهبان آبی استن و فورد واقعی کجان؟خوشحال میشم بگین
خب به موقع گفتی در پارت ۲۳ نگهبان آبی دربارش گفتم
ببینین اگه خیلی از چیزا هارو نگفتم چون نقشه ها دارم واسش که بعدا متوجه میشین الان مشغول نوشتن پارت ۲۶ هستم
چون نگهبان آبی داستان جالبیه
خدایا عالی بود پارت بعد رو بزار
من تا پارت ۱۱ نوشتم تستچی باید بزاره
ع____االلیییی
ممنون
عالی بود ولی بیل رو به تد ترجیح میدم مثل نگهبان آبی. ولی عالی بود.
خخخخخ
حالا صبر کن بعدا خودتون میخونین
خخخخخخ
خیلی باحال بود ملکه فک می کنه که بیل حاکم بعد کابوس است
لطفاً داستان ققنوس در آبشار جاذبه را بخوان ولی الان در حال بررسی است
حتما میخونم
حالا کجا هارو دیدی
بیشتر داستان هات خیلی قشنگن افرین برای تستم نظر داده بودی گفتم جبران کنم افرین عالیی
کاری نکرده بودم
خودت خوبی