سلام دوستان اینم پارت 4 امیدوارم خوشتون بیاد 😇
کتی : من و کیرا داشتیم حرف میزدیم و برنامه ریزی میکردیم که برامون پیام امد که 2 ماه دیگه ت فلان تاریخ برامون بلیط میفرستن تا بریم ما هم مجبور شدیم از اول برنامه ریزی کنیم چون ما تا 4 ماه آینده رو برنامه ریزی کردیم ( منم همیشه خیلی برنامه ریزی میکنم 😄 ) خلاصه نشستیم و گرم صحبت شدیم تا ساعت 1 شب که مامان کیرا زنگ زد گفت چرا نمیای خونه . ولی واقعا چه زود ساعت 1 شد😶
کیرا : تو این دو ماه زیاد کتی رو ندیدم چون میخواستیم هر دومون با خانواده هامون وقت بگذرونیم و بیشتر من کتی چت کردیم . روز قبل رفتن به امریکا کیرا : الان ساعت 8 هه و میخوایم بریم با دوستا باغ نیم ساعت بعد ت باغ که رفتیم اشک تو چشام جمع شد ، دلم واسه اینجا تنگ میشه دلم واسع کافه ای که خودمون درسش کردیم تنگ میشه😥هی اشک از چشام میومد و بچه ها هم دلداریم میدادن تا 5 دقیقه که خودشون هم گریشون گرفت🥺 خیلی گریه کردیم ولی بس بود دیگه رفتیم با کافه عکس گرفتیم در واقع اهرین عکسمون تو این چندسال آینده هی 😓😭😭
فردا صبح ساعت 7 کتی : یک ساعته که بیدار شدم همش تو فکرم که من و کیرا میتونیم ت کشور غریب تنها دووم بیاریم یا قراره جه اتفاق هایی برامون بیوفته 🤕 از یه طرف هم خوشحال بودم که داریم میریم به سمت چیزی که میخوایم یه قدم جلو افتادیم . همینجور تو فکر بودم که با صدای بابام از فکر کردن دست کشیدم میگفت باشو بریم الان دیر میشه
کیرا : ساعت 7 هه و داریم حرکت میکنیم بریم فرودگاه کتی : رسیدیم فرودگاه دیدم کیرا هم هم زمان ما رسیدن خلاصه با کلی گریه و استرس سوار هواپیما شدیم🙃
مرسی گلم😍 دوستان اگه این پارت کم بود ببخشید چون میخواستم تو این اسلاید باهاتون یکم صحبت کنم🙃 دوستان لطفا لایک کنید و کامنت بزارید که من بودم داستان چجور بود و اگه جایی مشکل داشت درستش کنم و اینکه اگه زحمتی نیس لطفا داستان من رو به دوستاتون معرفی کنید که اگه دوست داشتن بخونن چون من دنبال کننده فقط 5 تا دارم مرسی لاوم😘
ناظر عزیز لطفا منتشر کن ممنون🥰🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اولين لایک و اولین کامنت
ممنون🙃
عالی بود عسل ادامه بده
من منتظر پارت بعد هستم
فقط پارت قبل چون عدم تایید خورده این کامل توش معلوم نیس چی شده
پارت سه رو دوباره گذاشتم ببینم چی میشه🙃😘