داستانم خییخوبه امید وارم دوست داشته باشین لاوام
از خرید برگشتم زنگ خونشونو زدم درو باز کردن خواستم بگم بفرمایید خریدهاتونو کردم دیدم مترجمه هست همونجا خشکم زد زود خریدهارو از دستم گرفت خواست درو ببنده زیر لبم گفتم چه بی ادب اونا خارجین تشکر کردن بلد نیستن تو که بلدی🤨😡 بعد دیدم برگشت گفتم وای شنید😬😱
برگشت گفت:ببخشید یادم رفت تشکر کنم ممنونم بازم خواست درو ببنده گفتم اقا ببخشید اینا چرا همیشه ماسک سیاه و کلاه اینجوری اخه خیلی مشکوکن مترجم:لطفا زیاد در موردشون کنجکاو نباشید من:😳 من:ببخشید چرا🤔🙄 مترجم:چون اگه کسی بفهمه جون همسایه تون در خطره (به خاطر هیترها ) من:چشم😑
رفتم خونه خودمو کوبوندم تو تخت گفتم اخه چرا با گفتن اینا باید جونشون به خطر بیوفته میگه اینا چقد ادم مهمی هستن🤔 شایدم ادم خطرناکی باشن😱☠🥶 وای خدا چیکار کنم باید به مامانم بگم . نه نمیگم اگه به خطر بیوفتن چی میشه وای چیکار کنم😫😫 همینجوری تو فکر بودم ابجیم یهویی اومد تو اتاق گفت :چرا موهاتو به ای وضع انداختی چیشده😳 رفتم جلو آینه خودمو دیدم 😨😨 من:😅هیچی میخواستم به موهام مدل بدم 😅 خواهرم:راستشو بگو داشتی به چی فکر میکردی؟داشتی به اون پسرا فکر میکردی من:اره😁
به خواهرم ماجرا رو تعریف کردم و همه چیو گفتم گفت :فهمیدم نکنه اکسو باشن🤤🤠 انقد تو اتقاق بدو بدو کرد هورا گفت همه جارو بهم ریخت از خوشحالی هم وقتی داشت دستاش باز میکرد بگه اینه دستش خورد به چشم 😫 گفتم زیاد خوشحال نباش به اکسو اجازه نمیدن بیاد ایران انقد خودتو به این اون در نزن 😑 گفت ببین کی گفتم
خوابیدم و صبح از خواب بیدار شدم رفتم تو پذیرایی دیدم اعضای اکسو تو خونمون نشستن دیدم بکهیون میگه بیا بشین دختر خانم یکم باهم حرف بزنیم چانیول میگه بیا بیا سهون و کای دارن سلفی میگیرن لایو میزارن میگن های گایز اومدیم خونه ی یکی از اکسوالامون همینجوری صداشون تو ذهنم پیچیده میشد یهو سرم گیج رفت افتادم دیدم صدای مامانم میاد میگه پاشو دیگه از خواب پریدم گفتم مامان اینجا چیشده اکسو اومده وای کجان الان 😫😭 مامانم گفت داشتی خواب میدیدی حالت خوبه گفتم اره مامان :باش پس برو یه آب بزن به صورت صبحونه بخور
صبحونه رو خوردم مامانم گفت پاشو حاضر شو بریم خونه ی خالت من:مامان اخه من درس دارم باید بخونم یه تحقیق نا تموم هم دارم که باید کاملش کنم😜 همین بهونه هارو می آوردم که نرم ولی اینا کارساز نبودن باید میرفتم چون مامانم نمیزاشت
رفتیم خونه خالم داشتم همینجوری تو خونه با خودم کلنجار میرفتم که یهو دختر خالم دستمو گرفت کشید تو اتاق گفت چی شده چرا پریشونی دهن لق من همه چیو به اونم گفت(من نگفتم ها دهن لقم گفت😂)رفتیم با دختر خالم مثل چی تو اینترنت ساعت ها همه چیو سرچ کردیم آیا اکسو به ایران آمده است 😂 عکس های اکسو در ایران 😂 ایا به اکسو اجازه دادند از مرز رد شوند😂 ایا اس ام بی شعور😡(دیگه زیاد فش ندم بهتره) در ایران برای اکسو کنسرت اجاره کرده است😳🤔
بعد اینکه همه ی تحقیق هارو کردیم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم 😕😟 بالاخره وقتش رسید بریم خونه رفتیم خونه گفتم بزار خودم ازشون بپرسم ببینم واقعا اونا اکسو هستن درو زدم هیشکی جواب نداد دوباره زدم هیشکی جواب نداد پنج بار شیش بار هیشکی جواب نداد با گریه رفتم خونه درو محکم بستم و بدو بدو رفتم تو اتقاقم با خودم فکر کردم گفتم رفتن من تو عمرم یه بار فقط فرصت داشتم اونارو ببینم
با چشمای گریون اینور میرفتم گریه میکردم اونور میرفتم گریه میکردم مامانم و مینا هی درو اتاقو میزدن میگفتن حداقل بیا بگو چی شه چه اتفاقی افتاده منم از شدت گریه نه حال داشتم درو باز کنم نه حوصله
یهو گفتم بزار یه بار دیگه برم درشونو بزنم شاید جواب دادن همینجوری کفشامو نپوشیدم دوییدم تو راهرو چند بار در زدم جواب نمیدن بیشتر گریه کردم بعدش از شدت عصبانیت چند تا لگد زدم به درو که یه صدای غر غرویی شنیدم که به کره ای میگفت دختره ی ابله چرا درو میشکنی همینجورری بدون کفشم اومدی اینجاگریه میکنی لحظه به لحظه صدای داد زدنشوبیشتر میکرد خب اگه پارت بعدیشو میخواین لطفا تو قسمت نظرات بهم بگین❤👍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اره دیگه چانیول از اون موقع به بعد نیومده حتی تو تولدش هم لایو نزاشته😭
اره فک کنم لی برگشته
عالی بود زود پارت بعدی رو بزار🤩🤩🤩
من اکسوالا اصلم🤪🤪