(تهیونگ) Journey to the dream

اسم شما: Melina allen✨ خلاصه ای بگم ((: شما اسمتون تو داستان ملینا هست و تو کالیفرنیا زندگی میکنید دختری باهوش و خوشگل و کیوت و مهربون هستید و ۲۰ سالتونه و یدونه خواهر و برادر دو قلو کوچیکتر از خودتون دارید که دوازده سالشونه و اسم هاشون الیکا و ایلیا و یه دوستی دارید به اسم ایسان که هم سن هستید و ایسان هم خوشگل و کیوت و با نمک و دلسوز و با هوشه و از مهدکودک با هم بودید و خلاصه خیلی صمیمی هستید و چند ماه اخیر رو فقط با هم درس خوندید و تفریح رو دو ماه یکبار انجام دادید و هر دوتاتون عاشق کیپاپ هستید و بی تی اس رو دوست دارید و ارمی هستید و بایست خودت تهیونگ و ایسان هم جیمین ولی آیسان بیشتر از تو هیجان نشون میده ولی تو درونگرایی :))

❄️❄️❄️شروع ❄️❄️❄️ صدای الارم خواب رویاییم رو بهم زد پا شدم قطعش کردم رو رفتم دستشویی صورتم رو شستم و مسواکم رو زدم و مامان بابام هنوز خواب بودن اخه من باید میرفتم کار های کنکور اخه امروز روز اعلام نتایج بود هنوز زود بود صبحانه درست کردم و نشستم جلو تلویزیون و صبحانه رو خوردم همون لحظه اخبار مجری اومد و گفت :«که هر کسی که جزو 20نفر اول کنکور امروز باشن یه بلیط سفر به خارج از کشور میدن و اون کشور رو خود اون کس میگه که کجا بره و و تا بیست روز میتونه اونجا باشه و نفر اول کنکور هم یه جایزه ویژه داره». من که خبر شنیدم از خوشحالیم بال در اوردم چون من اونقدر درس خونده بودم که مطمئن بودم جزو بیست نفر اول میشدم ولی دیگه در حد نفر اول که نمیتونستم بشم فکر کردم اگه جزوشون باشم کدوم کشور برم یه دلم میگفت برو کره تو که عاشق کی پاپی و شاید تو اون بیست روز بتونی بری کنسرتاشون تو همین فکر بودم که مامانم پا شد اومد بهش موضوع رو گفتم و مامانم گفت اگه جزوشون باشی کدوم کشور میری (عکس ایسان)

منم نظرم رو گفتم مامانم گفت هر جایی دوست داشتی برو تو دیگه بزرگ شدی من هنگ کردم چون انتظار این حرف رو نداشتم و از خوشحالی بغلش کردم و بعد رفتم اتاقم تا اماده بشم یه بلوز زرد که یه طرفش استین داشت و اون یکی طرف نداشت با دامن خاکستری خوش رنگ و کفش زرد پوشیدم و مو هام چون بلند بود باز گذاشتم و صاف بودن نیازی به اتو مو نبود اماده شدم و رفتم از مامانم و بابام که تازه بیدار شده بود گفتم که اماده این بریم اونا هم گفتن اره و ما رفتیم بابام رانندگی کرد و به محل کنکور رسیدیم یه عالمه ادم اونجا بود و تو اون همهمه دوستم ایسان رو پیدا کردم اون یه سر هم بنفش پوشیده بود که زیرش یه بلوز سفید پوشیده بود و کفش های سفید و مو هاش رو دم اسبی بسته بود و خوشگل شده بود رسیدم بهش و سلام و احوالپرسی کردیم و بعد گفتم که هیجان دارم و اونم گفت منم دارم ( این فقط داستانه و تو کنکور واقعی جای خاصی رو نمیگن تا بیاییم اونجا اولش کمی اینجاش تخیلی شد ولی ادامه اش از دنیای واقعی هم واقعی تره تا درک بالا بره✨)

