8 اسلاید صحیح/غلط توسط: BMA انتشار: 3 سال پیش 199 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز مرگ من منتشرش کن به خدا یه هفته است تو برسیه مردم از بس ویرایش کردم 😭
تو اتاق مرینت:.........مرینت: جواب نمیده؟..............آدرین: نه پس این دختر کجا موند؟................مرینت: همه اینا تقصیر منه اگه اتفاقی براش بیوفته دیگه خودمو نمی بخشم..............آدرین: نگران نباش من آدرینا رو میشناسم اتفاقی براش نمیوفته البته امیدوارم..................مرینت:😢.....................از زبان مرینت: همینطوری بینمون سکوت بود که عموم اومد تو اتاقم و ما هم سر پا بودیم.....................عمو: خب حرفاتونو زدین؟؟؟..................ما هم به هم نگاه کردیم و گفتیم: بله.................عمو: پس بیاین پایین..................آدرین گوشیش رو گذاشت تو جیبش و رفتیم طبقه پایین اصلا من سرمو بلند نکردم و فقط گوش میدادم که در آخر پدر آدرین حرف زد.....................گابریل: خب اگه موافقت کنید دو ماه نامزد میمونن و بعد ازدواج میکنن..................منو آدرین: چییییییی؟؟؟....................امیلی: نمیدونستم انقدر عجله دارین................منو آدرین: چی؟......نه.....امکان نداره.......حرفای منو تکرار نکن.........تو حرفای منو تکرار نکن..................امیلی: میبینی خیلی شبیه همن😍................
منم سرم رو انداختم پایین و بعد از اینکه کلی کل کل کردن جریان حل شد وقتی که اونا داشتن حرف میزدن آدرین طوری که اونا نبینن دم گوشم گفت: فکر کنم باید یه ماه بشه پنج ماه مشکلی که نداری؟.....................مرینت: مگه چاره دیگه ای دارم؟................= خب دیگه عروس شدم رفت مادر آدرین که فکر کنم اسمش امیلی خانم بود یه انگشتر که روش یه کریستال اندازه کله من بود از کیفش در آورد و داد به آدرین و اون انداختش تو دستم حالا بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا.....................امیلی خانم: ببینم پس این دختره آدرینا کجاست؟؟؟ داره تو ماشین اتم کشف میکنه؟؟؟..................مرینت:😵..........آدرین: اتم هسته ای🙄................= قلب این پسره از جنس سنگه انگار نه انگار خواهرش گم شده😤................وقتی که اونا داشتن از در میرفتن بیرون به آدرین گفتم: منو از آدرینا بی خبر نذاری.................آدرین: باشه...................= بعد از اینکه اونا رفتن منم با دو رفتم تو اتاقم و درو بستم......................از زبان آدرین:..................رفتیم کنار ماشین پدر مادرم منتظر بودن تا درو باز کنم منم چون سوییچ رو داده بودم به آدرینا نمیدونم چه گلی باید به سر کنم میخواستم یه بهونه بیارم که توجهم به روی تایر جلب شد خم شدم و دیدم اره خودشه سوییچ ماشین آفرین دختر باهوش فکر همه جاش رو کرده درو باز کردم و سوار شدیم همین که استارت زدم.....................
امیلی: ببینم آدرینا کجاست؟؟؟................آدرین: خب راستش چند دقیقه پیش بهم پیام داد و گفت وقتی که تو خونه نشسته بود یهو یادش اومده تولد دوستش بوده و یه ماه بود که ازش گول گرفته بود که بره و برای همین به بهونه ای اومد بیرون و با تاکسی رفت😁.................گابریل: پس چرا تلفنش رو جواب نمیده؟؟؟................آدرین: حتما صدای موزیک زیاده و نمیشنوه بهتره بریم چون ماشین داره بنزین استفاده میکنه...................رسیدیم خونه همین که ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم یهو................امیلی: گابریل تو چراغ اتاق نشیمن رو روشن گذاشتی؟؟؟.............گابریل: من اصلا به سمت اتاق نشیمن نرفتم ...............آدرین: منو آدرینا هم که باهم اومدیم و با هم رفتیم اصلا سمت نشیمن نرفتیم....................گابریل: کی پنجره طبقه بالا رو باز گذاشته؟؟؟..............آدرین:اونجا اتاق آدریناست............امیلی: یعنی ممکنه دزد اومده باشه😱............آدرین: بزار مطمئن بشیم.............= از کنار دیوار یه میله برداشتم و جلوتر حرکت کردم آروم درو باز کردم صدای تلوزیون میومد یه لحظه به پشتم نگاه کردم مامانم یه لنگه کفششو در دست داشت پدرمم یه چوب کوچیک 😕 رفتیم سمت نشیمن و لوستر رو روشن کردم( چون نور مخفی ها روشن بود)و یا خدا در خونه ما جنگ شروع شد مامانم کفشش رو کوبید رو صورت بابام و بابام چوب رو کوبید رو سر من و میله ای که تو دست من بود افتاد رو پام منو بابام رو زمین بودیم و مامانم بالا سرمون وحشت زده بود به بین تلوزیون و کاناپه نگاه کردم همه جا پاک کرن ریخته شده بود و پاهای یه نفر و دیدم رفتم بالا تر و باورم نمیشه اون...............
