6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Nila انتشار: 3 سال پیش 25 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
داستان از جونگ کوک
از خواب بیدار شدم باز یک روز تکراری باز مدرسه خسته شدم از این زندگی که هرچی توش می جنگم باز هم به خوشی نمیرسم
پاشدم رفتم دست و صورتم رو شستم رفتم به مامانم و بابا سلام دادم رفتم سر صبحانه و یک قهوه خوردم و رفتم لباسم رو بپوشم تا برم مدرسه
خب یک معرفی از خودم بکنم
اسم من بی رایونگ هستش که دوستام رایونگ صدام می کنند
من ۱۶ سالم با مامان بابام زندگی می کنم وضع مالی خوبی نداریم بابا همش تو غرز هستش مامانم صبح تا شب لباس های مردم رو می شوره بابا هم توی یک شرکت اب دارچی هستش
منم توی یک کافه کار می کنم ضرف های اونجارو می شورم
از خونه زدم بیرون رفتم به مدرسه توی راه دوستم رو به نام یونا دیدم
اون بهترین دوستم بود و تنها ترین روستم توی مدرسه توی راه داشتیم می رفتیم حرفی رد و بدل نشد رسیدیم مدرسه که یک ماشین بیوه مشکی مات جلوی مدرسه پارک شد بود رفتیم داخل مدرسه دیدیم همه دارن در مورد یک اکیپ که تازه اومدن توی مدرسه حرف میزنن نمیدونستم چه خبر پس بی خیال شدم و رفتم سر کلاس چند دقیقه بعد هفتا پسر اومدن توی کلاس وقتی وارد شدن دوباره پچه پچه شروع شد دیگه معلم وارد شد وبعد معلم معاون مدرسه وارد کلاس شد
از زبون معاون : سلام بچه ها صبح همگی بخیر امروز یک اکیپ جدید اومدن توی مدرسه که در این کلاس هستن لطفا پاشید و دونه دونه خودتون رو معرفی کنید
از زبون اون اکیپ :
سلام من کیم نامجون هستم
سلام من کیم سوک جین هستم همه من رو جین صدا می کنند
سلام من مین یونگی هستم همه من رو شوگا صدا می کنند
سلام من جان هوسوک هستم من رو همه جهیوپ صدا می کنند
سلام من پارک جیمین هستم
سلام من کیم تهیونگ هستم همه من رو وی صدا می کنند
سلام من جونگ کوک هستم همه من رو کوک صدا می کنند
از زبون معاون : خب خیلی ممنون دیگه من میرم روز خوبی داشته باشید
از زبون رایونگ : باید اکیپ باحالی باشن همشون خودشون رو معرفی کردن
از زبون معلم : خب بچه ها قبل اینکه درس رو شروع کنم می خواستم بگم این هفته چهارشنبه قرار بریم یک اردو خارج از سعول لطفا تا سه شنبه از والدین توی اجازه بگیرین خب بریم سراغ درس امروز
از زبون رایونگ : معلم درس رو شروع کرد ولی من فکرم مشغول بود فکر نکنم مامان بابا اجازه بدن بعدشم از کجا معلوم که بهم مرخسی بدن دیگه از فکر اومدم بیرون و به درس گوش دادم
زنگ اخر بود این اکیپ پسرها که به بنگتن معروفن خیلی باجال و گنگ بودن خیلی شلوغ می کردن تو کلاس بودیم همش جین جوک تعریف می کرد و ما می خندیدم
زنگ خورد معلم اومد دیگه مدرسه تموم شد رفتم سرکار داشتم میرفتم که متوجه شدم یکی پشت سرم برگشتم ولی کسی نبود وارد کافه شدم رفتم لباس هام رو عوض کردم و مشغول ظرف شستن بودم که اومدن گفتن مدیر کارمون دارم رفتیم مدیر مسعولیت هر کسی رو عوض کرد و من هم شدم گارسون رفتم سفارش هارو بگیرم یک پسر با کلاه و ماسک وارد کافه شد تاحالا ندید بودمش دفتم سفارش رو بگیرن که دیدم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)