و همون لحظه یکی اومد صحنه و گفت میخواهیم بیست نفر اول کنکور رو بهتون بگیم من و دوستم ایسان دل تو دلمون نبود اون اقا گفت از نفرم بیستم شروع میکنم همینجوری گفت و گفت که نفر سوم دوستم شد و من خیلی خوشحال بودم ولی من رو نگفتن دیگه انتظار نداشتم که نفر اول یا دوم باشم نفر دوم هم گفتن من نبودم ناراحت شدم خیلی و بعد اقاهه گفت و نوبت نفر اول کنکورمون رسیده که الان قراره اسمش رو بگیم و شاید به خودش میگه من نمیتونم نفر اول باشم و ... این حرفا ولی امیدوار همه باشن و میدونم که همتون میدونید نفر اول جایزه ویژه داره و این هم اینکه هر چی تو کشوری که قراره بره هر چی بخره رایگانه البته خونه و انواع خودرو نمیشه .

(عکس خواهر ملینا ) و همون لحظه یکی اومد صحنه و گفت میخواهیم بیست نفر اول کنکور رو بهتون بگیم من و دوستم ایسان دل تو دلمون نبود اون اقا گفت از نفرم بیستم شروع میکنم همینجوری گفت و گفت که نفر سوم دوستم شد و من خیلی خوشحال بودم ولی من رو نگفتن دیگه انتظار نداشتم که نفر اول یا دوم باشم نفر دوم هم گفتن من نبودم ناراحت شدم خیلی و بعد اقاهه گفت و نوبت نفر اول کنکورمون رسیده که الان قراره اسمش رو بگیم و شاید به خودش میگه من نمیتونم نفر اول باشم و ... این حرفا ولی امیدوار همه باشن و میدونم که همتون میدونید نفر اول جایزه ویژه داره و این هم اینکه هر چی تو کشوری که قراره بره هر چی بخره رایگانه البته خونه و انواع خودرو نمیشه .

(عکس داداش ملینا) منم خوشحال بودم و با گفتن حرف های اقاهه امید پیدا کردم که منتظر بودم ببینم اون نفر خوش شانس کیه که اقا گفت خانم ملینا هستند و خشکم زد چون من رو میگفتند رفتم روی صحنه و دوستم زود اومد بغلم کرد و بعد مجری گفت تبریک میگم شما بهترین ربته رو در کل این دهه بدست اوردید و منم گفتم:« ممنونم من باورم نمیشه که واقعا من نفر اولم» بعد گفت: «قراره کدوم کشور و شهرش برید من گفتم من به کره ی جنوبی و به شهر سئول قراره سفر کنم اوناهم گفتن اگه تصمیمتون قطعی هست زنگ طلایی رو فشار بدید و من یه نگاه به مامان و بابام انداختم و اونا سرشون رو به عنوان تایید تکون دادن و من زنگ رو فشار دادم و فشفشه ها روشن شد و بهترین روزم بود بعد تموم شدن جشن من و ۱۹ نفر اول رو گفتن که نریم و ما رو با یه ونی میخواستن جایی ببرن و من از مامان بابا خداحافظی کردم و گفتم خودم میام و بعد سوار ون شخصی شدیم من و ایسان یه جا نشستیم و تو راه ازش پرسیدم تو قراره کجا بری؟؟ ایسان جواب داد:«منم میخوام با تو به سئول سفر کنم » منم خوشحال شدم چون اولین سفر با دوستم ایسان بود هر دومون ذوق مرگ میشدیم