آدرینا بود😱 یعنی موفق شده😀 یه پیرهن زرد یقه بلند پوشیده بود و موهاشو دورش ریخته بود یه جای کار میلنگید آدرینا از یخه بلند متنفره یعنی چیشده؟؟؟🤔..............از زبان آدرینا: وقتی که اون جنگ جهانی اتفاق افتاد بزور جلوی خودمو گرفتم تا نخندم چون اگه میخندیدم تیکه بزرگم گوشم بود😬 پس خفه شدم...............امیلی: آ...دددد.....رررریی......یینننا....اااا.........چه زود از تولد دوستت برگشتی؟؟؟.............= به آدرین نگاه کردم و از چشماش منظورش رو فهمیدم دروغ گفته باید یه کاری کنم.............آدرینا: آره تولد دوستم بود ولی چند دقیقه پیش بهم زنگ زد گفت که کنسله................امیلی: پس کجا رفتی؟؟؟..................(فلش بک به زمانی که گوریله داشت آدرینا رو خفه میکرد و از زبان خود آدرینا................دیگه داشتم نفسای آخرم رو میکشیدم که یه چیز بزرگ شبیه خفاش از بالا سرمون رد شد و صدای گلوله اومد و همه جا غرق در خون شد و دستای اونی که داشت منو خفه میکرد شل شد منم از فرصت استفاده کردم و از دستش اومدم بیرون که فهمیدم اون تیر خورده و افتاد زمین و پشت سرش یه نفر با لباس سیاه و یه شنل بلند با نقاب زورو از وسط آسمانها رسید و اسلحه در دست داشت بایه حرکت همه رو زمین گیر کرد و اومد سمت من..................
زورو: حالت خوبه؟؟؟...............= منم سرم رو تکون دادم.............زورو: تو با مرینت دوپن چنگ چه ارتباطی داری؟؟؟...............آدرینا: دددد......وووو......سسسس.....تتتششششمممم...............زورو:اینو بدون این آدما خیلی خطرناک هستن باید خیلی مواظب باشین..............آدرینا: باشه...........زورو: راستی اینو بگیر و بده به مرینت............= یه پاکت بهم داد منم ازش گرفتم...............زورو: حالا برو..............= با دو شنلم رو از رو زمین برداشتم و از کوچه خارج شدم نمیتونستم با این وضعم برم پیش بقیه از اینجا یه میانبور به سمت خونه بلدم شنلم رو تو راه که داشتم میدوییدم میپوشیدم بالاخره رسیدم صبر کن ببینم من که کلید ندارم😱 در حیاط رو با یه روش سخت که فقط منو آدرین میدونیم باز کردم و رفتم تو حیاط دور خونه رو یه چرخی زدم و متوجه پنجره اتاقم که باز بود شدم الان چطوری برم اون بالا؟؟؟ کفشای آدرین که خراب شده بود رو در آوردم و انداختم تو سطل شنلمم در آوردم باید از ۲۰ سال تمرینی که کردم استفاده کنم پریدم بالا و از میله پنجره طبقه اول آویزون شدم خودم رو با دستام بلند کردن خیلی وقت بود از این کارا نکردم یه پام رو بلند کردم و گذاشتم رو پنجره اتاقم که باز بود و یهو جعععرررررر صدای پاره شدن چیزی اومد فکر کنم شلوارم جر خورد یادم باشه دیگه از این شلوارا نپوشم به خاطر همین نتونستم اون لشکر رو شکست بدم به زور رفتم بالا و تو اتاقم قل خوردم سریع بلند شدم رفتم حموم و لباسام رو انداختم تو ماشین لباسشویی بعدا که موهامو با سشوار خشک کردم تو آینه خودم رو دیدم گردنم کبود شده بود تصمیم گرفتم یه بلوز یقه بلند بپوشم با وجود اینکه ازش متنفرم سرو وضعم رو درست کردم به بیرون نگاه کردم که دیدم خانواده بنده تشریف فرما شدن سریع از پله ها سر خوردم نور مخفی و تلوزیون رو روشن کردم و زدم به فیلم ترسناک سریع رفتم تو آشپزخونه و یه ظرف پاک کرن برداشتم یکم تو دستم پخش زمین کردم و نشستم رو کاناپه که بعد اون جنگ جهانی اتفاق افتاد..............
