
پارت ۸ یا پارت ۹ آخرین پارت میشه🙃
تو راه نقشه کشیدین که کتاب رو ایندفعه درست ورد رو بگین و صدا کنیم تا ظاهر شما رو جادوگری کنه که به این بهانه که رفتین پیش جادوگر تا بهتون طلسم و... یاد بده🙃چانیول: ایندفعه ورد رو درست میگم بیاید اینجا😄ماهی: آخرین بار تو دردسر انداختی ما رو کسی غیر از تو یادش هست؟😐
لی: من یادم هست بیاین اینجا😊همه رفتن پیش لی و دور هم جمع شدن و وردی که لی گفت رو گفتن که یهو کتاب اومد جلوشون و گفت: سلام صبح همگی تون بخیر🥱( صبح بود و دخترا دوباره انسان شده بودن)همه: مرسی همچنین😇کتاب: پرنسس جین هو و پرنسس هانی کجا هستن؟🤔مهنا تمام ماجرا گفت😔
کتاب: پس یعنی الان میخواهید شما رو جادوگری کنم درسته؟🙂همه: آره لطفااا🤕کتاب به وردی گفت که همه شبیه جادوگر شدن و خیلی هم خوشگل شدن البته🤩آیناز: وای چنگده خوشگل شدم نظرت چیه نوتلا؟😁بکهیون: خیلی خوشگل شدی مواظب باش تا اتفاقی نیوفته واست😈آیناز: ای وای بر من سایکااااا😨سایکا: واااا چته؟😑آیناز رفت پشتش قایم شد هیچی نیست بابا بیخیال😅
سها: امیدوارم حال هانی و جین هو خوب باشه🥺سوهو: نگران نباش مطمئنم خوبن😉جیهون: باشه باشه دیگه بسه بیاین بریم😶لوهان: آره راه بیوفتیم فقط یه سوال شما دخترا شب چیکار میکنید؟چون گرگ میشید😓کتاب: نگران نباشید یه کاری هم کنارش خوندم که تا یه هفته باطل بشه طلسم گرگیتون🥰
بعد از نیم ساعت حرف زدن به راه افتادن لورا: ای بابا چقدر دیگه مونده😬دی او: هنوز تازه راه افتادیما😕لونا: ساکت شید یه صدایی میاد باید پشت بوته ها قایم بشید😥همه رفتن و قایم شدن و منتظر شدن تا ببینن صدای چیه🥶 کارینا: کریس قول میدی که اگه بلایی سرم اومد بری با کسی که دوس داری زندگی کنی؟😅کریس: هیییی من غیر از تو کسی رو نمیخوام😣
بعد از ۵ دقیقه انتظار دیدن که بله اون صدا در واقع صدای یه خرگوش بود که غذا میخورد😂مینا: عجججججب چیز وحشتناکی😐چانیول و بکهیون و ماهی و آیناز از خنده پخش زمین شدن😂جیهون و لوهان هم یه نگاهی به هم کردن و خندیدن🤭سها: خداییش عقل نداریم🙄سوهو: هنوز تازه فهمیدی😝سها:😐😑😶
سایکا: باشه دیگه بیاید بریم🙁سهون و کای: آره زودباشید و دوباره راه افتادن تو کل راه چن آهنگ میخوند که آخرش همه دق کردن و باهم گفتن: چننننننن بببنننددد دهنننننت رووووو😤چن: باشه بابا اصلا شما لی●اقت صدای من رو ندارید و قهر کرد🤦♀️
شیومین: نمیشه چیزی بخوریم من گشنمه🥺کریس: یکم جلوی شکمت رو بگیر داریم کم کم میرسیم باید بتونیم نقش بازی کنیم الان همه به فکر اون دوتا دختر هستن😒 حالا یکم هم بریم پیش جین هو و هانی👈
از زبان هانی چشمام رو باز کردم دیدم که جین هو و من رو تخت هستیم و دست و پامون بسته اس جین هو رو صدا زدم بیدار شد😧جین هو: چیشده ما کجاییم بقیه کجان؟😥هانی: فکر کنم ما دوتا رو اون پسرای بووووق بی●هوش کردن و آوردن اینجا😖جین هو: چرا رو تختیم نکنه یه وقت.... هانی: هیچی نگووو😩جین هو: امیدوارم اتفاق خاصی نیوفتاد وقتی بیه●وش بودیم😟
بای بای👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییی😹💚💚💚💚
خداییی سر خرگوشه خندم گرف💚😹😹😹😹
ممنونم😄
یس😂
فدات🥺💚
عالییییییی بود عزیزم پارت بعد رو هم بذار
ممنونم😇۴ بار گذاشتم تستچی پاکید😐نگرانم اکانت بپره شاید فردا یا پس فردا دوباره گذاشتم🙃
آخخخخخخخ مال مونا هم همینطوری شده بود که دوباره اومد و حالا داره سعی میکنه بزاره
گشنگ بودددد😍✔🐾
ممنونم😘
عالیییی آجوووووو🥺🥺🥺💋♥️♥️💋♥️💋♥️
مرسی😍
عاللیی
مرسی😇
خیلی خوبی تو اونییی
ممنون عزیزم تو هم خیلی خوبی😍