رسیدیم به یک هلدینگ و رفتیم پیش مدیرش اینجا هلدینگ بین‌المللی بود و از هر کشوری یک نماینده بود هر کس رو به نماینده کشوری که میخواست بره اشنا کردن و با او نماینده رفت برای کره از ۲۰ نفر فقط سه نفر میرفتن من و ایسان و یدونه دختر دیگه که نمی شناختیمش ما به اتاق کار نماینده کره رفتیم اول گفت خب چیا درباره‌ی کره میدونید من گفتم که همه جشن ها رسوم ها و قوانین ها و خواننده هاشو میدونم و گفت دیگه من باید فقط پرواز رو توضیح بدم 😂 و بعد گفت خب ما تو کره باید این چیزا رو رعایت کنیم فقط بیست روز میریم و اونجا اگه خواستید چند تا مسابقه هم میرید و میتونی شغل بیست روزه داشته باشید با حقوق مناسب و ملینا تو که ویژه هستی همه چی میتونی بخری با این کارتی که الان بهت میدم و کلا خرجت با ما ولی چیز هایی مثل خونه و ماشین و... که خودت میدونی نمیتونی بخری و هر چقدر دلت میخواد میتونی بخری ولی یادت باشه موجودی این پول فقط ۳ میلیارد هست و وقتی تموم بشه و کمی بمونه بهت اون رو میدیم .

(عکس دختره تو ادامه داستان به نام کارا) منم از خوشحالی داشتم میمردم همه چیز میتونستم بخرم و یه لحظه یه سوال درگیر کرد و پرسیدم : میشه بلیط کنسرت هم بگیرم و جواب دادند بله میتونید و من ایسان پریدیم (البته تو ذهن) و خانم حرفاش رو تموم کرد و گفت هتل شما بهترین هتل در شهر سئول هست و هر سه شما اگه بخواهید تو یک اتاق میمونید نخواهید تکی بستگی به شرایططون داره و یا یه سچییت بزرگ تو هتل میگیرید که سه تا اتاق داره . حرف هاش تموم شد و بلیط ها رو داد و برای منم کارتم رو داد . تو راه برگش با ایسان میگفتیم کلی چیز میتونیم بخریم میتونیم بریم کنسرت بی ای اس و این حرفا که یه لحظه از پشت یه دختره صدا زد و گفت میشه وایسید. ما وایسادیم اومد گفت من کارا هستم و قراره که هم سفرتون باشم و میتونم با هاتون کمی اشنا بشم . ما هم یه نگاه به هم کردیم و گفتیم باشه و با اون دختره کمی حرف زدیم و اون پرسید شما به کنسرت میرید اونجا ما هم گفتیم اگه کنسرت داشتند ما میریم و دختره گفت خوش به حالتون من یه گروهی به اسم بی تی اس هست که میخوام برم کنسرتش ولی نمیتونم 😔

رسیدیم و با کارا ایسان وارد خونه شدیم و تم خونه ما سفید و بعضی جا ها کمی سیاه و طلایی داشت .ما با مامانم سلام کردیم و بعد الیکا و ایلیا اومدن و منو بغل کردن بهم تبریک گفتن من هم کارا رو بهشون معرفی کردم ایسان هم همه مون رو می‌شناخت و همه به اونا هم تبریک گفتن. رفتیم اتاقم (تم اتاقم سفید و کمی جا ها صورتی هستش) ، نشستید رو صندلی و شروع کردیم به نوشتن همه یک کاغذ و خودکار دستمون گرفتیم و همون لحظه الیکا وارد اتاقم شد و اومد تو گفتم چرا اومدی (عکس خونه ملینا اینا )

عکس اتاق ملینا 💛 گفت مامان این ها رو بهم داد کمی دونات و شکلات و اب میوه و میوه بودن . خلاصه هنگام نوشتن لیست اون ها رو خوردیم . تو کالیفرنیا جا های زیادی وسایل کیپاپ رو نمی فروخت و مجبور بودیم از کره بگیریم و به بچه ها گفتم یادم بندازین بخرم 🙃 لیست تکمیل شد و موقع شام بود رفتیم شام خوردیم و بعد از شام ایسان و کارا رفتن خونه هاشون منم رفتم اتاقم که بخوابم و ولو شدم رو تخت و تو فکر فرو رفتم که کاشکی فن ساین هم داشتن و ولی تنها بلک پینک فن ساین داشتن و من هم هم بلینک بودم هم ارمی ولی ارمی بیشتر برای همین تو ذهنم گفتم وقت کردم فن ساین بلک پینک هم میرم تو اون فکر بودم تنها.......