زمان حال: ..........امیلی: هوی کجایی؟؟ جواب منو بده..............آدرینا: خب چیزه اومدم خونه دیگه چون فیلم مورد علاقم شروع شده بود..............گابریل: از کی تو فیلم ترسناک نگاه میکنی؟؟؟.................آدرینا: نمیدونم............میگم بهتره برین سرو صورتتون رو درست کنین................امی و گابی: چرا؟؟؟................آدرینا: چون مامی جونم مثل گچ سفید شده و بابی جونم مثل گوجه قرمز شده...................آدرین: راست میگه ها..................امیلی: خب باشه ما رفتیم شب بخیر..................دوقلوهای افسانه ای: شب بخیر.................گابریل: هی زیاد فیلم ترسناک نبینین شب خودتون رو خیس میکنین.................دوقلوها: بابا😠..............امیلی: خب باشه بوس بای....................= اونا رفتن و آدرین منو از بازوم گرفت و سریع بردتم تو آشپزخونه....................آدرین: خب بگو...............= همه چی رو مو به مو بهش تعریف کردم...................آدرین: پاکت؟؟؟چه پاکتی؟؟؟................آدرینا: نمیدونم................آدرین: مگه پیشت نیست..................آدرینا: چرا تو جیب شلوارمه..........یا خدا.............آدرین: چیشده؟؟؟...............آدرینا: شاید شلوارم جر نخورده..............آدرین: شلوارت جر خورده؟؟؟...................آدرینا: شاید پاکت جر خورده بدووووو................
آدرین: چههههههه؟؟؟؟؟؟؟😵..............= سریع دوییدیم تو حموم و از لباسشویی شلوار رو در آوردم یه کوچولو پاره شده از جیب پاره شدش پاکت رو در آوردم درست حدس زده بودم پاکت از وسط جر خورده.................آدرین: الان من بگم؟؟؟..............آدرینا: بگو..............آدرین: اولا ببخشید دوما خاک تو اون سرت کنن...................آدرینا: متشکرم.............آدرین: خواهش میکنم وضیفست.....ببین داخلش سالمه؟؟؟...................= از داخلش کاغذ رو در آوردم اونم از وسط پاره شده ولی با چسب درست شدنی هست...............آدرینا: برو چسب نواری رو از کشوی پا تختی بیار.............آدرین: باشه.............= بردم و گذاشتمش روی میز و اونم چسب رو آورد و به زور تونستیم بچسبونیم به خودمون تو آینه نگاه کردیم همه جامون چسبی هست...............= دستمو مشت کردم و گرفتم سمت آدرین..............آدرینا: بزن.............آدرین: قدش.........بهتره بریم بخوابیم فردا کلی کار تو شرکت با شما داریم...............آدرینا: بی صبرانه منتظرم ..............از زبان آدرین: از اتاق آدرینا اومدم بیرون رفتم چراغا و تلوزیون رو خاموش کردم چون میدونم آدرینا خسته شده بعد رفتم تو اتاقم و لباس راحتی همیشگی رو پوشیدم و رو تختم دراز کشیدم و به مرینت پیام دادم که آدرینا خوبه و اومده خونه بعد گوشیو خاموش کردم و گذاشتم تو شارژ و خوابیدم😴
در ادامه..............خدارو شکر.............چییییییییی؟؟؟؟؟..............تا موهاتو نکندم هریییی.............ایش دختره ایکبیری.............خب دیگه منم برم بخوابم چون ساعت ۲ شب هست و صبح باید از ساعت ۷ ریاضی بنویسم بوس بوس لا لا راستی چون تو پارت قبل گفتین آدرینا رو نکش منم نکشتم و دوباره از اول دارم فکر میکنم.............ناظر عزیز لطفا منتشر کن🙏............راستی برو بعدی چالش داریم😚
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
بزار اینو دیگه و آدرینتیش کن
به خدا دوس داری ما رو حرس بدی
اونطوری که جذاب نمیشه😏
تازه هنوز خیلی کارا دارم همین الانشم دارم کنار درسم مینویسم
اگه حرس میخورین باشه ۵ سال بعد به هم میرسن😈
😐😐😐😐😐
پارت بعدی رو میخواممممم
چشم
عالی🙂😻❤
تنکس😘
ج چ:دعوای ادرینت
👌😂
عالی بود
ج چ:همون قسمتی که تو خوشت اومد
عالیه😅
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
♥️