
آدرین: چرا گذاشتی رفتی؟ مرینت: ................... آدرین: جواب بده .به این دلیل که مامانم گفت عروس خانواده ای ؟ حداقل به خاطر آبرو ی ما هم شده نمی رفتی . ببینم اصلا چند وقته تو تو خونه ی ما کار میکنی ؟ مرینت: آ...از وقتی که ۱۱ سالم بود . آدرین: تو فقط کار می کردی. مرینت: اِه نه املی خانوم هفته ی اول منو به عنوان عضو خانواده معرفی کرد .
آدرین: پس برگرد. مرینت: آدرین آخه. آدرین:آخه ماهه نداره میای خوبم میای. مرینت : اماامن من....... آدرین:؛ همین که گفتم نه نیار دستوره 😜. مرینت : ...... نمی دونم چی میخوام چی کار می خوام بکنم.... آدرین:من میدونم!!!!!. مرینت: خب چی. آدرین: بر میگردیم پاریس و تو جلوی اون بنا نا آبرمون و نمی ریزی
مرینت: 🤭🤭🤭. آدرین: 😄. (رسیدن نیویورک) مرینت: بریم خونه آلیا اینا . آدرین: بعدش آگر مامانم سراغم و گرفت ؟ . مرینت: به هش زنگ بزن . آدرین:😨😨😨😨😨ای وای . مرینت: باز چی شده. آدرین: گوشی مو تو فرود گاه پاریس جا گذاشتم 😰. مرینت: نمی تونیم بریم پاریس . آدرین: بعدن به هش می گم. مرینت: که مامانتو دق بدی😠. آدرین: خو پَ چی کا کنم . مرینت: اول درست حرف بزن . آدرین: خو یعنی خب . مرینت: برگرد پاریس😌. آدرین: نچ اصلا مامانم خیالات م.ن.ح.ر.ف به ذهنش میاد یادش میره بعدشم این پسر کار بلده به مامانم گفتم قبلا😌. مرینت: من فکر نمی کنم زندگی با تو سر انجامی جز مرگ به همراه داشته باشه 😳همین اولشم به من نگفتی که به مامانت گفتی. تازه به هم دروغم گفتی 😔. آدرین: حالا خونه این دوستت کجاست ؟
مرینت: رسیدیم این جا خونه اشه . 🛎(الان دکمه ی آیفون و زدن ) مرینت: رفتیم تو . آدرین:جوری که فقط مرینت به فهمهگفتم مگه قرار نبود خونه ی دوستت بریم .مرینت: این دوستم آلیاست آنا هم خواهراش مادرش و پدرش هستن . آدرین:خخ خیلی خوش بختم.مارلین: لکنت داری عزیزم 😳. (الان مارلین مامان آلیاست درست یادم نمی یاد اسمش چی بود😐)آدرین: آ نه پدر آلیا: خب تو کی هستی پسرم اگه خا.س.تگ.ار.ی آلیا اومدی بگم که اون هزار تا خا.ست.گا.ر داره .آلیا: بر عکس مرینت که نداره😏. آدرین: راستش.....آلیا: جواب من نه ئه. آدرین: راستش من دوست پ.س.ر مرینتم 😐. آلیا: مبارکه مرینت رو نکرده بودی یا حالا کی ایشالا بیایم عروسی تون .
مارلین:اذیت نکنید، برید لباساتونو عوض کنید شام بخورم. آدرین و مرینت:چشم😊😊. آدرین: یه بلوز سیاه که وسطش عکس پنجه ی گربه بود پوشیدم. مرینت : یه لباس تا سینه بیش تر نبود پوشیدم و که خودش کامل قرمز بود و وسطش یه دایره که توش پنج تا خال بود. آدرین: دم در وایسادم که دیدم یه پسره اومد داخل خونه.ویلیام: هووووهوووو سلام خانواده. آلیا :باز چیشده تو همیشه وقتی سلام میکنی یه چیزیت هست. ویلیام: مری جون کجاست. مرینت: اومدم. که ویلیام سفت بغلم کرد و گفت ع. ش. ق. م چند وقتی بود ندیده بودمت ًً. مری: حالا دیدی. (فکرکنین آدرین گفته دوست مری ) آدرین:پسره ی...... ًنمی گه این کسی و داره زن داره ش. و. ه. ر داره میچسبه به هش. ویلیام: مرینت یکم از من کوتاه تر بود سرشو آوردم بالا منم از فرصت استفاده کردم و
کاااات😁😁😁 ار من بر میاد. ٔ حالا رحم حاصل کنید فحشم ندید آرام ی مرگمم نکید دیگه آفرین بای تا پارت بعد 😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد و دو روزه گذاشتم هنوز تو صف برسیه ببخشید عزیزان
عالیییی آجی خیلی با استعداد و ماهری موفق باشی 😍😄
مرسی آجو😘😍
ممنون انرژی مثبت میدی🥰
عالی بود
مرسی گلم
ثنا من همه ی تست هاتو خوندم ولی نزر ندادم تستات عالین و تست بعدی رو زود بزار
مرسی عزیزم
حتما